< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

84/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولي/ المنهج الثاني/ الفصل الثالث/ نقد و اشاره/ سه قول در تقدم ذاتيات بر ذات/ سه دليل براينکه ماهيت نمي تواند علت وجود باشد/ ج1/ ص 100
سه قول در تقدم ذاتيات بر ذات
نکته ي دوم: تقدم ذاتيات بر ذات سه قول است:
1. قائلين به اصالت ماهيت: تقدم بالطبع است در خارج، زيرا ذاتيات علت ذاتند. (بنابر قول به اصالت ماهيت اين نظر قابل قبول است. فاعل به علاوه ذاتيات، ذات را ايجاد مي کند. مانند اينکه مشائين مي گفتند خدا مادة و صورت را خلق مي کند و اين دو مادة را.)
2. حکيم طوسي: تقدم بالطبع در وجود ذهني است، زيرا تصور ذات، جز با تصور ذاتيات متصور نيست اما بالاجمال او بالتفصيل.
3. نظر آخوند:[1] تقدم بالماهية، زيرا ماهيت که لا بشرط نسبت به وجود و عدم است، در همان حالت بدون ذاتيات نمي تواند باشد.
(اين تقدم نيز نوعي تقدم رتبي است نه تقدم خارجي و زماني و به اين معنا است که در مقام ماهيت که خارج از وجود و عدم است، ذاتياتش بايد باشد تا خود ماهيت بتواند تقرر پيدا کند)
نقد و اشارة
تلويحات/ ص 34 يا 36
نقد دليل دوم و اشاره به رابطه ي وجود و ماهيت:
تمهيد
نسبت بر دو نوع است:
الف: اتحادي: طرفين نسبت در خارج عين هم اند يعني يک چيز بيشتر نيست. حال اين تغاير بين دو طرف نيز دو صورت است: 1 – اعتباري: مانند دو لحاظ ذهني امر واحد در حمل اولي. 2 – تحليلي: الواجب تعالي عالم که حمل شايع است
ب: تعلقي: طرفين نسبت در خارج عين هم نيستند. مثل نسبت أب و إبن، کتاب و ميز
نسبت وجود و ماهيت اتحادي است، چون ماهيت در خارج عين وجود است و به تعبير ديگر با هم اتحاد دارند و چون اتحاد دو موجود بالذات – متحصل – محال است زيرا اگر هر کدام تحصل و موجوديت خود را دارند، پس يکي نيستند، در حالي که اتحاد به معني هوهويت است. پس موجوديت ماهيت به موجوديت وجود است و في حد ذاته تعين و تحصل ندارد. لذا اتحاد معني پيدا مي کند که يک متحصل بالذات تحصل يک لا متحصل هم هست، همان طور که تحصل خود هم هست.
پس به سه دليل ماهيت نمي تواند علت وجود باشد:
1.  ماهيت مبهم است و وجود متحصل است، در حالي که علت متحصل بايد خودش هم متحصل باشد.
2.  وجود ماهيت به سبب وجود است، يعني ماهيت متوقف است بر وجود. پس اگر ماهيت علت وجود شود دور پيش مي آيد.
3.  وجود، نفس وجود ماهيت است. پس عليت ماهيت بر وجود، تقدم شيئ بر نفس است.
(اصل اين کلام در بيانات شيخ اشراق در تلويحات آمده است.
در مکتب صدرا تمام اعراض خارج محمول اند و نسبت اعراض به موضوع مانند نسبت وجود به ماهيت است. اگر اينجا مي گيود نيست به دليل اين است که مطابق نظر مشاء حرف زده است که در نظر مشاء بعضي از اعراض، محمول بالضميمه هستند.
مضاف حقيقي خود ابوت است. نه زيد به تنهايي و نه زيد با وصف ابوت بلکه مضاف حقيقي خود وصف ابوت است. )
نقد و إشارة:
قد دريت أن نسبة الوجود إلى الماهية ليست كنسبة العرض إلى الموضوع- بأن يكون للماهية كون و لوجودها كون آخر يحل الماهية بل الوجود نفس كون الماهية و حصولها و ما به تتحصل فهي في حد نفسها في غاية الكمون و البطون و الخفاء و إنما تكونت و تنورت و ظهرت بالوجود فالنسبة بينهما اتحادية لا تعلقية و الاتحاد لا يتصور بين شيئين متحصلين بل إنما يتصور بين متحصل و لا متحصل كما بين الجنس و الفصل بما هما جنس و فصل لا بما هما مادة و صورة عقليتان فانصباغ الماهية بالوجود إنما هو بحسب العقل حيث يحلل الموجود إلى ماهية مبهمة و وجود حاصل لها و يصفها به كما مر فالمبهم بما هو مبهم لا يكون علة للمتحصل و خصوصا للمتحصل الذي يتحصل ذلك المبهم به و لا تحصل له إلا به بل ذلك المتحصل نفس تحصله كما أن المضاف بالحقيقة نفس إضافة الموضوع له. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 100


[1] رسالة في الحدوث, چاپ کنگره, 36.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo