درس اسفار استاد فیاضی

82/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الأول فی موضوعیة الوجود للعلم الإلهی/دلیل اول و دوم بر بداهت مفهوم وجود/ ج1/ ص 25 و 26 و 27
 بداهت تصوری وجود
 تصور وجود بدیهی است، به دو دلیل:
 برای بدیهی می شود اقامه دلیل کرد مثل«دو ضربدر دو مساوی چهار» که بدیهی است. حال اگر قضیة ای دیگر تشکیل شود که « این قضیة بدیهی است» می قضیة وجدانی زیرا ما از ذهن خود خبر داریم و از راه قیاس مرتکز در ذهن این را می یابیم. به عبارتی قضیة اول بدیهی اولی است و قضیة دوم بدیهی وجدانی.
 بدیهی دو گونه است. الف: قابل استدلال نیست مثل قضیة«من هستم». ب: قابل استدلال است مثل اثبات بداهت تصوری وجود.
 دلیل اول بر بداهت تصوری وجود
 الف- اگر تصور وجود بدیهی نباشد، علمی لازم است که متصدی بیان آن باشد؛ زیرا تصور موضوع در هر علم جزء آن علم نیست، بلکه از مبادی تصوریه آن است. همان طور که موضوعات سائر علوم در فلسفه تعریف و اثبات می شود. (کبری)
 ب- لکن چنین علمی وجود ندارد. (صغری)
 پس تصور وجود بدیهی است.
 اشکال بر دلیل اول
 و فیه
 أن الملازمة فی المقدمة الأولی ممنوعة؛ لأن تصور الموضوع یمکن أن یحصل فی مقدمة العلم و إن لم یکن علم آخر متصدی له.
 (استاد جوادی دو اشکال به این دلیل وارد کرده اند.
 اولا: می توانیم قرارداد کنیم که بتوان در خود علم از موضوع آن بحث کرد. حداقل می توان در فلسفة چنین قراردادی کرد.
 ثانیا: تقسیم علوم اعتباری است و ما می توانیم علمی دیگر درست کنیم تا از از موضوع فلسفة بحث کند.)
 دلیل دوم بر بداهت تصوری وجود
 الف- معرف یا حد است، یا رسم.
 ب- لکن هیچ کدام در وجود امکان ندارد؛ اما حد ندارد، زیرا:
 ج- حد مرکب از جنس و فصل است و وجود جنس ندارد، زیرا جنس هر چیز اعم از آن است و اعم از وجود نداریم. وقتی جنس نداشت، فصل هم ندارد؛ زیرا:
 د- فصل ما یمیز الشیئ عن مشترکاته فی الجنس است. پس وجود حد ندارد. و اما رسم ندارد، چون:
 هـ رسم باید اعرف از مرسوم باشد، در حالی که اعرف از وجود نداریم.
 اشکال: حاجی در پاورقی و شرح منظومة می گویند هیچ دلیلی نداریم که خاصة حتما باید مخصوص ماهیت باشد
 استطراد
 اگر وجود حد ندارد، برهان هم نمی پذیرد؛ لأن البرهان و الحد متشارکان فی الحدود.
 (لأن البرهان و الحد متشارکان فی الحدود:
 حد: لفظ مشترک است میان دو معنا: الف: معرفی که از ذاتیات تشکیل شده است. ب: معرف اعم از حدی و رسمی: اینجا این مورد نظر است.
 حدود: در برهان یعنی حد وسط و در حد و تعریف یعنی اجزاء معرف.)
 حد وسط یا معلول است یا علت که یا ذاتی است یا عرضی که اجزاء معرف است و می تواند حد وسط واقع شود. مراجعه شود:
 اساس الاقتباس/ ص 435
 برهان شفا/ ص 288
 بصائر النصیریة/ مقالة سوم/ 5و 6
 رهبر خرد/ 137
 إن قلت: اگر وجود حد و رسم ندارد، پس چگونه فهمیده می شود؟
 قلت: همان طور که همه ی تصدیقات برهان ندارند، بلکه برهان از تصدیقاتی تشکیل می شود که یا بدیهی اند یا به بدیهی منتهی می شوند و گر نه هیچ علم تصدیقی حاصل نمی شد؛ همه ی تصورات هم معرف ندارد، زیرا اگر همه معرف بخواهند هیچ چیز فهمیده نخواهد شد.
 و بالجملة هذا العلم لفرط علوه و شموله باحث عن أحوال الموجود بما هو موجود و أقسامه الأولية فيجب أن يكون الموجود المطلق بينا بنفسه مستقيما عن التعريف و الإثبات و إلا لم يكن موضوعا للعلم العام و أيضا التعريف إما أن يكون بالحد أو بالرسم و كلا القسمين باطل في الموجود.
 أما الأول فلأنه إنما يكون بالجنس و الفصل و الوجود لكونه أعم الأشياء لا جنس له فلا فصل له فلا حد له.
 و أما الثاني فلأنه تعريف بالأعرف و لا أعرف من الوجود فمن رام بيان الوجود بأشياء على أنها هي أظهر منه فقد أخطأ خطأ فاحشا و لما لم يكن للوجود حد فلا برهان عليه لأن الحد و البرهان متشاركان في حدودهما على ما تبين في القسطاس و كما أن من التصديق ما لا يمكن إدراكه ما لم يدرك قبله أشياء أخر مثل أن نريد أن نعلم أن العقل موجود نحتاج أولا إلى أن نحصل تصديقات أخرى و لا محالة ينتهي إلى تصديق لا يتقدمه تصديق آخر بل يكون واجبا بنفسه أوليا بينا عند العقل بذاته كالقول بأن الشي‌ء شي‌ء «1» و أن الشي‌ء ليس بنقيضه و أن النقيضين لا يجتمعان و لا يرتفعان في الواقع و عن الواقع- فكذلك القول في باب التصور فليس إذا احتاج تصور إلى تصور يتقدمه يلزم ذلك في كل تصور بل لا بد من الانتهاء إلى تصور يقف و لا يتصل بتصور سابق عليه كالوجوب و الإمكان و الوجود فإن هذه و نظائرها معان صحيحة مركوزة في الذهن مرتسمة في العقل ارتساما أوليا فطريا. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 25و 26 و 27

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo