< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب / توریه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره توریه بود که هنگام ضرورت به دروغ گفتن، آیا توریه واجب است یا راجح؟ در بحث گذشته فرمایش شهید ثانی(رحمه‌الله) را ذکر کردیم که فرمود: اگر ودیعه‌ای نزد انسان است و ظالمی قصد گرفتن آن را دارد انسان وظیفه دارد که آن را حفظ کند که این عمل گاهی متوقف بر کذب یا قسم دروغ می‌شود. مسلّم است که دروغ قبیح است و از بین رفتن مال مردم هم قبیح است در این مثال، انسان مسلمان، میان دو قبح قرار گرفته است و یکی از این دو را باید مرتکب شود. دوران امر بین بد و بدتر است؛‌ دروغ قبیح و تضییع مال مردم اقبح است لذا دروغ گفته و مال مردم را نجات می‌دهیم.[1]

اشکال به کلام شهید ثانی (رحمه‌الله)

محقق بحرانی(رحمه‌الله) می‌فرماید: بد و بدتر در اینجا وجود ندارد؛‌ زیرا حفظ مال مردم واجب است و مقدمه این واجب هم واجب است؛ پس واجب ایت که دروغ بگویید و مال مردم را حفظ کنید و هیچ قبحی هم ندارد و همه مصلحت و حسن کامل است و اجر کبیر دارد. لازمه کلام شهید ثانی (رحمه‌الله) اجتماع حسن و قبح، اجتماع ضدین و اجمتاع ضرر و نفع در شیء واحد است؛‌ زیرا هم مدح و هم نفع دارد، هم نفع و هم ضرر دارد، هم ثواب و هم عقاب دارد. همه عقلای عالم کسی که با دروغ مال مردم را حفظ کرده را مدح می‌کنند.[2]

محقق بحرانی (رحمه‌الله) به چند روایت اشاره می‌کند: «وَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ لِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّد(علیه‌السلام): «... ثُمَّ قَالَ مَا صَنَعْتُمْ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ أَوْ حَلَفْتُمْ‌ عَلَيْهِ‌ مِنْ‌ يَمِينٍ فِي تَقِيَّةٍ، فَأَنْتُمْ مِنْهُ فِي سَعَةٍ».[3] به خداوند سوگند امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمود: اگر در تقیه دروغ گفتید یا قسم دروغ خوردید، هیچ قبحی برای شما نیست و شما در وسعت هستید که این کار را انجام دهید.

روایت دیگر از امام صادق (علیه‌السلام): «التَّقِيَّةُ فِي‌ كُلِ‌ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِه‌».[4] هرجا که ضرورتی پیش بیاید باید تقیه کرد و صاحب آن بهتر می‌تواند تشخیص دهد که کجا جای تقیه است.

روایت دیگر: «روى عَنْ جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) عَنْ أَبِيهِ (علیه‌السلام) عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) عَنْ عَلِيٍّ (علیه‌السلام) قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه و آله): «إحْلِفْ‌ بِاللَّهِ‌ كَاذِباً وَ نَجِّ أَخَاكَ مِنَ‌ الْقَتْلِ».[5]

سند روایت موثقه و معتبر است. «احلف» صیغه امر است؛ یعنی قسم برای نجات برادر مؤمن، واجب است.

روایت دیگر: روى في الفقيه بسنده إلى ابن بكير عن زرارة قال: «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) نَمُرُّ بِالْمَالِ عَلَى الْعُشَّارِ فَيَطْلُبُونَ‌ مِنَّا أَنْ‌ نَحْلِفَ‌ لَهُمْ‌ وَ يُخَلُّونَ‌ سَبِيلَنَا وَ لَا يَرْضَوْنَ‌ مِنَّا إِلَّا بِذَلِكَ. قَالَ: فَاحْلِفْ لَهُمْ فَهُوَ أَحَلُّ مِنَ التَّمْرِ وَ الزُّبْدِ».[6]

سند این روایت هم معتبر است. راوی می‌گوید:‌مال خود را می‌بریم که مالیات بگیران ظالم، مالیات از ما مطالبه می‌کنند. [چون منکر می‌شویم] از ما می‌خواهند که قسم بخوریم تا دست از ما بردارند، از ما راضی نمی‌شوند مگر با قسم خوردن. امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: برای آن‌ها قسم بخور تا مالیات به آن‌ها ندهی. این قسم خوردن، از خرما و سرشیر، شیرین‌تر است.

روایت دیگر: «عَنِ الْحَلَبِيِّ ‌أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّه (علیه‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ يَحْلِفُ لِصَاحِبِ الْعُشُورِ يُحْرِزُ بِذلك مَالَهُ.‌ قَالَ (علیه‌السلام): «نَعَمْ».[7]

سائل درباره حکم مردی پرسید که برای مالیات بگیر سلطان ظالم قسم می‌خورد تا مال خودش را حفظ کند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: بله [اشکالی ندارد].

سند این روایت هم صحیح است.

روایت دیگر: «محمّد بن مسعود الطائي: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ (علیه‌السلام) إِنَّ أُمِّي تَصَدَّقَتْ عَلَيَّ بِدَارٍ لَهَا أَوْ قَالَ بِنَصِيبٍ لَهَا فِي دَارٍ، فَقَالَتْ لِيَ: اسْتَوْثِقْ لِنَفْسِكَ، فَكَتَبْتُ عَلَيْهَا أَنِّي اشْتَرَيْتُ وَ أَنَّهَا قَدْ بَاعَتْنِي وَ قَبَضَتِ الثَّمَنَ، فَلَمَّا مَاتَتْ قَالَ الْوَرَثَةُ: احْلِفْ‌ أَنَّكَ اشْتَرَيْتَ‌ وَ نَقَدْتَ‌ الثَّمَنَ،‌ فَإِنْ حَلَفْتُ لَهُمْ أَخَذْتُهُ وَ إِنْ لَمْ أَحْلِفْ لَهُمْ لَمْ يُعْطُونِي شَيْئاً. قَالَ فَقَالَ (علیه‌السلام): «فَاحْلِفْ لَهُمْ وَ خُذْ مَا جَعَلَتْهُ لَكَ».[8]

راوی می‌گوید: به امام کاظم (علیه‌السلام) گفتم: مادری داشتم که خانه‌ای را به من بخشید یا قسمتی از خانه را به من بخشید. مادرم به من گفت: می‌ترسم که پس از مرگم، ورثه خانه را از تو بگیرند؛ پس محکم‌کاری کن تا خانه متعلق به تو باشد. من نوشته‌ای را تنظیم کردم که من خانه را خریده‌ام و مادرم پولش را گرفته است. وقتی مادرم مرد، مکتوبه را آوردم اما ورثه گفتند که باید قسم بخوری که خانه را خریده‌ای و پول آن را پرداخته‌ای. اگر قسم بخورم می‌توانم خانه را بگیرم و اگر قسم نخورم، خانه را به من نمی‌دهند. امام (علیه‌السلام) فرمود: ‌قسم دروغ بخور و مالت را از دست این‌ها نجات بده.

سند این روایت صحیح است و صاحب حدائق به آن استناد کرده که قسم‌خوردن واجب است.

چند روایت بیان شد، آیا در آن‌ها امام، توصیه به توریه کرد یا فرمود که دروغ بگو؟ در یک روایت هم نمی‌بینید که گفته باشد، توریه کن. اگر توریه واجب بود، امام در مقام بیان باید می‌فرمود که نیتت را عوض کن تا توریه شود. وقتی مجبور می‌شود که جان، مال یا آبروی خود یا دیگران را حفظ کنی، واجب است که دروغ بگویی و هیچ مشکی ندارد.

روایات سابق درباره جان و مال بود اما بحث آبرو مطرح نشد اما به نظر ما از سایر روایات استفاده می‌شود که اهمیت آبرو از مال بیشتر است و اهمیتش از جان هم کمتر نیست.

قول دوم: عدم وجوب توریه [9] [10] [11]

به نظر ما قول حق همین است و در بررسی قول اول، این قول را تقویت کردیم که هنگام ضرورت، توریه واجب نیست، چه بحث مالی، جانی یا آبرویی خودم یا دیگری باشد بلکه می‌توان دروغ گفت.

دلایل

دلیل اول: اصل

شک می‌کنیم که توریه واجب است یا نه، اصل عدم وجوب است.[12] [13]

به نظر ما، نیازی به اصل نیست؛ زیرا این‌قدر دلایل قوی داریم، که نیازی به اصل نیست؛ زیرا «الاصل دلیل حیث لا دلیل» اگر دلیلی نداشتیم به اصل تمسک می‌کنیم. روایات همه دلیل این مدعا بودند.

کسانی که می‌گویند توریه واجب است باید دلیل بیاورند اما کسانی که منکر وجوب هستند، نیازی به دلیل ندارند؛ چون اصل، عدم وجوب است.

دلیل دوم: اطلاق روایات

تمام روایاتی که گفتند جان و مال را حفظ کن، در مقام بیان بودند ولی بیان نکردند که توریه کنید. توریه اصلاً مورد توجه نبوده است. اگر واجب است دروغ بگویی دروغ بگو، البته ما گفتیم که توریه رجحان دارد ولی واجب نیست.

عوام مردم هم توجه به توریه ندارند، بلکه توریه متعلق به خواص است که از آن اطلاع دارند اما مردم عادی نمی‌دانند که توریه چیست.

از جمله روایات: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى[14] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[15] عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ[16] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ[17] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ[18] عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ[19] قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) بِحَدِيثٍ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ زَعَمْتَ لِيَ السَّاعَةَ كَذَا وَ كَذَا؟ فَقَالَ(علیه‌السلام): «لَا» فَعَظُمَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتُ: بَلَى وَ اللَّهِ زَعَمْتَ. فَقَالَ(علیه‌السلام): «لَا وَ اللَّهِ مَا زَعَمْتُهُ». قَالَ: فَعَظُمَ عَلَيَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بَلَى وَ اللَّهِ قَدْ قُلْتَهُ قَالَ(علیه‌السلام): «نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِبٌ؟».[20]

راوی از امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسد: آیا به‌خاطر داری فرمودی که زعم داری در فلان زمان، فلان اتفاق می‌افتد؟ حضرت فرمود: «نه» راوی می‌گوید: بر من گران آمد و گفتم: به خداوند سوگند که زعم داشتی! امام فرمود: «نه به خداوند سوگند که زعم نداشتم» راوی می‌گوید که باز بر من گران آمد و دوباره گفتم: فدایت شوم خودت گفتی! حضرت فرمود: بله من گفتم (نه اینکه زعم داشتم) آیا نمی‌دانی هر زعمی در قرآن دروغ است.

زعم برای کسی است که شک و تردیدی دارد مانند کسی که پیش‌بینی می‌کند که قیمت دلار بالا یا پایین می‌رود اما امام (علیه‌السلام) یقینی خبر داده بود.

روایت سند صحیح ندارد و در دلالت هم توریه نیست بلکه اصلاح لفظی است که امام (علیه‌السلام) به راوی می‌آموزد که چگونه دقیق صحبت کند.


[14] العطّار: إماميّ ثقة.
[15] أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعري: إماميّ ثقة.
[16] الأنباري: إماميّ ثقة.
[17] إماميّ ثقة.
[18] مهمل.
[19] عبد الله بن أعین مولی آل سام: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة ظاهراً.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo