< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

83/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل السابع/ توضیح و تنبیه / پنج قول در وحدت و کثرت وجود/ دلیل و نقد قول وحدت و جود و کثرت موجود/ ج1/ ص 71 و 72 و 73
 اقوال در وحدت و کثرت وجود
  1. جهله ی صوفیه: وحدت وجود و موجود به وحدت شخصی، یا وحدت محضة.
  2. مشائین: کثرت وجود و موجود. کثرت محضه
  3. ملاصدرا: کثرت وجود و موجود در عین وحدت آن به وحدت شخصی. - نظر حاجی، علامه، آقای آشتیانی و استاد: تشکیک و وحدت وجود آخوند یکی است.
  4. استاد جوادی و استاد فیاضی: کثرت وجود و موجود در عین وحدت سنخی وجود. (مشاء وحدت سنخی را قبول ندارد و می گوید فقط وحدت مفهومی دارند)
  5. وحدت وجود و کثرت موجود. (نظر میر سید شریف و بعض مشایخه - شوارق 119. طبع اصفهان و محقق دوانی.): «الوجود عین الواجب و الواجب عین الوجود و غیره تعالی موجود بمعنی انه منتسب الی الوجود و اذا اطلقت علیه لفظة الموجود بمعنی انه عین الوجود.».
 (مشتق مشترک لفظی است میان دو معنا:
 الف: معنای وصفی: مثل طاهر و ضارب
 ب: معنای نسبی مثل لابن و تامر و ایرانی
 در اولی اتصاف است و در دومی انتساب. این دو در دو چیز تفاوت دارند:
  1 در وصفی ذات با مبدأ وصف متحد است اما در نسبت اتحادی بین ذات و مبدأ نیست.
  2 در وصف، ذات با مبدأ وصفی رابطه آباء و ابناء را دارند اما در نسبت رابه اب و ابناء است.
 بنابر نظر وصفی، موجود به معنای ذات ثبت له المبدأ می باشد. اما در نظر نسبت، به معنای ذات منتسب إلی الوجود است.
 بنابر قول پنجم، موجود معنای وصفی اصلا ندارد حتی اگر درباره خدا به کار رود.
 قول پنجم یکی از تفاسیر وحدت وجود است)
 دلیل قول پنجم یا قول به وحدت وجود و کثرت موجود
  1. کل معنی مغایر لحقیقة الوجود و هو الماهیة، فهو من حیث هو، لا موجود و لا معدوم.
  2. و کل امر من حیث هو لا موجود و لا معدوم، فهو لا یصیر موجودا، ما لم یضم الیه الوجود. (انضمام تحلیلی نه خارجی)
  3. و کل امر لا یصیر موجودا ما لم یضم الیه الوجود، فهو محتاج الی غیره الذی هو الوجود.
  4. و کل امر محتاج الی غیره، فهو ممکن؛ لانه لیس الممکن الا یحتاج فی کونه موجودا الی غیره، سواء کان ذلک الغیر وجودا ام موجودا.
  5. و لا شیئ من الممکن بواجب.
 اذن: کل معنی مغایر لحقیقة الوجود، فلیس بواجب.
  1. اذا لم یکن الواجب معنی مغایرا لحقیقة الوجود، فهو نفس الوجود.(تا اینجا نتیجه این می شود که واجب ماهیت ندارد)
  2. و اذا کان الواجب نفس الوجود، کان جزئیا حقیقیا؛ لان الواجب تعالی جزیی حقیقی، لادلة التوحید.
  3. و اذا کان نفس الوجود جزئیا حقیقیا، لم یتصور عروضه للماهیات.
  4. و اذا لم تکن الماهیات معروضات للوجود، فمعنی کونه موجودة، انها منتسبة الی الوجود. ای الی الله تعالی.
 ( اشکال استاد بر دلیل قول پنجم
 مقدمه چهارم و هفتم اشکال دارد.
 مقدمه چهارم غلط است چون ممکن است احتیاج به غیر وجود به حسب اعتبار عقلی باشد نه خارجی. ماهیت من حیث هو به وجود احتیاج دارد اما این احتیاج تحلیلی است و ملازم با احتیاج خارجی نیست. همان طور که در نظر ما استاد فیاضی واجب الوجود ماهیت دارد و ماهیت او به وجود احتیاج دارد اما در تحلیل نه در خارج.
 مقدمة هفتم مشکل دارد زیرا به این شکل است: الواجب نفس الوجود و الواجب جزئی حقیقی. به عبارتی شکل سوم است و شکل سوم نتیجه اش همیشه جزئی است. یعنی «بعض ما هو نفس الوجود جزئی حقیقی»
 دو طرف نسبت اگر خارجی باشد، نسبت هم امری خارجی است اما نسبت وجود فی غیره دارد. مثل ابوت و بنوت که بین زید و عمرو مثلا موجود است. )
 و ذهب جماعة أن الوجود الحقيقي شخص واحد هو ذات الباري تعالى‌ و الماهيات أمور حقيقية موجوديتها عبارة عن انتسابها إلى الوجود الواجبي و ارتباطها به تعالى فالوجود واحد شخصي عندهم و الموجود كلي له أفراد متعددة و هي الموجودات- و نسبوا هذا المذهب إلى ذوق المتألهين. أقول فيه نظر من وجوه‌ الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 71 و 73

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo