< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

83/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الثامن/ مساوقت وجود و شیئیت / قول متکلمین در حال/ ج1/ ص 76
 قول متکلمین در حال
 إن قلت: مراد الآخوند أن الماهیة لاتثبت له شیئ حتی نفسها الا فی ظرف الوجود، فالمراد هو کون المورد من قبیل الحینیة لا المشروطة.
 قلت: کونها نفسها فرع تحققها، مضافا الی انه یرد اشکالنا و إن کان القضیة الحینیة.
 (اولا وجود حیثیت تقییدیة است در تحقق ماهیت. ثانیا حتی اگر قضیة حینیة نیز باشد، اشکال ما وارد است و قضیة «الإنسان معدوم، إنسان معدوم» صحیح است. )
 بیان دوم متکلمین در رابطه وجود و ثبوت
 این جماعت نظر دومی هم دارند، که عبارت است از این که صفات مطلقا نه موجودند و نه معدوم. کل شیئ اما منفی او ثابت، و الثابت اما ذات ای یعلم فی نفسه لا مضافة الی غیره (وجود فی نفسه لنفسه)، او صفة ای لا یعلم فی نفسه بل مضافة الی غیره (وجود فی نفسه لغیره)
 دلیل متکلمین
 لانه:
 الف: الصفة لیست بذات.
 ب: کل الموجود و المعدوم ذات؛ اذ لا معنی للموجود الا ذات ثبت له الوجود، کما لا معنی للمعدوم الا ذات ثبت له العدم.
 إذن: فالصفة لیست بموجود و لا معدوم.
 نظر سوم متکلمین
 و نظر سومی هم دارند و آن این که قائل شده اند که میان موجود و معدوم واسطه ای است به نام حال، که نه موجود است و نه معدوم بلکه حال نامیده می شود.
 (این دسته تصور کرده اند که اگر وجود موجود باشد، تسلسل لازم می آید. اگر معدوم باشد، تناقض است. پس باید واسطه این بین اینها باشد که به آن حال گفته اند.)
 علمت و الموصوف من حيث إنه موصوف متقدم على الصفة في ظرف الاتصاف فاحتفظ بذلك فإنه نفيس و قالوا أيضا إن الصفات ليست موجودة و لا معدومة و لا مجهولة و لا معلومة بل المعلوم هو الذات بالصفة و الصفة لا تعلم و سلموا أن المحال منفي- و أنه لا واسطة بين النفي و الإثبات.
 و ربما أثبتوا واسطة بين الموجود و المعدوم حتى يقال الثابت على بعض المعدوم- و هو المعدوم الممكن و على نفس الوجود و على أمر ليس بموجود و لا معدوم عندهم مما سموه حالا. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 76
 (ظاهر عبارت آخوند این است که سه نظر وجود دارد: 1: معدوم ممکن ثابت است. 2: صفات نه موجود اند و نه معدوم. 3: حال که واسطه بین وجود و عدم است. اما این نظر آخوند صحیح نیست و اشتباهی است که آخوند انجام داده است. در واقع تفاوتی بین نظر دوم و سوم نیست. زیرا هر حالی صفت است و هر صفتی حال است. به این دلیل به «حال» حال گفته اند که صفت موجودی است که خود صفت نه موجود است و نه معدوم. به دلیل اینکه صفت است، حال در موضوع و موصوف است. ذات محل آن صفت است و به این دلیل به آن حال گفته می شود. پس در واقع دو نظر وجود دارد نه سه نظر.
 دلیل این اشتباه این است که شیخ در مباحثات/ ص 94 دو قول به معتزله نسبت داده است: معدوم ممکن ثابت است و صفت نه موجود است و نه معدوم. از طرف دیگر شیخ اشراق در مطارحات/ ص 203 دو قول به متکلمین نسبت داده است: معدوم ممکن ثابت است و حال واسطه بین وجود و عدم است. آخوند تصور کرده که سه قول است در حالیکه ابن سینا و شیخ اشراق در مقام بیان یک قول بوده اند.
 اشکال دیگر این است که آخوند گفته « وقالوا أیضا». چنین عبارتی در جایی می آید که قائلین به ثابت بودن معدوم ممکن همه قائل به واسطه بودن حال نیز باشند در حالیکه قول را همه معتزله غیر از یک نفر از مشایخشان قائل است اما قول دوم را فقط یکی از مشایخ معتزله قائل اس. پس نباید این قول یعنی واسطه بودن حال را به همه نسبت داد. از جهت دیگر دو نفر از مشایخ اشاعرة یعنی باقلانی و جوینی قائل به حال شده اند. پس نسبت دادن قول حال به اشاعرة بهتر است تا معتزلة)
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo