درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
99/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره جواز کذب در مواقع ضرورت بود. برای ضرورت مصادیقی مثل اضطرار، اکراه و حرج بیان کردیم.
دلیل پنجم
آیتالله مکارم تمام این بحث را به اهم و مهم برگردانده است؛ یعنی تمام مصادیقی که برای اضطرار، حرج و اکراه ذکر میکنیم، همه اینها مصداق اهم و مهم است؛ به عبارت دیگر دوران امر بین اهم و مهم است. در این صورت عقل حکم میکند که باید اهم را انجام دهیم و مهم را ترک کنیم. در جایی که اگر راست گفته شود، جان، مال یا آبرویی به خطر میافتد و اگر دروغ گفته شود، نجات پیدا میکند در این صورت حفظ هم واجب است و باید دروغ گفت.
ایشان در مقدمه بیانش فرمایشی دارد: کفر حرمت ذاتی دارد ولی ظلم حرمت ذاتی ندارد؛ زیرا در برخی موارد ظلم واجب میشود مثل اینکه کسی گرسنه است و مجبور میشود مال دیگری را برای نجات جانش بدزدد. این ظلمی است که جایز شده است. مثال دیگر اینکه اگر میان کفار و مسلمانان جنگ شود و کفار برخی از مسلمانان را سپر قرار دهند با شرایطی میتوان تیر را به مسلمان سپرشده زد تا از غلبه کفار جلوگیری شود. به مسلمانی که سپرشده ظلم میکنیم اما ظلمی که باید انجام شود در تعارض بین این دو ظلم باید اهم را مرتکب شد.[1]
اشکال
استثناء کفر درست نیست؛ زیرا کفر هم از مصادیق ظلم بر نفس است و چون مصداق ظلم است، حرام شده است. اینگونه نیست که کفر حرمت ذاتی داشته باشد و ظلم حرمت ذاتی نداشته باشد. در مقام ضرورت حتی اظهار کفر هم جایز میشود. قبح ظلم همیشه و ذاتی است مگر در جایی که تعارض میان ظلم و ظلم باشد و جارهای جز ارتکاب یکی از این دو نباشد، در قانون اهم و مهم پیش میآید؛ پس باید آنکه ظلم کمتر است انجام شود و ظلم بیشتر کنار گذاشته شود. اگر کفار بر مسلمانان پروز شوند ملیونها مسلمان را میکشند اما اگر چهار مسلمان کشته شوند کفار پیروز نمیشوند و جان میلیونها مسلمان حفظ میشود.
قانون اهم و مهم درست است اما باید ذیل دلیل عقلی برای جواز کذب بیان شود.
نکتهها
نکته اول: دروغ گفتن برای حفظ جان، مال یا آبروی خود یا دیگران جایز است. اما بحث جواز یا وجوبش بحث دیگری است. در برخی موارد مانند حفظ نفس، واجب است اما درباره دروغ گفتن برای حفظ مال خود یا دیگران قابل بحث است که آیا واجب است یا جایز؟ جواز مسلّم است اما برخی ممکن است که قائل به وجوب شوند.
نکته دوم: در تعبیرات برخی از بزرگان، تعبیر به حفظ «مؤمن» شده، برخی تعبیر به «مسلم» کردهاند. آیا دروغ گفتن برای حفظ جان، مال و آبروی «مؤمن» جایز است یا برای حفظ مسلمان یا هر انسانی؟
مرحوم امام تعبیر به مؤمنین میکند: «... جواز الكذب لتخلّص نفسه أو غيره من سائر المؤمنين من أنحاء الضرر النفسيّ و العرضي».[2]
مرحوم محقق خویی، تعبیر به «نفس محترمه» میکند: «لا خلاف بين المسلمين، بل بين عقلاء العالم في جواز الكذب لإنجاء النفس المحترمة».[3]
در بحث غیبت گفتیم در برخی روایات، حرمت غیبت مؤمن آمده بود در برخی مسلمان و در برخی تعبیر شده بود که غیبت هرکسی جایز نیست. از این روایات استفاده کردیم که خصوصیتی برای مؤمن نیست و باید جان، مال و آبروی هر انسانی محترم باشد. انسانها دو گونهاند: یا مهدورالدم هستند که محاربند و جان و مالشان محترم نیست اما سایر انسانها هر دینی که یا باآیا دارند تا زمانی که محارب نیستند و شرایط اسلام و کشور را پذیرفته و رعایت میکند، نمیتوانیم جان، مال و آبرویش را در خطر قرار دهیم.
در بحث جواز کذب هم قائلیم که هر انسانی که مهدورالدم نیست باید جان، مال، ناموس و آبرویشان را حفظ کنیم. همانگونه که محقق خویی (رحمهالله) نیز تعبیر به «نفس محترمه» کرد. نفس محترم یعنی کسی که مهدورالدم نیست، خواه مسلمان، مسیحی، یهودی یا غیره باشد.
ادله جواز دروغ مانع از ضرر نفسی یا آبرویی
این روایات قبلاً خوانده شد و فقط به انها اشاره میکنیم:
روایت اول: قَالَ الصَّادِقُ(علیهالسلام): «الْيَمِينُ عَلَى وَجْهَيْنِ، أَحَدُهُمَا: أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ عَلَى شَيْءٍ لَا يَلْزَمُهُ أَنْ يَفْعَلَ فَيَحْلِفُ أَنَّهُ يَفْعَلُ ذَلِكَ الشَّيْءَ أَوْ يَحْلِفَ عَلَى مَا يَلْزَمُهُ أَنْ يَفْعَلَ فَعَلَيْهِ الْكَفَّارَةُ إِذَا لَمْ يَفْعَلْهُ . وَ الْأُخْرَى: عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا مَا يُؤْجَرُ الرَّجُلُ عَلَيْهِ إِذَا حَلَفَ كَاذِباً وَ مِنْهَا مَا لَا كَفَّارَةَ عَلَيْهِ وَ لَا أَجْرَ لَهُ وَ مِنْهَا مَا لَا كَفَّارَةَ عَلَيْهِ فِيهَا وَ الْعُقُوبَةُ فِيهَا دُخُولُ النَّارِ فَأَمَّا الَّتِي يُؤْجَرُ عَلَيْهَا الرَّجُلُ إِذَا حَلَف كَاذِباً وَ لَا تَلْزَمُهُ الْكَفَّارَةُ، فَهُوَ أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ فِي خَلَاصِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ خَلَاصِ مَالِهِ مِنْ مُتَعَدٍّ يَتَعَدَّى عَلَيْهِ مِنْ لِصٍّ أَوْ غَيْرِهِ وَ أَمَّا الَّتِي لَا كَفَّارَةَ عَلَيْهِ فِيهَا وَ لَا أَجْرَ لَهُ فَهُوَ أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ عَلَى شَيْءٍ ثُمَّ يَجِدُ مَا هُوَ خَيْرٌ مِنَ الْيَمِينِ فَيَتْرُكُ الْيَمِينَ وَ يَرْجِعُ إِلَى الَّذِي هُوَ خَيْرٌ وَ أَمَّا الَّتِي عُقُوبَتُهَا دُخُولُ النَّارِ فَهُوَ أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ عَلَى حَقِّهِ ظُلْماً فَهَذِهِ يَمِينٌ غَمُوسٌ تُوجِبُ النَّارَ وَ لَا كَفَّارَةَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا».[4]
در این روایت تعبیر به «مسلم» شده که به دلیل این است که غالباً مسلمان مورد ابتلا بوده است؛ بنابراین قید مسلم خصوصیت ندارد و مراد نفس محترم است.
روایت دوم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه و آله): «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ».[5]
عموم این روایت هم دلالت بر جواز دروغ در مقام اضطرار و اکراه دارد.
روایت سوم: «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ حَلَفَ فِي قَطِيعَةِ رَحِمٍ فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه و اله): «لَا نَذْرَ فِي مَعْصِيَةٍ وَ لَا يَمِينَ فِي قَطِيعَةِ رَحِمٍ» قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَحْلَفَهُ السُّلْطَانُ بِالطَّلَاقِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَحَلَفَ؟ قَالَ (علیهالسلام): «لَا جُنَاحَ عَلَيْهِ» وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَخَافُ عَلَى مَالِهِ مِنَ السُّلْطَانِ، فَيَحْلِفُ لِيَنْجُوَ بِهِ مِنْهُ؟ قَالَ (علیهالسلام): «لَا جُنَاحَ عَلَيْهِ» وَ سَأَلْتُهُ هَلْ يَحْلِفُ الرَّجُلُ عَلَى مَالِ أَخِيهِ كَمَا عَلَى مَالِهِ؟ قَالَ (علیهالسلام): «نَعَمْ».[6]
این روایت درباره این است که گاهی جان، گاهی مال و گاهی ناموس انسان در خطر است بنابراین حضرت میفرماید اگر قسم هم بخوری ارزشی ندارد.
روایت چهارم: «زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیهالسلام): نَمُرُّ بِالْمَالِ عَلَى الْعُشَّارِ فَيَطْلُبُونَ مِنَّا أَنْ نَحْلِفَ لَهُمْ وَ يُخَلُّونَ سَبِيلَنَا وَ لَا يَرْضَوْنَ مِنَّا إِلَّا بِذَلِكَ قَالَ(علیهالسلام): «فَمَا حَلَفْتَ لَهُمْ فَهُوَ أَحَلُّ مِنَ التَّمْرِ وَ الزُّبْدِ».[7]
این روایت هم برای جواز قسم دروغ در حفظ مال است که هم سند و هم دلالت آن درست است.
روایت پنجم: «عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قَالَ(علیهالسلام): «إِذَا حَلَفَ الرَّجُلُ بِاللَّهِ تَقِيَّةً لَمْ يَضُرَّهُ وَ بِالطَّلَاقِ وَ الْعَتَاقِ أَيْضاً لَا يَضُرُّهُ إِذَا هُوَ أُكْرِهَ وَ اضْطُرَّ إِلَيْهِ وَ قَالَ(علیهالسلام): «لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْه».[8]
در این روایت از تعبیر «رجل» استفاده شده که به معنای هر انسانی است.
به نظر ما مجموع این روایات دلالت میکند که باید القاء خصوصیت کنیم؛ یعنی انسان من حیث انسان، جان، مال، ناموس و آبرویش محترم است.
تحمل نکردن ضرر و ظلم از مستقلات عقلیه است. عقل هر انسانی میگوید که نباید ظلم و ضرر را تحمل کرد. تمام عالم باید به این نکته توجه کرد که هرجا مظلومی وجود داشت باید از او حمایت کرد؛ به همین خاطر است که ما از فلسطین و یمن حمایت میکنیم. وقتی مردم مظلوم از سرزمین خود آواره شدند باید همه از آنها حمایت کنند و اختصاص به دین یا کشور خاصی ندارد. هر مظلومی در عالم بود همه باید از مظلوم حمایت کنند و در دهان ظالم زد و با او مبارزه کرد. مرگ بر استکبار یعنی مرگ بر ظالم. علاوه بر اینکه این حکمی عقلی است، ضرورت دین هم همین را حکم میکند.
توریه در مقام ضرورت
بحثی در اینجا مطرح میشود که در سابق آن را بیان کردیم که برخی معتقدند در اضطرار اگر کسی توریه بلد است باید توریه کند. ما معتقدیم که وقتی بر اساس روایات دروغ جایز شد، توریه لزومی ندارد البته در مقام قسم خوردن، توریه رجحان دارد نه اینکه واجب باشد.