< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مکاسب محرمه/ کذب/ خلف وعده

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره کذب بود که آیا خلف وعده کذب است؟ حکم تکلیفی عمل به وعده چیست؟ آیا عمل به وعده واجب است یا مستحب؟ در بحث گذشته قول اول را بیان کردیم که واجب نیست به وعده عمل شود.

قول دوم: وجوب عمل به وعده[1] [2] [3]

اگر انسان وعده‌ای داد باید به وعده خودش عمل کند.

دلایل

دلیل اول: آیه

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿... لِمَ تَقُولُونَ مٰا لٰا تَفْعَلُونَ﴾ ﴿ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لٰا تَفْعَلُونَ﴾.[4] این آیات ممکن است موارد مختلفی را شامل شود، مانند اینکه مردم را نصیحت می‌کند اما خودش عمل نمی‌کند. همچنین شامل جایی می‌شود که به کسی وعده می‌دهد اما به آن عمل نمی‌کند. خداوند توبیخ می‌کند: برای چه چیزی می‌گویید درحالی‌که آن را انجام نمی‌دهید. موجب غضب شدید خداوند می‌شود (به غضب شدید، مَقت گفته می‌شود) اینکه چیزی را بگویید که به آن عمل نمی‌کنید. خودتان گناهانی مانند غیبت، تهمت و دروغ را مرتکب می‌شوید اما به مردم می‌گویید که انجام ندهند، قول می‌دهید اما وفا نمی‌کنید.

برداشت ما از این دو آیه این است که اگر انسان وعده‌ای داد باید به آن عمل کند. اگر عذر شرعی یا عقلی وجود داشته باشد پذیرفته است و حرام نیست و اگر عذری نیست انسان مؤمن باید به وعده خود عمل کند. این دو آیه کاملاً دلالت می‌کند بر اینکه تخلّف از وعده حرام است و مرتکب آن مورد غضب خداوند است.

دلیل دوم: روایات

روایت اول: ائمه (علیهم‌السلام) نیز به همین دو آیه استناد کرده‌اند: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[5] عَنْ أَبِيهِ[6] عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ[7] عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ[8] قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) يَقُولُ:‌ عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ[9] لَا كَفَّارَةَ لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّه‌ بَدَأَ وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾ ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾[10] »[11]

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر انسان به برادر مؤمنش وعده‌ای داد مانند نذر است (همان‌گونه که نذر واجب است، وعده هم واجب است) تفاوتشان در این است که اگر نذر را انجام ندهد کفاره دارد اما خلف وعده کفاره ندارد. کسی که خلف وعده کند به غضب الهی گرفتار می‌شود، این همان کلام الهی است که فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾ ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾. امام صادق برای همسانی حکم خلف وعده و خلف نذر به این آیات استناد می‌کند.

سند روایت صحیح است و امام به آیه قرآن هم استناد می‌کند، از این معتبرتر چیزی نیست؛ بنابراین می‌توان با استناد به همین روایت می‌توان فتوا داد که خلف وعده حرام است. روایت مطلق است شامل همسر، فرزند و هرکسی می‌شود.

برخی از فقها به این روایت استناد کرده‌اند.[12]

روایت دوم: «عَلِيٌّ[13] عَنْ أَبِيهِ[14] عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ[15] عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ[16] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه و آله): مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ».[17] کسی که خداوند و روز قیامت ایمان دارد باید به وعده‌اش عمل نماید.

«فَلْيَفِ» صیغه امر است که دلالت بر لزوم و وجوب دارد.

روایات بسیار زیادی در لزوم وفای به وعده داریم و نمی‌توان تردید کرد که ممکن است وفای به وعده واجب نباشد.

﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتٰابِ إِسْمٰاعِيلَ إِنَّهُ كٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ وَ كٰانَ رَسُولاً نَبِيّاً﴾[18] کسی که می‌خواهد مقام رسالت را بپذیرد باید وعده صادق داشته باشد. مهم‌ترین عاملی که در جامعه باعث اعتماد می‌شود، وفای به وعده است، اگر رئیس جمهوری، وزیران، وکیلان و ... وعده بدهند و وفا نکنند، اعتبار مردم از آن نظام برداشته می‌شود. اگر روحانی محلی یا هرکسی وعده‌ای بدهد و به آن عمل نکند، از اعتبار ساقط می‌شود.

روایت سوم: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا[19] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ[20] عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى[21] عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ[22] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ: مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ».[23] کسی که با مردم معامله کرد و به مردم ظلم نکرد، با مردم صحبت کرد و دروغ نگفت و به مردم وعده داد و تخلف نکرد، غیبتش حرام است، مروتش کامل است، عدالت دارد و اخوت با او واجب است.

در این روایت صحیح السند، خلف وعده در کنار محرماتی مانند ظلم و دروغ بیان شده است.

به نظر ما قول به وجوب وفای به وعده از نظر ادله استحکام دارد.

قول سوم: عدم وجوب فقهی و وجوب اخلاقی[24]

از لحاظ فقهی وجوب وفای به وعده واجب نیست اما از لحاظ اخلاقی واجب است.

اشکال: ما دلیلی بر این قول پیدا نکردیم بلکه دلایل متقن بر وجوب فقهی وجود دارد.

قول چهارم: استحباب وفای به وعده[25] [26]

دلیل: آیت‌الله سبحانی می‌فرماید: «فظاهر هذه الروایات یعطی وجوب العمل، إلا أنْ یحمل علی الاستحباب المؤکّد لجریان السیرة علی عدم المراقبة الجدیة القطعیة بحیث یعد المتخلّف عاصیاً».[27]

ظاهر روایات در وجوب عمل به وعده است اما این روایات حمل بر استحباب مؤکّد می‌شود زیرا سیره داریم که مردم مؤمن به وعده‌هایشان عمل می‌کردند و اگر عمل نمی‌کردند کسی آن‌ها را به‌عنوان گناه‌کار نمی‌شناخت.

اشکال: اولاً گاهی سیره موجود در میان متشرعه بر اثر عدم مبالات است؛ یعنی متشرع هستند اما نسبت به برخی از گناهان مبالات ندارند. مثال روشنش غیبت است؛ روایت می‌گوید: «إن الغيبة أشد من الزنا»[28] از زنا بدتر است، گناه کبیره است اما مردم دیندار هم گاهی غیبت می‌کنند گاهی تهمت می‌زنند یا دروغ می‌گویند. این سیره متشرعه نیست بلکه عدم مبالات است. اگر مردم توجهی به خلف وعده ندارند به‌خاطر این است که این عمل شایع شده و مبالاتی نسبت به آن نیست. این عمل نمی‌تواند سیره متصل به زمان معصوم باشد که در مرئی و منظر معصوم خلف وعده کرده باشند و معصوم تأیید کرده باشد.

ثانیاً سیره دلیل لبّی است و باید به قدر متیقّن آن اکتفا نمود و قدر متیقّن هم در جایی است که عذر شرعی یا عقلی وجود داشته باشد اما جواز تخلف از وعده بودن عذر شرعی یا عقلی دلیلی ندارد.

قول پنجم: استحباب شرعی و وجوب اخلاقی[29]

اشکال: دلیلی بر این قول اقامه نشده است.

قول ششم: احتیاط مستحب در عمل به وعده[30] [31]

دلیل این قول را هم سیره دانسته‌اند درحالی‌که این سیره از عدم مبالات است و متصل به زمان شارع نیست.

نکته

گاهی وعده به خود شخص است؛ یعنی خودش به خودش یا خدا وعده می‌دهد که مثلاً می‌گوید اگر دروغ گفتم، گوسفندی می‌کشم (نذر نمی‌کند بلکه فقط وعده‌ای می‌دهد) روایت داریم که اگر حق‌الناسی نیست و فقط حق‌الله است اگر تخلف کرد اشکالی ندارد.


[5] عليّ بن إبراهیم بن هاشم القمّي: إماميّ ثقة.
[6] إبراهیم بن هاشم القمّي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی.
[7] محمّد بن أبي عمیر زیاد: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[8] إماميّ ثقة.
[9] أي: كالنذر في جعله على نفسه أو في لزوم الوفاء به.
[13] عليّ بن إبراهیم بن هاشم: إماميّ ثقة.
[14] إبراهیم بن هاشم القمّي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی.
[15] محمّد بن أبي عمیر زیاد: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[16] شعیب بن یعقوب العقرقوفي: إماميّ ثقة.
[19] هم عليّ بن ابراهیم بن هاشم القميّ [إماميّ ثقة] و عليّ بن عبد الله بن أذینة [لعلّه هو عليّ بن محمّد بن عبدالله أبو القاسم بن عمران و قد یعنون بعليّ بن محمّد بن بندار: إماميّ ثقة] و أحمد بن عبد الله بن أمیّة [لعلّه هو أحمد بن عبد الله بن أحمد [البرقي: مختلف فیه و هو إمامي، ثقة ظاهراً] و أیضاً أحمد بن عبد الله بن بنت البرقي: مختلف فیه و هو إمامي، ثقة ظاهراً] و عليّ بن الحسین [السعد آبادي: مختلف فیه و هو إمامي، ثقة ظاهراً].
[20] البرقي: إماميّ ثقة.
[21] الکلابي: إماميّ ثقة ظاهراً، من أصحاب الإجماع علی قول.
[22] إماميّ ثقة.
[24] حاشیة علی رسالة في القضاء عن المیّت (عبد الله المامقاني): 298؛ تحریر المجلّة (کاشف الغطاء، محمّد حسین)1ق 1: 54.
[29] تحریر المجلّة1ق 2: 238.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo