درس اسفار استاد فیاضی

82/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول / مقدمة / ادامه غایت فلسفة و شرف فلسفة/ ج1/ص 21 و 22
 ادامه غایت فلسفة
 مقصود از حکمت عملی شناخت اموری است که مایه ی سعادت دنیا و آخرت است.
 هدف اصلی از حکمت نظری، شناخت مبدا و معاد است. برای همین است که علی علیه السلام فرمود: «رحم الله إمرء اعد لنفسه و استعد لرمسه، علم من این، و فی این، و الی این.»
 اگر فلاسفه، فلسفه را به تشبه به اله تعریف کرده اند، نظر به دو غایت مذکور- غایت حکمت عملی و غایت حکمت نظری - داشته اند؛ زیرا تشبه به اله دو بعد دارد:
 1 احاطه ی علمی به همه ی معلومات،
 2 از بند جسمانیات رها بودن،
 و شاید معنی تخلقوا باخلاق الله همین باشد.
 (می گوییم «شاید» زیرا قبلا گفته بود تخلق به اخلاق الله غایت حکمت عملی است اما اکنون می گوید ناظر به هر دو حکمت عملی و نظری است.
 آیت الله جوادی می فرمایند این روایات از روایات شیعه نیست. مرحوم مجلسی این را از قول عامة نقل می کند. اما قریب به همین روایت از امام رضا علیه السلام نقل شده است [1] که مؤمن به سنتی از خدا و رسول احتیاج دارد.
 نقد استاد فیاضی: آخوند می گوید غایت فلسفه نظری خودش می باشد و غایت فلسفة عملی رفع مانع بدن می باشد. اما باید گفت این مطلب تمام نیست زیرا اینها نسبی است. در روایات داریم که اگر عمل نکنیم، علم بدون عمل بدبختی آفرین است. بله علم زمینه ساز ایمان است اما آخوند می گوید علم همان ایمان است که این بیان آخوند صحیح نیست.)
 مطلب چهارم: شرف حکمت
 (در نظر آخوند حکمت یعنی فلسفة و فلسفة هم علم است)
 برای شرف حکمت وجوه متعددی هست:
 وجه اول
 1- حکمت علت پیدایش عالم به احسن وجه است (کان ناقصه) ، بلکه علت پیدایش عالم است (کان تامه).
 2- و عالم خیر است، چون وجود خیر است.
 3- سبب الخیر خیر.
 (خدا بر بهترین حالت علم داشته و قدرت داشته است و بخل هم نداشته است. این برهان لمی است بر نظام احسن)
 وجه دوم
  1- خداوند و انبیائش اشرف موجودات اند.
 2- و آن ها موصوف به حکمت اند.
 (تنزیل من عزیز حکیم
 یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤتی الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا
 و إذ أخذ الله میثاق النبیین: این آیات ظاهر در وجود روح قبل از وجود عالم است. ملاصدرا در مبحث نفس می گوید وجود روح قبل از جسم محال است و روایات را تأویل می برد)
 پس حکمت شریف است.
 (آخوند می گوید حکمت در قرآن به معنای علم است و حکما یعنی همان علما. اما قول صحیح این است که حکمت قرآنی با علم، عموم و خصوص من وجه هستند.)
 للإشعار بأن المعتبر من كمال القوة العملية ما به نظام المعاش و نجاة المعاد و من النظرية العلم بأحوال المبدإ و المعاد و التدبر فيما بينهما من حق النظر و الاعتبار قال أمير المؤمنين ع‌ : رحم الله امرأ أعد لنفسه واستعد لرمسه و علم من أين و في أين و إلى أين‌
 و إلى ذينك الفنين رمزت الفلاسفة الإلهيون حيث قالوا تأسيا بالأنبياء ع الفلسفة هي التشبه بالإله‌ كما وقع في الحديث النبوي ص: تخلقوا بأخلاق الله‌ يعني في الإحاطة بالمعلومات و التجرد عن الجسمانيات.
 ثم لا يخفى شرف الحكمة من جهات عديدة منها أنها صارت سببا لوجود الأشياء على الوجه الأكمل بل سببا لنفس الوجود إذ ما لم يعرف الوجود على ما هو عليه- لا يمكن إيجاده [2] و إيلاده [3] و الوجود خير محض و لا شرف إلا في الخير الوجودي و هذا المعنى مرموز في قوله تعالى وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً و بهذا الاعتبار سمى الله تعالى نفسه حكيما في مواضع شتى من كتابه المجيد الذي هو تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ و وصف أنبياءه و أولياءه بالحكمة و سماهم ربانيين حكماء بحقائق الهويات فقال وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ و قال خصوصا في شأن لقمان وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ كل ذلك في سياق الإحسان و معرض الامتنان و لا معنى للحكيم إلا الموصوف بالحكمة المذكورة حدها التي [4] لا يستطاع ردها و من الظاهر المكشوف أن ليس في الوجود أشرف من ذات المعبود- و رسله الهداة إلى أوضح سبله و كلا من هؤلاء وصفه تعالى بالحكمة فقد انجلى وجه شرفها و مجدها فيجب إذن انتهاج معالم غورها و نجدها فلنأت على إهداء تحف منها و إيتاء طرف فيها و لنقبل على تمهيد أصولها و قوانينها و تلخيص حججها و براهينها بقدر ما يتأتى لنا و جمع متفرقات شتى واردة علينا من المبدإ الأعلى فإن مفاتيح الفضل بيد الله يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 21 و 22


[1] استاد از امام رضا علیه السلام این را نقل کرده اند اما روایتی به همین مضمون از بصائر و محاسن پیدا شد. حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُغِيرِيَّةِ فَسُئِلَ عَنْ شَيْ‌ءٍ مِنَ السُّنَنِ فَقَالَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يَحْتَاجُ‌ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ إِلَّا وَ قَدْ خَرَجَتْ فِيهِ السُّنَّةُ مِنَ‌ اللَّهِ‌ وَ مِنْ رَسُولِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا احْتَجَّ فَقَالَ الْمُغِيرِيُّ وَ بِمَا احْتَجَّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ‌ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌. بصائر الدرجات/ ج1/ ص 517
[2] مباشرة وجود بدهد
[3] علتی را ایجاد کند که آن علت وجود دهد. به عبارتی با واسطه علت باشد نه مباشرة. ایلاد از حیث لغوی لازم است اما آخوند اینجا متعدی به کار برده است.
[4] صفت حد است که حد کسب تأنیث کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo