« فهرست دروس

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

96/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 53 و 54 سوره مبارکه بقره

 

﴿وَ إِذْ ءَاتَيْنَا مُوسىَ الْكِتَابَ وَ الْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تهَتَدُونَ﴾[1]

﴿وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‌ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخِّاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‌ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرْ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[2]

 

تفاوت کتاب و فرقان

اولین بحثی که در رابطه با این آیه مطرح می‌شود،تفاوت فرقان و کتاب است.

کتاب آنگونه که از مصادیق و موارد استعمالی آن در آیات به دست می‌آید،مجموعه قوانین و شریعت مقدّس را تعبیر به کتاب می‌کنند.همانطور ‌که در آیاتی مثل :﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‌[3] و یا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّة[4] و یا ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام‌﴾[5] دیده می‌شود.در قرآن از قانون با تعبیر کتاب یاد می‌کند.پس وقتی خداوند از عطای کتاب به بنی اسرائیل ذکری به میان می‌آورند،یعنی مجموعه‌ای از قوانین را به او بخشیدیم.

فرقان نیز به معنی فرق نهادن میان حقّ و باطل است.یعنی انسان به استعدادی مجهّز شود،تا بتواند میان امور باطل از حقائق تفاوت بنهد.ما در رابطه با متّقین در قرآن کریم تعبیر داریم: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا[6] ؛یعنی متّقین در درجه‌ای هستند،که به موهبت فرقان مفتخر شده‌اند.این توانایی مؤمن را در فتنه‌ها یاری کرده و امکان شناختن راه حق از باطل را به او می‌دهد.در روایاتی این مضمون را داریم:"مؤمن با نور خدا نگاه می‌کند".[7] یعنی انسان مؤمن در یک مراتبی با نگاه حقیقت‌بین خدایی به امور و قضایا می‌نگرد.

شما به خاطر ندارید،ولی در زمان انقلاب مرحوم امام خمینی در مواردی دستورات و تدبیراتی داشتند که هیچ کس نمی‌توانست بر اساس اوضاع ظاهری آن زمان توجیهش کند.ولی او به نور دیگری می‌دید؛همین بود که نتیجه‌ها، عمق نگاه و ظرافت تدبیر ایشان را نشان می‌داد.مثلا در زمان حکومت نظامی،که پهلوی برای کنترل جنبش مردم دستورش را صادر کرده بود؛امام دستور به بیرون آمدن و شکستن حکومت نظامی دادند.و همان دستور سبب نقض آن قانون و شکست پهلوی در آن زمان شد.در حالی که بسیاری امام را پروا می‌دادند.از اینکه مبادا جان مردم به هدر برود.امام خمینی این نگاه را داشتند که به نور حق مسلّح بود.فلذا همه در نهایت دیدن که چقدر ایشان درست و بموقع دستور به خروج مردم دادند. دستورات مرحوم امام و مقام معظم رهبری از باب "ینظر بنور الله" است.

همین است که در این آیه خداوند موسی را به دو سلاح مجهّز می‌کنند.هم به او کتاب می‌بخشند و هم توانایی تشخیص حق از باطل را با او همراه می‌کند.زیرا در مواقع فتنه نمی‌توان جز با این سلاح راه حق را تشخیص دهید.این لازمه‌ی هر رهبری است که قصد راهبری جامعه در مسیر الهی را در سر دارد.تنها نمی‌توان به قوانین مکتوب در قانون اساسی یک ملّت اکتفاء کرد.رهبر جامعه باید به فراست و تیزهوشی و فرقانی مجهّز باشد،تا بتواند در مواقع سخت و هنگامه‌ی فتنه‌ها راه درست را تشخیص دهد.

به همین خاطر خداوند به موسی تذکّر می‌دهد: ما به امید اینکه این قوم هدایت شوند،تو را به هر دوی این مواهب تکریم کردیم.هم قوانین را به تو بخشیدیم و هم فرقان را به تو عنایت کردیم،تا شاید بنی اسرائیل هدایت شوند.

 

فرمان به خودکشی

اما بنی‌اسرائیل تمام این مواهب پروردگار و تمام بیانات و معجزات موسی(ع) و همچنین عنایات حقّه را ندیده انگاشتند و به فریب و فتنه‌ی سامری تمام هدایتی را که خدا به آنها ارزانی داشته است،حبط نموده و به گوساله‌ای مشرک شدند.خداوند می‌فرماید این گناهی بزرگ و نابخشودنی است.به همین جهت خداوند آنها را به امری فرمان می‌دهد که از غرائب قرآنی است.

خداوند بنی‌اسرائیل را بابت تمام آن بی‌مهری و شرک که در ازای پرستش گوساله سامری آوردند،دستور به کشتن خودشان می‌دهد:«یا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخِّاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‌ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ»؛این امر در تفاسیر به احتمالات متفاوت و گوناگونی تفسیر شده است.

1-احتمال اول :برخی مراد از این امر "فاقتلوا انفسکم" را منطوق آن دانسته‌اند.یعنی تاوان شرکی که بنی‌اسرائیل ورزیده و یک گوساله را جایگزین خدایی کردند که آنان را از شرّ فرعونیان رهانیده و هزاران معجزه بدانها نشان داده است،این است که خودشان را بکشند.این امر شاقّ برای سوزاندن ریشه‌های شرک در میان بنی اسرائیل است.حال یا مراد از این که "خودتان را بکشید"این است که به جان هم افتاده و همدیگر را بکشید،یا آنان که مشرک شدند را بکشید.مرحوم علّامه طباطبائی و مرحوم طالقانی و آیت‌الله جوادی،همین احتمال دوّم را پسندیده و برمی‌گزینند.البته در این که این اتّفاق افتاده است،یا خیر؟اختلاف است.برخی از تواریخ تا هفتاده هزار نفر کشته را شمردند.یعنی به امتثال این امر الهی بنی‌اسرائیل شروع به کشتن مشرکین نمودند،تا جایی که هفتادهزار نفر از ایشان را کشتند.سپس خداوند آنان را بخشیده و توبه‌ی ایشان را پذیرفته است.اما برخی دیگر معتقدند این امر،هیچگاه محقّق نشده است.یعنی خداوند قبل از آنیکه کسی کشته شود،توبه‌ی بنی اسرائیل را پذیرفته و حکم را نسخ کرده است.

 

2-احتمال دوّم :این است که این امر اساسا یک امر امتحانی بوده است.نظیر امری که خداوند جهت امتحان ایمان حضرت ابراهیم به او نمود.در آن داستان هم حضرت ابراهیم تمام مقدّمات امتثال این امر خطیر الهی را تهیّه کرده و آماده‌ی اطاعت از آن فرمان بود.اسماعیل(ع) را دست می‌بندد و چاقوی خود را تیز می‌کند و با تمام توان به بریدن گردن اسماعیل مشغول می‌شود،اما امری که به ابراهیم(ع) شده بود،امری امتحانی بوده و هیچ گاه قرار نبوده تا واقع شود.امر به کشتن یکدیگر که در این آیه آمده است نیز از همین دست است.یعنی قرار نبوده تا این امر واقع شود.بلکه از ابتدا خداوند تنها به جهت سنجش ایمان این افراد به چنین امر شاقّی فرمان داده است.

 

3-احتمال سوّم :این است که مراد از "اقتلوا انفسکم"،درگیری با نفس أمّاره و کشتن آن باشد.یعنی خداوند به ریشه این شرک و انحطاط اشاره دارد.نفس اماره بوده که بنی‌اسرائیل را پس از دیدن آن همه بیّنات به پرستش گوساله‌ای حقیر می‌کند.همین است که خداوند امر می‌کند تا آنها با نفس خود درگیر شده آن را سر ببرند.

بنظرما،همین این دو احتمال آخر اقرب الی الصّواب است.و با منطوق و تعابیر آیه نیز ساگارتر است.


logo