درس اسفار استاد فیاضی

89/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی/ الفصل الثالث فی اشکالات الوجود الذهنی/الإشکال السادس /تفاوت داشتن قضیة لا بتیة با مشروطة و شرطیة/ج1/ص 313و 314

القضیة غیر البتیة لیست قضیة شرطیة و لا مشروطة

 (قضیة لابتیة شبیه قضیة شرطیة یا مشروطة است. به این دلیل که همانطور که در تعریف سوم از بتیة و لابتیة آمد، درقضیة لابتیة برای موضوع افرادی بالفرض و التقدیر در نظر گرفته می شود. به عبارت دیگر برای موضوع آن افرادی فرض گرفته می شود. بنابر این قضیة لابتیة شبیه قضیة شرطیة یا مشروطة می شود. اکنون سؤال این است که به دلیل وجود فرض در قضیة لا بتیة، آیا قضیة لا بتیة همان شرطیة یا مشروطة است یا تفاوتی بین آنها وجود دارد؟ اگر تفاوتی هست، این تفاوت از چه جهت و در کدام ناحیه است؟ آخوند می گوید که لابتیة با شرطیة و مشروطة متفاوت است گرچه در لابتیة فرض وجود دارد.)

 قضیة بر اساس نسبتی که بین طرفین آن است حملیة که نسبت در آن هوهویت است. زید قائم أو لیست

  بقائم که در اولی هوهویت اثبات و در دومی نفی می شود

  شرطیه متصلة که نسبت در آن استلزام است.

  منفصله که نسبت در آن عناد است

 أما أنها لیست بشرطیة فلوجهین:

الأول : أن النسبة فی الشرطیة غیر الهوهویة من الاستلزام و العناد و فی غیر البتیة هی الهوهویة لما أنها من أقسام الحملیة. (این جواب را استاد جوادی در رحیق و تعلیقه عربی بر اسفار بیان کرده اند)

الثانی: أن موضوع المقدم فی الشرطیات معان لها مفاهیم حقیقیة اشترط بمحموله کما تقول«إن کانت الشمس طالعة» فالشمس أمر حقیقی لا فرضی و أما فی غیر البتیة فالشرط من تتمة الموضوع. کقولنا «اجتماع النقیضین محال» فإن معناه أنه لو فرض تقرر ماهیة اسمها اجتماع النقیضین.

 (فرض به خود شمس نمی خورد بلکه به طلوع شمس می خورد یعنی اگر شمس طالع باشد. به عبارتی موضوع یک موضوع واقعی است و خود موضوع فرض نمی خواهد. اما در لابتیة خود موضوع فرض می خواهد و فرض به خود موضوع تعلق می گیرد.)

 و أما أنها لیست بمشروطة فلأن المشروطة و إن کانت حملیة و لا تفترق غیر البتیة عنها من هذه الجهة نسبت إلا أنها تفترق عن المشروطة بالوجه الثانی المذکور فی الفرق بینها و بین الشرطیة.

 (تفاوت اولی که استاد جوادی ذکر کرده اند، تفاوتی است که فقط بین شرطیه با لابتیة وجود دارد. اما تفاوت دوم هم تفاوت بین لابتیة با شرطیة است و هم تفاوت لابتیة با مشروطة.)

 و من هذا القبيل الأحكام الجارية على مفهوم الواجب الوجود بالذات كقولنا واجب الوجود و تشخصه عين ذاته و وحدته مغايرة لما يفهم من الوحدة فإن الحكم بعينية التشخص من حيث كونه حكما من الأحكام يتوجه إلى مفهوم واجب الوجود- لكن عينية التشخص غير متوجه إليه بل إلى ما يؤدي إليه البرهان أنه بإزائه و هو الحي القيوم جل ذكره و إن تقدس عن أن يتمثل في ذهن من الأذهان.

 فعلم أن هذه القضايا و نظائرها حمليات غير بتية «1» و هي و إن كانت مساوقة للشرطية لكنها غير راجعة إليها كما يظن فإن الحكم فيها على المأخوذ بتقدير ما- بأن يكون التقدير من تتمة فرض الموضوع حيث لم يكن طبيعة متحصلة أصلا أو في الذهن لا بأن يكون الموضوع مما قد فرض و تم فرضه في نفسه ثم خصص الحكم عليه بالتقدير المذكور حتى يكون الموضوع من قبيل الطبيعة الموقتة أو المقيدة ليلزم كون القضية مشروطة في المعنى‌. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 313و 314

 (توضیحات متن اسفار: غیر متوجه الیه : یعنی به مفهوم رجوع نمی کند

 مساوقة للشرطیة : مساوقت به معنای مصطلح نیست بلکه معنای شبیه می دهد. معنای مصطلح مساوقت این است که دو مفهوم علاوه بر اینکه در مصادیق با هم مساوی اند، از جهت واحد نیز بر مصادیقشان صدق کنند.)

 متحصلة اصلا أو فی الذهن: أصلا یعنی در معدومات و فی الذهن یعنی در وجود و صفات حقیقی اش)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo