درس خارج اصول استاد محسن فقیهی
96/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:انقلاب نسبت/تعارض متعارضات/تعارض الادله؛
خلاصه جلسه گذشته:بحث در تعارض اطلاق شمولی و اطلاق بدلی بود.مولی در بیانی بفرمایند:«اکرم عالما»،این بیان به اطلاق بدلی از مکلّف اکرام یک عالم را طلب میکند.و بیان دوّمی هم در پی آن از مولی به دست مکلّف میرسد:«لاتکرم الفاسق»،که این نهی مکلّف را از اکرام افراد فاسق بتمامه بر حذر میدارد.بحث بر سر تقدیم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی بود.مرحوم خوئی با این تقدّم مخالف بودند.دلیل ایشان عدم وجود مرجّحی برای این تقدیم بود.اطلاق بدلی و شمولی در نظر ایشان مساوی بودند.ولی به نظر ما این سخن غیرقابل قبول بود.زیرا اطلاق شمولی در نزد عرف اظهر از اطلاق بدلی است.خصوصا در فضای قانونگذاری خیلی این تقدّم واضح است.و شارع مقدّس بر اساس همین فهم عرفی با ما سخن میگوید.از طرفی دیگر عمل به اطلاق شمولی با عمل به اطلاق بدلی منافاتی ندارد.میتوان تمام مصادیق فاسق را اکرام نکرد و امر به اکرام عالم را نیز در عالمی عادل امتثال کنیم.ولی نمیتوان عالم فاسق را اکرام کرده و به نهی از اکرام فاسق هم ملتزم باشیم.پس امتثال اطلاق بدلی مزاحم و منافی اطلاق شمولی است.ولی عکس آن صادق نیست.پس با تقدّم اطلاق شمولی در فرد عالم فاسق هر دو بیان مولی را حفظ میکنیم.
جلسه قبل به بررسی استدلالی از مرحوم نائینی در ارتباط با تقدیم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی پرداختیم.به نظر ما این کلام و استدلال متین بوده و بر حق است.اما مرحوم خوئی مخالف با استدلال استاد خویش هستند.
اشکال مرحوم خوئی بر استدلال محقّق نائینی:مرحوم خوئی قائل هستند هیچ تفاوتی بین اطلاق شمولی و بدلی نیست.بلکه هر دو در یک رتبه بوده و هر دو وابسته به مقدّمات حکمت هستند.پس دلیلی برای تقدیم اطلاق شمولی بر بدلی نیست.
به نظر ما،سخن مرحوم خوئی تکرار مدّعی در استدلال و اشکال است.در حالی که ما و مرحوم نائینی هر دو استدلالی برای قول خویش داشتیم.
آیت الله مکارم شیرازی هم قائل به تقدیم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی هستند.دلیل ایشان هم دلیلی است که گذشت.با حفظ اطلاق شمولی مانعی برای اطلاق بدلی محقّق نمیشود.ولی با تقدّم اطلاق بدلی امکان امتثال تامّ اطلاق شمولی نیست.
بحث ما در فصل ششم به اتمام رسید.و وارد در فصل هفتم میشویم.
فصل هفتم:در تعارض بیش از دو دلیل و مبحث انقلاب نسبت؛تابحال بحث در تعارض دو دلیل بود.از این فصل وارد بحث از مقامی میشویم که چند دلیل در تعارض با هم قرار میگیرند.یعنی سه روایت هر کدام در تعارض با دیگری هستند.شما تا بحال در فصل ششم وجوه ترجیح در فرض تعارض دو روایت را خواندید.مثلا برخی خاص و برخی مقیّد بودند،شما خاص و مقیّد را بر عام و مطلق مقدّم میداشتید.در این فرض هم شما باید به دنبال اعمال همان مرجّحات و ملاکات باشید.یعنی مثلا از سه روایت،روایت اول و دوم با هم تعارضی از اقسام تعارض پیشگفته دارند.شما بر اساس آنچه آموختید،بین آن دو به داوری مینشینید.سپس نتیجه را در مقابل روایت سوّم میگذارید و باز به سراغ ملاکات گذشته میروید.یعنی تعارض را به همان تعارض دو دلیل برمیگردانید.منتهی این تعارض را در دو مرحله پیگیری میکنید.
راه دوّم برای حل تعارض،یکباره دیدن همهی روایات معارض است.یعنی وقتی این سه روایت را بررسی میکنید،سعی کنید مدلول سه روایت را با فرض تعارض و تنافی که با هم دارند به دست آورید.
اگر به شیوهی اول با این سه روایت برخورد کنید،مقام به انقلاب نسبت مبدّل میشود.یعنی نسبت بین سه روایت عموم و خصوص مطلق است.ولی وقتی روایت اول را با روایت جمع میکند،مثلا یکی مطلق و دیگری مقیّد است.و حاصل جمع شما حمل مطلق بر مقیّد میشود؛پس از جمع بین روایت اول و دوم،حاصل آن با روایت سوم،دیگر نسبت عام و خاص مطلق را نخواهد داشت.بلکه نسبتشان عام و خاص منوجه خواهد بود.اینجا جایی است که نسبت بین روایت اول و سوم،منقلب میشود.از عموم و خصوص مطلق به عموم و خصوص منوجه مبدّل میشود.
اگر یکباره این سه تعارض را باهم بررسی کردید،انقلاب نسبت اتفاق نمیافتد.ولی اگر در دو مرحله تعارض را پیگیری کردید و تعارض سه دلیل را به فرض دو دلیل ارجاع دادید،نسبت بین آنها تغییر میکنید.اگر آنها را یکباره میسنجیدیم،نسبت بین سه روایت یا عموم و خصوص مطلق خواهد بود و جای برای جمع عرفی باز میشود،یا عموم و خصوص منوجه است که مقام به حلّ تعارض با مرجّحات باب تعارض میرسد.اما گاهی با تأمّل بین این سه روایت متعارض،میبینیم نسبتی که ابتدای امر به نظر میرسید جایش را به دیگری داد.به فرض اگر نسبت عموم و خصوص مطلق بود،با تأمل به عموم و خصوص منوجه مبدّل میشود.
کلام میرزای شیرازی در مقام:«به نظر ایشان در بحث تعارض بیش از دو دلیل،ما به دنبال یک راه حل جدید،علاوه بر آنچه در فرض تعارض دو دلیل بدان رسیدیم،نخواهیم بود.ما در این فرض هم مثل جایی که دو دلیل تعارض کنند،نص را بر ظاهر و یا اظهر را با ظاهر مقدّم میکنیم.و اگر تعارض مستقرّ شد و امکان تقدیم هیچ یک از متعارضات نبود،به سراغ مرجّحات میرویم.قرار نیست اینجا قاعدهی کبروی و کلّیِ تازهای تنقیح کنیم.بحث در این مقام صغروی است.یعنی ما به دنبال تنقیح و تعیین اظهر از ظاهر و یا نص در بین متعارضات هستیم.زیرا به جهت تعارض چند دلیل تعیین این که کدام یک اظهر و یا نص است،مشکل خواهد بود.و توهّم اظهریت و نص بودن یک دلیل بسیار دامنگیر میشود.فلذا بحثی منعقد شده و راهکارهایی بررسی میشود که بتوان این صغری را تشخیص داد.بعد از تشخیص،همان قواعد کبروی پیشآمده را تطبیق میدهیم.»[1]