درس اسفار استاد فیاضی

83/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل السادس فی أن الوجودات هویات بسیطة و إن حقیقة الوجود لیست معنی جنسیا و لا نوعیا و لا کلیا مطلقا/ برهان بر اینکه وجود فصل و خاصة و عرض عام نیست/ اشکال استاد فیاضی به برهان/ برهان مختار استاد فیاضی بر مسألة/ج1/ ص 52
 استدلال بر این که وجود، فصل و خاصه و عرضی عام نیست
 تمهید: جنس و نوع با فصل و خاصه و عرضی عام این فرق را دارند که جنس و نوع وصف شیئ اند در ارتباط با افراد خودش، ولی فصل و خاصه و عرضی عام وصف شیئ اند هم به لحاظ افراد خود و هم در ارتباط با شیئ دیگر که همان جنس یا نوع است.
 این استدلال در تعلیقه بر شرح حکمة الإشراق/ ص 304 آمده است.
 صورت استدلال
  1. لو کان الوجود فصلا لشیئ او خاصة له او عرضیا عاما له، لکان فی نفسه افراد تکون افرادا له بالذات.
  2. و اذا کانت له افراد هی افراد له بالذات، فهی اما متفقة الحقیقة او مختلفة الحقیقة، کالنفس الناطقة حیث ان جمیع النفوس الناطقة افرادا لها و هی متفقة الحقیقة علی رای المشائین و مختلفتها بقاءا علی رای الآخوند و مختلفتها حدوثا و بقاءا علی رای بعض - کالاستاذ دام ظله.، و کالضحک حیث ان جمیع افراد الضحک متفقة کانت او مختلفة افراد له، و کالمشی فان الزحف خزیدن و الحبو چهار دست و پا والهرولة و الشد انواع له. فافراده مختلفة الحقیقة. (در نظر مشاء همه روح ها همسان هستند در حدوث و بقاء. در نظر آخوند روح ها در حدوث همسان و مساوی اند اما در بقاء با اعمال افراد مختلف شده و تفاوت می کنند. در نظر ما روح ها در حدوث و بقاء مختلف اند. فصل می تواند فصل نوع یا فصل جنس باشد، بنابر این افراد فصل می توانند مختلفة الحقیقة باشند.)
  3. و اذا کانت افراده متفقة الحقیقة او مختلفتها، فهو نوع او جنس؛ لان النوع هو المقول علی الکثرة المتفقة الحقیقة و الجنس هو المقول علی الکثرة المختلفة الحقیقة.
  4. لکن التالی بشقیه محال.
 اشکال استاد فیاضی به برهان آخوند
 و فیه
 أن مجرد کون افراد الکلی اعنی الافراد التی هی افراد له بالذات متفقة او مختلفة لا یکفی فی کونه نوعا او جنسا؛ بل یحتاج مع ذلک الی کونه ماهیة. لان کلا من النوع و الجنس یقال فی جواب ماهو. (یعنی مقدمة سوم استدلال خراب است)
 برهان مختار استاد فیاضی در مسألة
 و الحق ان الوجود لیس جنسا و لا نوعا و لا فصلا و لا خاصا.
 و اما انه لیس بجنس ولا نوع: فلما ذکره الآخوند و غیره، و لانه:
  1. الوجود لا یقال فی جواب ما هو.
  2. و کل من الجنس و النوع یقال فی جواب ما هو. (شکل دوم)
 و اما انه لیس بفصل: فلما مر من الآخوند، و لانه:
  1. لو کان الوجود فصلا لماهیة، لم تکن تلک الماهیة من حیث هی لا موجودة و لا معدومة.
  2. لکن التالی باطل؛ لان الماهیة من حیث هی لیست الا هی، لا موجودة و لا معدومة.
 (به عبارتی وجود نسبت به وجودات عرض خاص است و نسبت به ماهیات عرض عام است)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo