« فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

96/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :جلسه:شرح روایت دوازدهم از کتاب عقل و جهل اصول کافی؛

بحث در توضیح و تفسیر حدیث 12 کتاب عقل و جهل بود.امام هفتم به هشام بن حکم فرمودند:«... قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‌ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‌ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ‌ وَ قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ‌ يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ وَ قَالَ‌ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ‌ وَ قَالَ‌ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ‌ يَكْتُمُ إِيمانَهُ‌ أَ تَقْتُلُونَ‌ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ‌ رَبِّيَ اللَّهُ.»[1]

امام کاظم هشام را به تأمل در آیاتی میخواند؛از جملهی این آیات،آیه 63 سوره عنکبوت است:« وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»[2]

در این آیه خداوند از رسول خود میخواهد تا از مردم بپرسد،چه قدرت و دولتی میتواند این باران را از اسمان فروفرستد؟آبی که زمین را پس از مرگش دوباره جان میبخشد.؟خداوند خود پاسخ میدهد که آنها قطعا خدا را قادر بر این بارش میدانند.تو وقتی این پاسخ را از زبان ایشان شنیدی،خدای خود را سپاس بگو.این خصوصیتی است که در مردم از عدم توجه به عقول آنهاست.میدانند خدا این نعمات را نازل میکند،ولی شاکر و حامد او بر این همه نیستند.

نکتهای که در این آیه مطرح است،نسبت دادن عدم تعقّل به اکثریت مردم است.یعنی در بسیاری از موارد،اکثریت هیچ معیار تشخیص حق نیستند.چرا که اتفاقا اکثریت مردم بر خلاف عقلانیت و معیارهای عقلانی حرکت کنند؛بلکه در بسیاری از رفتارهای خود از هوی و هوس انگیزه میگیرند.به تبعیت شهوات و هواهای نفسانی اعمال خود را شکل میدهند.شما اگر غالب جوامع را ملاحظه کنید،آنچه که حاکم بر مردم است،توجه به امیال نفسانی است،نه توجه به عقل و اقتضائات آن در زندگی.اما آنچه که در این حدیث امام معصوم از ما میخواهد توجه به عقل در زندگی است.یعنی هر آنچه که مانع از استفاده و بهره از قوه تعقل است،باید مورد پرهیز باشد.اگر به خاطر داشته باشید،در مبحث غناء،برخی غناء را به زوال عقل دانسته بودند.یعنی اگر غناء سبب زوال عقل شود،حرام است.زیرا تا قبل از زوال عقل ما استفاده و بهرهای از آن نمیبریم.چه رسد به این که مایهی زوال آن را فراهم کنیم.

در قسمت بعدی حدیث،امام در مقابل این کثیر بیبهره از عقل به قلیل و گروه اندکی اشاره میکنند که شاکر خدا هستند:« وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ».شکر در حقیقت ناظر به مراعات خداوند و قیامت در تمام ابعاد وجودی انسان است.تنها شکر زبانی شکر نیست.شکر واقعی آنجاست که خدا در تمام جوانب زندگی ما مراعات شود.فلذا برخی انسان را عاجز از شکر خداوند شمردهاند.شکر حقیقی کار سختی است.شما وقتی شکرانهای بر نعمات حق بجا میاورید،خود این توفیق شکر،شکری دیگر میطلبد.انسان باید دائما این عجز از شکر حقیقی را به درگاه خدا ببرد.

شما ببینید که در مقابل کثرت انسانهای بیعقل خداوند از اقلیّـتی نام میبرد که از عقل بهره برده و خدای را شکر میگویند.البته همانطور که حقانیت اکثریت را بی دلیل خواندیم.نمیتوانیم مطلقا اقلّیت را محقّ بدانیم.اصلا نمیتوان مذمّتی نسبت به قلت و کثرت افراد باشد.چرا که این کمّیت افراد تحت اختیار هیچ کس نیست.این در اختیار کسی نیست،تا قولش را پرطرفدار کند.فلذا نمیتوان داوری را بر اساس قلت و کثرت قرار داد.

اما کسانی که قلبی خاشع نسبت به حق داشته باشند،کم هستند.فلذا امام در همین روایت استناد به این آیه از سوره ص میکنند:« وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ »[3] ایه می‌فرماید بسیاری از کسانی که در اموری با هم شریک هستند،به یکدیگر ظلم می‌کنند.به مال یکدیگر و یا امانات و...تجاوز می‌کنند.مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند.در این آیه ایمان و عمل صالح را در پی هم آورده است.یعنی عمل شما در اثر ایمان باشد.گاهی انسان عمل صالح را به جهت عقلانیت عملی انجام می‌دهد.به جهت حساب منفعتی که برایش ضروری است کارهای خوب می‌کنند.بسیاری از مردم جهان اگر مثلا دروغ را ترک کرده‌اند،محاسبه کرده‌اند که دروغ به ضرر فرد و جامعه است.این نه از سر ایمان بلکه از روی حساب منافع و مضارّ شخصی و اجتماعی است.این عمل صالحی نیست که در قرآن ذکر می‌شود.آنچه در قرآن به آن سفارش می‌شود،عملی است که نه به جهت کسب منافع،بلکه به خاطر ایمان به خداست.فلذا حتی اگر مومن جایی دروغی به نفع او باشد،باز راست را می‌گوید.چون از اصل برای خدا راست می‌گفت.خداوند می‌فرماید کسانی که با این ریشه‌ی عمیق الهی کارهای خوب انجام می‌دهند،خیلی کم هستند.در حقیقت کسانی که عمل ارزشمندی در نظر خدا انجام می‌دهند،کسانی هستند که هم ایمان به حق دارند و هم عمل خوبشان را برای او و از سر ایمان به او انجام می‌دهند.

شما امروز مفاسدی که در جامعه مشاهده می‌کنیم،همه معلول این حسابگری در مقام عمل است.از نبود ایمان در ورای عمل خوبمان است.فلذا در برابر مردم کارهای خوب می‌کنیم،در نهان و خفاء به جهت منافعی که به دنبال آن بودیم،به فسادها آلوده می‌شویم.ریشه‌ی خیانت ها و فسادها در همین حسابگری و نبود ایمان است.و قرآن می‌فرماید کسانی که هم کار خوب انجام می‌دهند،و هم کار خوبشان از ایمان قلبی آنها ناشی شده باشد،بسیار اندک هستند.

این توجّهی است که امام به هشام می‌دهد؛نباید ظاهربین بود و به تبع اکثریت زندگی کرد.باید به حق اندیشید و از پیروان حق شد،حتی اگر تعداد جویندگان حق کم باشند.


logo