< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

97/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /علامت حقیقت و مجاز

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول فقه درباره علامت حقیقت بود. اولین علامتی که در جلسه گذشته مطرح شد، تنصیص اهل لغت بود. با رجوع به کتب اهل لغت می‌توان معنای لغتی را یافت و آیات و روایات را معنا نمود. اشکال شد که کتب اهل لغت بیان معنای حقیقی نیست بلکه بیان موارد استعمال است و موارد استعمال اعم از معنای حقیقی و مجازی است. بحث دیگری که مطرح شد این بود که لغویین برخی در قرون اوایل بوده و برخی در قرون اواسط بوده‌اند، قدمای اهل لغت، اعتبار بیشتری دارند. اگر از تنصیص اهل لغت اطمینان حاصل شد، می‌توان آیه و روایت را معنا کرد.

پاسخ اشکال اول آیت الله سبحانی (حفظه‌الله) می‌فرماید: برخی از کتب لغت معنای حقیقی را بیان می‌کنند برخی از کتب نیز موارد استعمال را بیان می‌کنند نه معنای حقیقی را؛ پس باید ممارست در کتب لغت داشت، همه کتب را دید، دراین‌صورت قوه‌ای برای انسان ایجاد می‌شود که می‌تواند معنای حقیقی لغتی را در کتب لغت بداند؛ پس نمی‌توان با اولین مراجعه به کتب لغت، معنای حقیقی را دانست.

مثال اول: مثلا لغویین برای لفظ وحی معانی زیادی بیان کرده‌اند ازجمله: «الإشارة السريعة» اشاره سریع، «الصوت الخفيّ» صدای کم و ضعیف، «الإلهام القلبيّ» به قلب کسی چیزی الهام شود، «التسخير» مسخر شدن به وسیله چیزی و معانی دیگری که بیان شده. استعمال ماده وحی در این معانی در قرآن هم آمده است. در این میان، یک معنا، معنای حقیقی است و سایر معانی بیان شده، مصداقی برای آن معنای حقیقی هستند. معنای حقیقی وحی «الافهام بخفاء» است یعنی مطلبی به کسی فهمانده شود به‌گونه‌ای که دیگران ندانند.

مثال دوم: اهل لغت برای «قضاء» ده معنا بیان کرده‌اند: «الحكم، الصنع، الحتم، البيان، الموت، الإتمام، بلوغ النهاية، العهد، الإيصاء و الأداء» درحالی‌که قضا یک معنا دارد که «عمل متقن» است و موارد بیان شده، مصداقی برای این معنا هستند. عمل متنقن گاهی در قالب حکم کردن است، گاهی در وصیت است و ... .[1]

قول اول این بود که تنصیص اهل لغت علامت حقیقت است و ما قیدی به آن افزودیم که این در صورتی است که از قول لغوی، اطمینان حاصل شود.قول دوم: تنصیص اهل لغت، علامت حقیقت نیست

محقق عراقی (رحمه‌الله) می‌فرماید: «منها: تنصيص أهل اللغة حيث كانوا هم المرجع في تعيين الأوضاع و يقبل قولهم فيما قالوا إمّا من جهة كونهم من أهل الخبرة، أو من جهة الشهادة، أو الانسداد. و لكنّ الإشكال فيه أيضاً من جهة عدم ثبوته نظراً إلى عدم كونه بصدد تعيين الأوضاع حتّى يثبت الوضع بقولهم، بل و إنّما هم بصدد تعيين ما يستعمل فيه اللفظ. و من الواضح إنّه بمثل ذلك لا يكاد يثبت الوضع نظراً إلى أعمّيّة الاستعمال من الحقيقة، كما هو واضح».[2]

دلیل قول دوم کتب اهل لغت باهم اختلاف دارند؛ پس معلوم می‌شود که اهل لغت، معنای حقیقی را بیان نمی‌کنند یا معنای حقیقی در این معانی گم شده است. اگر اختلافی بین لغویین نباشد، مسئله روشن است اما اگر اختلاف وجود دارد باید این‌قدر تحقیق نمود تا به معنای حقیقی دست یافت و الفاظ قرآن و روایات را بر آن حمل نمود که این کار مستلزم تتبّع و تلاش زیاد دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo