« فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

97/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«يا هشام إن العاقل رضي بالدون من الدنيا مع الحكمة، ولم يرض بالدون من الحكمة مع الدنيا، فلذلك ربحت تجارتهم».[1]

یکی از سخنان حضرت موسی بن جعفر (ع) به هشام در حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف این است: ای هشام! انسان عاقل، دنیای کم با حکمت را از دنیای زیاد بدون حکمت بهتر می‌داند.تفکری در جامعه وجود دارد، برخی آن‌قدر به دنیا علاقه دارند که دوست دارند روزبه‌روز زیادتر شود مثلاً اگر یک میلیارد ثروت دارد دوست دارد 2 یا 3 میلیارد شود و زمانی که 3 میلیارد شد به‌دنبال آن است که پنج میلیارد شود سپس 10 میلیارد این خواست او تمامی ندارد. این‌گونه نیست که بگوید با یک میلیارد تمام شد و کافی است. نمی‌گوید خانه، ماشین و پول در بانک دارم، کافی است و دیگر نمی‌خواهم بلکه می‌گوید این یک میلیارد باید بشود 2 و 2 بشود 3، 4، 10، 20، 100 و میلیاردها اضافه شود. این نوع تفکر اوست. من با چشم خودم این افراد را دیده‌ام، میلیاردها ثروت دارند ولی تلاش می‌کنند آن را زیاد کنند. با دروغ، تزویر و گناه به‌دنبال پول هستند درحالی‌که می‌بینید 100 میلیارد ثروت اوست اما دیوانه است و این مقدار برای او کم است و همیشه می‌خواهد آن را زیاد کند. این یک نوع تفکر است که برخی از افراد جامعه ما آن را دارند. من و شما نمی‌توانیم بفهمیم یعنی چه. می‌گوییم اگر 100 میلیون داشتیم زندگی ما عالی بود نه 200 میلیون، نه 300 میلیون، نه 500 میلیون، نه یک میلیارد؛ به بالاتر از این دیگر فکر نمی‌کنیم.دسته‌ای از افراد این‌گونه‌اند که دنیاطلبی برایشان تمام‌شدنی نیست. بدبختی آن‌ها هم همین است. تمام زندگی را رها کرده و به‌دنبال بدختی‌های خود هستند؛ هر روز دادگاه، دعوا و مشکلات دارند؛ مصیبت دارند که این مال را چگونه حفظ کنند به‌همین خاطر آرامش فکری ندارند. متأسفانه گاهی آن‌قدر حریص به دنیا هستند که برای فرزندان خود هم مصرف نمی‌کنند؛ یک نفر از این‌ها را که من می‌شناسم و خیلی ثروتمند است، روزی فرزندش پیش ما آمده بود. گفتم: چرا زن نمی‌گیری؟ گفت: با چه وسیله‌ای زن بگیرم، خانه، زندگی و حقوقی ندارم پس نمی‌توانم زن بگیرم. گفتم: پدر تو که این همه ثروت دارد و وضع مالی خوبی دارید پس برو زن بگیر. در ابتدا سرّش را به من نمی‌گفت ولی بالاخره گفت: پدر من حاضر نیست برای من خانه و ماشین بخرد و برای من خرج کند. من باورم نمی‌شد فکر می‌کردم که چون ثروتمند است لااقل برای فرزندان خودش خرج می‌کند، بعد متوجه شدم که برای فرزندان خودش هم حاضر نیست خرج کند.شما طلبه‌ها روحیه‌ای دارید که با همین شهریه مختصری که می‌گیرید در کنار زن و بچه خود زندگی می‌کنید و خیلی راحت و خوش هستید؛ از نان خودتان کم می‌گذارید و به زن و بچه خودتان می‌دهید تا بخورند؛ اما آن ثروتمند به حالتی می‌رسد که حاضر نیست برای فرزند خودش هم خرج کند.حب مال صفتی است برای برخی از افراد؛ لذا خیلی‌ها به‌خاطر آن اعدام می‌شوند. همین امروز صبح، سلطان سکه را اعدام کردند. سلطان سکه علاقه‌اش به مال، بیش‌ازاندازه بوده است؛ یک انسان معمولی نبوده بلکه علاقه شدید به مال دنیا داشته است و بالاخره اعدام شد. علاقه به مادیات در وجود انسان وجود دارد اما حد و اندازه‌ای دارد اگر از این حد و اندازه خارج شود انسان را به هلاکت می‌رساند.

آقا موسی بن جعفر (ع) به هشام می‌فرماید: «إن العاقل رضي بالدون من الدنيا» انسان عاقل به دنیای معمولی به مقداری که آبروی انسان حفظ شود راضی است اما همراه با حکمت، عقل، درایت و توجه به خداوند، حلال، حرام و مقدسات. اگر با این توجهات انسان دنیا را داشته باشد اشکالی ندارد اما اگر دنیا باعث شود که انسان آخرت را کنار گذارد علامت هلاکت است.

سپس حضرت می‌فرماید: «ولم يرض بالدون من الحكمة مع الدنيا»؛ برخی می‌گویند: دنیا داشته باشم حکمت و دین شد شد نشد هم نشد. دنیا برای این افراد مهم است و برای مقام هر دروغی را می‌گویند، هر تهمتی می‌زنند، هر خلاف شرعی مرتکب می‌شوند و هر دزدی می‌کنند. دنیا برای آنان اصل است و دین، حکمت، عقل، فهم، حقیقت، حقانیت و مانند آن‌ها برایشان جزو فروعاتی است که توجهی به آن نمی‌کنند.

برخی دیوانه مقام هستند. درباره مقام هم مانند ثروت است. سلطان سکه به‌دنبال مقام نبود اما عده‌ای به‌دنبال مقام هستند. برای گرفتن پست یا مقامی، هر کاری ممکن است انجام دهند؛ هر وعده‌ای می‌دهند اما عمل نمی‌کنند، هر دروغ، تهمت یا خلافی مرتکب می‌شوند. برای تبلیغاتش از مال تحصیل شده از حرام استفاده کند و مانند این‌ها.چنین افرادی در اوهام هستند. ما یک حقایق داریم و یک اوهام. ممکن است در برخی موارد در اوهام زندگی کنیم. کسانی که خیلی به‌دنبال آیت‌اللهی، مقام و مانند این‌ها برای خودشان هستند اوهام است (هر کسی در شغل خودش به تناسب حیثیات و اعتباراتی را برای خودشان قائل هستند). اوهام یعنی چیزهایی که واقعیت ندارد ولی ما تصوراتی داریم و به آن‌ها دل‌خوش هستیم؛ مانند انسانی که وقتی پدرش می‌میرد ولی اگر تنها با او در یک اتاق دربسته باشد می‌ترسد. هرچند پدر اوست و تاکنون با او زندگی می‌کرده ولی اکنون که مرده حاضر نیست با او در یک اتاق زندگی کند؛ این‌ها اوهام است.مقدار زیادی از زندگی و لذت‌های انسان‌ها اوهام و تصورات است که واقعیت هم ندارد؛ مانند همین مال. انسان از مال چقدر می‌تواند استفاده کند، بخورد و لذت ببرد. وقتی اوهام انسان را فرا بگیرد حب مال و مقام می‌آید و تمام هواهای نفسانی بر انسان غلبه پیدا می‌کند.

آقا موسی بن جعفر (ع) این توجه را به شما می‌دهند: «إن العاقل رضي بالدون من الدنيا». انسان بتواند حکیم، ملا، باسواد و متدین شود و در کنارش دنیا را به اندازه کافی داشته باشد این بهترین زندگی است؛ اما ثروت زیاد داشته باشد ولی اهل مسجد، دعا و نماز نباشد خسارت است؛ به همین دلیل آقا موسی بن جعفر (ع) می‌فرماید: «فلذلك ربحت تجارتهم». شما اگر حکمت را پیدا کنید و دنیایت به اندازه کافی باشد برنده هستید؛ فکر نکنید آن شخص ثروتمند برنده است.

آقا موسی بن جعفر (ع) در جمله دیگری می‌فرماید: «يا هشام إن العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب، وترك الدنيا من الفضل، وترك الذنوب من الفرض».[2] ای هشام! عقلای عالم، زیادی‌های دنیا را ترک می‌کنند. شما یک خانه داری خیلی عالی، تهران هم که رفت‌وآمد داری هم یک خانه داری، اشکالی ندارد اما خانه چهارم و پنجم برای شما جز دردسر چیزی دارد؟ شما که نیازی نداری. زیادی‌های دنیا شما را به خودش مشغول و دردسر ایجاد می‌کند.

این جمله حضرت، به دین کاری ندارد، انسان اگر دین هم نداشته باشد بلکه عاقل باشد «تركوا فضول الدنيا» زیادی‌های دنیا را کنار می‌گذارد. به همین خاطر است که در خارج از کشور هم کسانی که مسلمان نبوده و متدین به دین نیستند زیادی اموالشان را وقف می‌کنند. انسان عاقل باید این‌گونه باشد که زیادی‌های دنیا را ترک کند چه رسد به گناه کردن برای به‌دست‌آوردن پول.

«وترك الدنيا من الفضل، وترك الذنوب من الفرض»: ترک دنیا و کم‌توجهی به آن از فضایل انسان است. دستور به پرداخت خمس به دلیل آن است که زیادی است و انسان نیازی به آن ندارد. البته ترک گناهان بر انسان واجب است. ترک دنیا واجب نیست اما از فضایل است.

جمله دیگری که وجود دارد: «يا هشام إن العاقل نظر إلى الدنيا وإلى أهلها فعلم أنها لا تنال إلا بالمشقة ونظر إلى الآخرة فعلم أنها لا تنال إلا بالمشقة، فطلب بالمشقة أبقاهما»[3] .

حضرت می‌فرماید: هم به‌دست‌آوردن دنیا مشقت دارد و هم آخرت. اگر بخواهید انسان متقی باتقوای متعهّد متدیّن باشید کار مشکلی است باید هواهای نفسانی را کنار بگذارید. اگر بخواهید به‌دنبال دنیا هم بروید کار سختی است؛ هر کسی نمی‌تواند دنیا را به‌دست بیاورد.

وقتی شما به جامعه نگاه می‌کنید می‌بیند به‌دست‌آوردن دنیا کار سختی است؛ از طرفی می‌گویید آخرت را به‌دست بیاورم، آن هم کار سختی است. «فطلب بالمشقة أبقاهما» کدام را به‌دست بیاورم؟ دنیا یا آخرت را؟ با تصادف و مردن دنیا تمام می‌شود و با یک کفن، زیر خاک می‌رویم و از دنیا خبری نیست؛ اما اگر نماز شب بخوانیم، به فقرا کمک کنیم و کارهای خیر کنیم برای آخرت می‌مانند. آن چیزی که باقی می‌ماند آخرت است و آن چیزی که زایل می‌شود این دنیا است. حال که هر دو زحمت دارد کدام را انجام دهیم؟ حضرت می‌فرماید: أبقاهما؛ که همان آخرت است.


logo