درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
99/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره مسوغات کذب بود. یکی از این مسوغات، «ارادة الاصلاح» بود. برای اثبات این مدعا به آیات و رویاتی استناد شد. این آیات و روایات، ثابت میکند که اصلاح بین مردم، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ بنابراین شارع مقدس تأکید دارد که وظیفه ما اصلاح ذات البین است هرچند نیاز باشد برای این کار دروغ هم بگوییم.
معیار در اصلاح
محقق ایروانی (رحمهالله) معیار را مصلحت دانسته است؛ بنابراین باید زیرمجموعه آن را پیدا کنیم. هرجا که مصلحت وجود دارد، کذب جایز است، ذات البین هم یکی از مصادیق مصلحت است. گاهی دو دشمن است که میخواهیم بین آنها اصلاح شود اما گاهی دونفر هستند که دشمنی یا دوستی باهم ندارند و برای ایجاد دوستی میان آن دو، دروغ گفته میشود. اگر معیار اصلاح ذات البین باشد، نوع دوم جایز نیست؛ زیرا مجوز دروغ در اصلاح در خصومت است اما اگر معیار مصلحت باشد میتوان دروغ گفت.
اصلاح ذات البین هم دو گونه است؛ گاهی هر دو نسبت به هم دشمنی دارند و گاهی فقط یک طرف نسبت به دیگری دشمنی دارد. روایات شامل هر دو قسم میشود و میتوان برای اصلاح در هر دو صورت، دروغ گفت.[1]
اشکال
روایات استدلال شده بر این بحث برخی معتبر بودند و بیشتر روایات ضعیف السند بودند. به نظر ما برای استناد به این روایات باید به قدر متیقن از روایات اکتفا کرد. روایاتی که سند آنها درست بود، تعبیر «مصلح» داشتند پس قدر متیقن روایات در اصلاح ذات البین یا دفع مفسده است اما برای جلب منفعت یا تحبیب قلوب نمیتوان دروغ گفت. ملاک مصلحت را در هیچ روایت و دلیل شرعی نیافتیم. اگر ملاک را مصلحت بدانیم، هر تاجری برای جلب منفعت خودش، میتواند دروغ بگوید. هرکس میتواند برای دروغ گفتن مصالحی را برای خودش در نظر بگیرد.
برخی از فقها گفتهاند: مصلحت اراده اصلاح، اقوا از مفسده کذب است؛ یعنی کذب مفسده دارد، اراده اصلاح، مصلحت دارد و مصلحت در اینجا اقوا از مفسده است.[2]
اشکال
در گذشته گفتیم که وقتی شارع چیزی را اجازه داد دیگر مفسدهای وجود ندارد، نه اینکه مفسده دارد و طرف مقابلش مصلحت دارد. کذبهای دیگر مفسده دارد اما کذب در اصلاح ذات البین مفسده ندارد.
مصلح گاهی غیر از متخاصمین است گاهی هم ممکن است یکی از متخاصمین باشد. مثلاً یکی از دو طرف میگویید: همه چیز تقصیر من بود. این را میگوید و همه چیز را خاتمه میدهد درحالیکه خودش مظلوم بود. همانگونه که در برخی روایات هم وجود دارد: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) يَقُول: ... سَمِعْتُ أَبِي (علیهالسلام) يَقُولُ: «إِذَا تَنَازَعَ اثْنَانِ فَعَازَّ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ فَلْيَرْجِعِ الْمَظْلُومُ إِلَى صَاحِبِهِ حَتَّى يَقُولَ لِصَاحِبِهِ؛ أَيْ أَخِي أَنَا الظَّالِمُ حَتَّى يَقْطَعَ الْهِجْرَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ صَاحِبِهِ فَإِنَّ اللَّهَ- تَبَارَك وَ تَعَالَى- حَكَمٌ عَدْلٌ يَأْخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ».[3]
هرگاه دو نفر با هم نزاع کردند و یک نفر غالب شد، مظلوم به دوستش بگوید «من ظالم هستم» برای اینکه جدای بین او و دوستش پایان یابد پس خداوند بلند مرتبه حاکم عادلی است که حق مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.
گاهی باید برخی چیزها را برای آخرت گذاشت. در این دنیا در مواردی ممکن است مظلوم واقع شوید باید تلاش کنید که حق خود را بگیرید و در مواردی ممکن است نتوانید حق خود را بگیرید، باید حق خود را به خداوند واگذار کنید؛ زیرا خداوند حق شما را خواهد گرفت.
این روایت در موردی است که رفع تخاصم با فرد ثالث نیست و مصلح، احد المتخاصمین است.
روایت دیگر: رواية أبي بصير، عن أبي عبد اللّه (علیهالسلام): «لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ فَإِذَا الْتَقَيَا اصْطَكَّتْ رُكْبَتَاهُ وَ تَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَ نَادَى يَا وَيْلَهُ مَا لَقِيَ مِنَ الثُّبُورِ».[4]
هرگاه دو مسلمان باهم قهر کنند شیطان خوشحال است. اگر با هم آشتی کنند، دست و پای شیطان میلرزد، مفاصلش از هم جدا میشود و ناله میکند که ای وای هلاکت من نزدیک است!
روایت دیگر: «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا (صل الله علیه و آله) یَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصِّیَام».[5]
شما دو فرزندم و همه فرزندان، خانوادهام و کسانی که وصیتنامه من به دست آنها میرسد را وصیت میکنم به تقوای الهی، نظم در امور و اصلاح ذات البین. شنیدم که جدتان فرمود: اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزهها برتر است.
جمعبندی روایات
تعبیر «المصلح لیس بکذاب» در چند روایت آمده بود. سند معتبری دارد و دلالت خوبی هم دارد. همین یک روایت کافی است که حاکم بر ادله حرمت کذب باشد؛ پس مصلح اصلاً کذاب نیست یا حداقل گفت که یکی از مسوغات کذب، اراده اصلاح است. روایات ضعیف السند هم مؤید آن هستند.
اطلاق این روایات اقتضا میکند که چه توریه ممکن باشد یا نباشد، میتوان برای اصلاح ذات البین، دروغ گفت. همچنین فرقی نمیکند که طریق منحصر باشد یا نباشد؛ ممکن است با پول دادن هم بتوان اصلاح ذات البین کرد اما اطلاق روایات میگوید که با دروغ هم می توانی اصلاح ذات البین کنی.
در تعبیرات برخی از فقها «تزاحم»؛ یعنی اهم و مهم است. کذب حرام است، اصلاح ذات البین هم لازم است اما اصلاح ذات البین اهم و دوری از کذب، مهم است و اهم مقدم بر مهم است. در جایی که طریق منحصر در کذب باشد، تعبیر به اهم و مهم یا تزاحم میشود.
در تعبیرات برخی از فقها «اجتماع امر و نهی» آمده است. ما نهی از کذب داریم که بر اثر این نهی کذب حرام است، از طرفی امر به اصلاح ذات البین داریم. در این اجتماع امر و نهی، جانب امر مقدم بر نهی است. در جایی که راه منحصر نباشد از تعبیر اجتماع امر و نهی استفاده میشود مثل اینکه میتواند در مسجد نماز بخواند اما در خانه غصبی رفته و نماز میخواند.