< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره مسوغات کذب بود. یکی از این مسوغات «اراده اصلاح» بود؛ یعنی کسی که قصد دارد میان دو نفر را اصلاح کند، این اراده مجوزی است که بتواند دروغ بگوید. تعبیر به اراده اصلاح برای این است که ممکن است در عین زحماتی که برای اصلاح کشیده شده، به‌خاطر لجبازی طرفین، خود اصلاح محقق نشود هرچند اصلاح از لحاظ عرفی محال نیست. برای جواز کذب در اراده اصلاح به آیاتی از قرآن استدلال کردیم.

آیه پنجم: ﴿لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً﴾.[1]

این آیه دلالت صریح دارد که اصلاح میان مردم، اجر عظیمی دارد.

آیه ششم: ﴿وَ لاَ تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.[2]

خداوند را در معرض قسم‌های خود قرار ندهید که کارهای خیر انجام ندهید، تقوا نداشته باشید و اصلاح بین مردم نکنید. گاهی برخی افراد کارهای خیری انجام می‌دهند اما دچار مشکلی می‌شوند و می‌گویند که دیگر کار خیر انجام نمی‌دهند یا می‌خواهد اصلاح بین مردم انجام دهد اما مورد تهمت قرار می‌گیرد یا مشکلی برایش پیش می‌آید و می‌گوید: «قسم می‌خورم که دیگر بین مردم اصلاح نکنم».

اکثر مفسیرین آیه را این‌گونه معنا کرده‌اند که «أن لا تبروا» یعنی کار خوب نکنید اما آیت‌الله مکارم آن را مثبت معنا کرده است یعنی خداوند را در معرض قسم قرار ندهید که کار خوب کنید، تقوا داشته باشید و بین مردم اصلاح کنید. ما به روایات که مراجعه کردیم شأن نزول آیه درباره شخصی است که می‌خواسته میان مردم اصلاح کند و با مشکل مواجه شده لذا قسم خورده که این کار را انجام نمی‌دهم؛ پس باید آیه را منفی معنا کرد.

در هر صورت تأکید این آیه هم بر این است که باید میان مردم اصلاح کرد.

آیه هفتم: ﴿مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ مُقِيتاً﴾.[3]

کسی که وساطت نیکو انجام می‌دهد و واسطه کار خیر است، نصیب خوبی هم از عملش می‌برد و اگر واسطه عمل زشتی شود، وزری از آن کار بد به گردن او است. خداوند متعال بر هر چیزی نگهبان است.

یکی از مصادیق وساطت خیر، اصلاح ذات البین است؛ پس آیه شامل محل بحث ما است.

اشکال به محقق خویی (رحمه‌الله)

محقق خویی می‌فرماید که این آیات اطلاق دارند؛ یعنی به هر وسیله‌ای می‌توان اصلاح ذات البین کرد. این همه تأکید برای اصلاح ذات البین برای این است که اختلافی در بین مردم نباشد و همه با هم خوب باشند؛ برای دستیابی به این هدف می‌توان از هر راهی استفاده کرد؛ اگر با دروغ می‌توان اصلاح کرد، باید دروغ گفت.[4]

آیت‌الله مکارم (سلمه‌الله) به محقق خویی (رحمه‌الله) اشکال می‌کند که ما این اطلاق که بتوان به هر وسیله‌ای اصلاح ذات البین نمود را قبول نداریم. آیه، اصرار دارد که مردم ذات البین انجام دهند اما راه انجام آن را بیان نکرده است. نمی‌توان از آیه اطلاق گرفت که حتی با زنا، شرب خمر و غیره می‌توان بین مردم را اصلاح کرد.

اشکال: با اینکه فرمایش آیت‌الله مکارم خوب است اما با توجه به روایات، فرمایش محقق خویی (رحمه‌الله) درست است. اگر تنها با نگاه به آیات باشد کلام محقق خویی (رحمه‌الله) درست نیست و خود آیه این اطلاق را ندارد اما وقتی روایات بسیاری با این مضمون داریم که «المصلح لیس بکذاب» متوجه می‌شویم که کذب اجازه داده شده است لذا مجوز همه گناهان نیست و فقط کذب را می‌گوییم.

تعارض ادله

ادله حرمت کذب عمومیت دارد و ادله وجوب اصلاح هم عمومیت دارد. این دو عام در برخی از مصادیق با هم تلاقی پیدا می‌کنند. یک دلیل می‌گوید که لعنت خدا بر کسی که دروغ می‌گوید[5] و یک دلیل می‌گوید که اصلاح بین مردم لازم است. دلیل اول می‌گوید که به هیچ عنوان دروغ نگو و دلیل دوم می‌گوید که از هر راهی می‌توانی اصلاح بین مردم کن. در تعارض بین این دو دلیل اجتماع بین امر و نهی شکل می‌گیرد مانند مسئله امر به صلاة (صل) و نهی از غصب (لاتغصب) که در آخر وقت در خانه غصبی است و راهی ندارد. در اجتماع امر و نهی، آیا امر ترجیح دارد یا نهی؟ مثال دیگر: نجات مؤمن از غرق شدن متوقف بر این است که از زمین غصبی عبور کنید.

در اجتماع امر و نهی باید مسئله اهم و مهم رعایت شود؛ پس اگر امر مهم‌تر است باید ان را انجام داد و اگر نهی مهم‌تر است باید آن را انجام داد. در محل بحث هم از روایات استفاده می‌کنیم که اصلاح بین مردم، اهم است و اهمیت کذب کمتر است؛ پس می‌توان در اصلاح بین مردم مرتکب کذب شد. دلیل حرمت کذب و دلیل وجوب اصلاح، در مقام جعل با هم تعارض ندارند بلکه تعارض در مقام امتثال است که به وسیله مضمون روایاتی که مصلح را کاذب نمی‌دانند مسوغ کذب در اصلاح محقق می‌شود.

دلیل دوم: روایات

روایت اول: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا[6] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ[7] عَنْ أَبِيهِ[8] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ[9] عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ[10] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «الْمُصْلِحُ لَيْسَ بِكَذَّابٍ».[11]

روایت سند صحیحی دارد و مورد استناد شیخ انصاری (رحمه‌الله)[12] مرحوم امام خمینی (رحمه‌الله)[13] و گروهی از بزرگان قرار گرفته است.

با توجه به این روایت که هم سند و هم دلالت درستی دارد بحث روشن است و در مقام اصلاح اگر دروغ بگویید، دروغگو به حساب نمی‌آیید.

روایت دوم: عَنْهُ[14] عَنْ أَبِيهِ[15] عَنْ صَفْوَانَ[16] عَنْ أَبِي مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ[17] عَنْ عِيسَى بْنِ حَسَّانَ[18] قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) يَقُولُ:‌ «كُلُّ كَذِبٍ مَسْئُولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ يَوْماً إِلَّا كَذِباً فِي ثَلَاثَةٍ رَجُلٌ كَائِدٌ فِي حَرْبِهِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُ أَوْ رَجُلٌ أَصْلَحَ بَيْنَ اثْنَيْنِ يَلْقَى هَذَا بِغَيْرِ مَا يَلْقَى بِهِ هَذَا يُرِيدُ بِذَلِكَ الْإِصْلَاحَ مَا بَيْنَهُمَا أَوْ رَجُلٌ وَعَدَ أَهْلَهُ شَيْئاً وَ هُوَ لَا يُرِيدُ أَنْ يُتِمَّ لَهُمْ».[19]

هرکس دروغ بگوید فردای قیامت نسبت به کسی که به او دروغ گفته مسئول است و باید جوابگو باشد مگر در سه مورد که دروغ گفتن اشکالی ندارد: 1- در هنگام جنگ به دشمن محارب دروغ بگوید، حکم دروغ برداشته شده است 2- کسی که بین دو نفر می‌خواهد اصلاح کند به دروغ خوبی هر کدام را پیش دیگری می‌گوید 3- کسی که به اهل و عیالش دروغ می‌گوید و نمی‌خواهد به وعده‌اش عمل کند.

سند روایت به دلیل راوی مهمل ضعیف است اما می‌تواند مؤید مسوغ بودن اصلاح ذات البین باشد.


[6] هم عليّ بن ابراهیم بن هاشم القميّ [إماميّ ثقة] و عليّ بن عبد الله بن أذینة [لعلّه هو عليّ بن محمّد بن عبدالله أبو القاسم بن عمران و قد یعنون بعليّ بن محمّد بن بندار: إماميّ ثقة] و أحمد بن عبد الله بن أمیّة [لعلّه هو أحمد بن عبد الله بن أحمد [البرقي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة ظاهراً] و أیضاً أحمد بن عبد الله بن بنت البرقي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة ظاهراً] و عليّ بن الحسین [السعد آبادي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة ظاهراً].
[7] البرقي: إماميّ ثقة.
[8] محمّد بن خالد البرقي: إماميّ ثقة.
[9] البجلي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[10] الدهني: إماميّ ثقة.
[14] عليّ بن ابرهیم بن هاشم القمّي: إماميّ ثقة.
[15] إبراهیم بن هاشم القمّي: مختلف فیه و هو إمامّي ثقة علی الأقوی.
[16] صفوان بن یحیی الجبلي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[17] مختلف فیه و هو إمامي، ثقة ظاهراً.
[18] مهمل.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo