< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

98/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /تعارض احوال

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در تعارض احوال بود. صورت‌های مختلفی از این تعارض را بیان کردیم و گفتیم کدام‌یک مقدم است.

حجیت شیوع و غلبه

یکی از مباحث که گاهی در کلام بزرگان مطرح می‌شد، غلبه و شیوع است. مثلاً می‌گفتیم «مجاز شایع است ولی اضمار شایع نیست». آیا این غلبه و شیوع دلیل است؟

مرحوم میرزای قمی می‌فرمایند: «لأنّ الظنّ يلحق الشي‌ء بالأعمّ الأغلب»[1] . ظن انسان، امر شایع را می‌گیرد، شیء را به آن أعم اغلب ملحق می‌کند و نادر را «کالمعدوم» تلقی میکند. تخصیص و مجاز شایع است، ما این لفظ را به معنای مجازی حمل می‌کنیم و سراغ اضمار، اشتراک و نسخ نمی‌رویم؛ زیرا آن‌ها نادر هستند ولی مجاز شایع است. آیا این حرف دلیلی دارد؟

فرمایش مرحوم نائینی

«لا عبرة بما ذكروه‌ في تعارض الأحوال من الشيوع و الغلبة و كثرة الاستعمال و نحو ذلك؛ فإنّه لا أثر لشي‌ء منها في رفع التعارض عن المتعارضين، بل طريق رفع التعارض ينحصر بأحد أمرين: إمّا أن يكون أحدهما نصّاً في مدلوله و الآخر ظاهراً و إمّا أن يكون أحدهما بظهوره أو أظهريّته في مدلوله قرينةً عرفيّة على التصرّف في الآخر»[2] .

مرحوم نائینی می‌فرمایند: دلیلی بر این حرف نداریم؛ بلکه معیار نص و ظهور است. در مقام تعارض نص بر ظاهر و اظهر بر ظاهر مقدم است. ولی شیوع و غلبه و... دلیلی ندارد.

مرحوم شیخ حسین حلی نیز همین را بیان کرده‌اند:

«إنّ ذلك راجع إلى تلك الكلمات المجملة التي يدعونها في باب تعارض‌ الأحوال‌ التي قد حقّق في محلّه أنّه لا أصل و لا أساس لأغلبها»[3] .

حال می‌خواهیم ببینیم که این حرف‌ها از کجا نشأت گرفته است.

فرمایش میرزای قمی

«التحقيق أنّ المجاز في نفس الأمر أغلب من غيره من المذكورات في أكثر كلام المتكلّمين و لايمكن إنكار هذه الغلبة و كذلك التخصيص أغلب أفراد المجاز في العامّ لا مطلقاً.

و أمّا حصول الغلبة في غيرها، فغير معلوم، بل و ندرتها معلومة. و على هذا يقدّم المجاز على الاشتراك و النقل، بل و لايبعد ترجيحه على الإضمار أيضاً و يقدّم التخصيص على غيره من أقسام المجاز و غيرها؛ لأنّ الظنّ يلحق الشي‌ء بالأعمّ الأغلب.

و أمّا حجّيّة مثل هذا الظنّ فيدلّ عليه‌ ما يدلّ على حجّيّة أصالة الحقيقة مع احتمال إرادة المجاز و خفاء القرينة. و بالجملة، فلا مناص عن العمل بالظنّ في دلالة الألفاظ، خصوصاً على قول من يجعل الأصل جواز العمل بالظنّ إلّا ما خرج بالدليل‌، مع أنّه يظهر من تتبّع تضاعيف الأحكام الشرعيّة و الأحاديث، اعتبار هذا الظن، فلاحظ و تأمّل. و إن شئت اُرشدك إلى موضع واحد منها و هو ما دلّ على حلّيّة ما يباع في أسواق المسلمين و إن أخذ من يد رجل مجهول الإسلام، فروى إسحاق بن عمّار في الموثّق عن العبد الصالح‌[4] (ع) أنّه قال: «لا بأس بالصلاة في فرو[5] اليمانيّ و فيما صنع‌ في أرض الإسلام».

قلت: فإن كان فيهما غير أهل الإسلام؟ قال: «إذا كان الغالب عليها المسلمون فلا بأس»[6] . و يدلّ على ذلك العرف أيضاً، فلاحظ»[7] .

ظن، شیء را به اعم اغلب ملحق می‌کند. بنای عقلای عالم نیز همین است؛ یعنی چیزی که شایع است را می‌پذیرند و می‌گویند: مقصود مولا آن مورد نادر نیست.

میرزای قمی می‌فرماید: این ظن که از شیوع و غلبه بدست می‌آید حجت است. در روایات نیز در مواضع زیادی بر شیوع و غلبه تأکید شده است، مثلاً امام موسی بن جعفر (ع) می‌فرمایند: «نماز خواندن با پوستین یمنی و با هر چه که در زمین اسلام (زمینی که ساکنین آن مسلمانند) تولید شده است، اشکالی ندارد». راوی می‌پرسد: «حتی اگر در آنجا غیر مسلمانان نیز باشند؟» امام می‌فرمایند: «اگر غالب جمعیت آنجا مسلمانند، اشکالی ندارد». میرزای قمی می‌فرماید که عرف و بنای عقلا نیز همین را می‌گوید که اگر چیزی شایع است، این شیوع باعث حصول ظن برای انسان می‌شود و این ظن نیز حجت است. این حرف بسیار مهم است و در مواضع زیادی به کار می‌آید.

به نظر ما فرمایش میرزای قمی، درست است ولی درصورتی‌که ظهور تحقق پیدا کند. یعنی اگر شیوع و غلبه باعث ظهور و انعقاد اصالة الظهور می‌شود، حجت است وگرنه حجت نیست. مثلاً وقتی میگوییم «اکرم العلماء»، هرچند «العلماء»، عام و مطلق است، ولی با توجه به اینکه غالب علما عادل هستند و علما فاسق نادرند، این عبارت در علمای عادل ظهور دارد اما قبول شیوع و غلبه، تعبدی نیست بلکه از باب ظهور عرفی و بناء عقلا است؛ یعنی شیوع باعث بنای عقلا و ظهور عرفی می‌شود و پس از انعقاد ظهور عرفی، حجیت نیز منعقد می‌شود؛ زیرا ظاهر کلام خدا در قرآن و ظاهر کلام معصومین (ع) در روایات حجت است و ما این ظهور را از غلبه وجودی یا غلبه استعمالی بدست می‌آوریم.

 


[4] . امام موسى بن جعفر(ع).
[5] . یعنی: پوستین.
[6] . تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج2، ص368. . و فیه: سَعْدٌ [سعد بن عبد الله القمّي: إماميّ ثقة] عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ [بن درّاج: إماميّ ثقة] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ [البجلي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ [الصیرفي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: «لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ فِي الْقَزِّ [أي: الثوب المصنوع من الإبریسم] الْيَمَانِي‌ وَ فِيمَا صُنِعَ فِي أَرْضِ الْإِسْلَامِ قُلْتُ لَهُ فَإِنْ كَانَ فِيهَا غَيْرُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ قَالَ إِذَا كَانَ الْغَالِبَ عَلَيْهَا الْمُسْلِمُونَ فَلَا بَأْسَ». (هذه الروایة مسندة، صحیحة علی الأقوی).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo