درس اسفار استاد فیاضی

89/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی/الفصل الرابع فی زیادة توضیح لإفادة تنقیح /ادامه اشکال استاد به سید سند/ بحث مراتب واقع و نفس الأمر و اجتماع نقیضین از واقع/ج1/ ص 318

 اسفار/1/ ص 68 و 69/فص 7 از منهج اول

 اسفار/فصل 2 از مقدمة فن رابع فی احکام الجواهر/ج4/ص 416[1]

 تعلیقات بر الهیات شفا/فصل شش از مقاله اولی/ ج1/ص 146و 147

قالو: ارتفاع النقیضین عن المرتبة جایز لأن الواقع أوسع من تلک المرتبة. و قد یمثلون لذلک بأن الجسم لیس بمتحرک و لا ساکن فی الآن و إن کان ساکنا أو متحرکا فی الواقع و بأن زیدا الموجود فی الأرض لیس بمتحرک و لا ساکن فی السماء. و بأن الماهیة من حیث هی لا موجودة و لا معدومة. و إن کان فی الواقع موجودة أو معدومة.

 توضیح ما ذکروه أن نفس الأمر له مراتب ثلاث کلیة. الوجود و العدم و الاعتبار. و لکل مرتبة مراتب. ففی مرتبة خاصة کالسماء أو مرتبة الذات من حیث هی أو آن خاص و لکن فی مطلق الواقع و جمیع مراتب نفس الأمر لا یجوز.

 وجود واجب

  ممکن(عالم) مجرد عقول

  مثال

  نفوس

  مادی سماء

  أرض

 (عدم درون هستی است نه خارج از هستی به طور مثال همینجا که قلم هست، کتاب، گچ، دفتر، چوب و هر چیز دیگری غیر از قلم نیست. پس عدم بیرون از هستی نیستی و ورا وخارج هستی نیست. بلکه عالم وجود و عدم متداخل اند. همانجایی که قلم هست، کتاب نیست و ظرف نیستی کتاب است. و جایی که کتاب هست، ظرف عدم و نیستی قلم است. )

نظر استاد فیاضی درباره ارتفاع نقیضین از مراتب هستی

 و الحق أن یقال

 إن ارتفاع النقیضین محال فی الواقع الحقیقی من غیر فرق بین مطلق الواقع و بین مرتبة منه.

 نفس الأمر حقیقی وجود

  عدم

  اعتباری

 (قصد انشاء کردن، امری حقیقی است. خود انشاء امری ذهنی است و ذهن مرتبه ای از واقع حقیقی است. اما آنچه که انشاء شده امری ذهنی نیست بلکه در عالم اعتبار است. به طور مثال انشاء عقد ازدواج امری انشائی است. خود انشاء امری ذهنی است اما نکاح ایجاد شده بین دو طرف امری واقعی اما در عالم اعتبار است. بنابر این گرچه خود انشاء ذهنی است، اما آنچه انشاء شده امری واقعی و نفس الأمری است. اما واقعی در اینجا به معنای وجود منحاز داشتن نیست بلکه به معنای این است که در عالم اعتبار تحقق دارد.)

إن قلت: فکیف ارتفع النقیضان فی المثالین الأولین مع أنهما من عالم الواقع الحقیقی.

 (قلت: متحرک وساکن ملکه و عدم است نه نقیضین. هنگامی نقیضین می شد که چنین نفی سابق باشد. مثلا بین «زید متحرک فی السماء» و «زید لیس بمتحرک فی السماء» تناقض برقرار است. اما «زید متحرک فی السماء» و «زید ساکن فی السماء» این دو عدم و ملکه اند و هر دو قابل ارتفاع هستند. پس اجتماع و ارتفاع نقیضین در همه مراتب واقع حقیقی محال است. اما در عالم اعتبار ممکن است که نقیضین نفی شوند. مثل اینکه وجود و عدم از ماهیت من حیث نفی می شوند زیرا ماهیت من حیث هی در عالم اعتبار است اما در واقع حقیقی ماهیت یا موجود است یا معدوم و شق ثالثی ندارد.)

[1] لجواز أن لا يكون الجسم متحركا في الآن و لا ساكنا في الآن لأن ارتفاع النقيضين أو ما يساوقهما و إن استحال عن نفس الأمر لكن لا استحالة في ارتفاعهما عن مرتبة من مراتب نفس الأمر و حيثية من حيثيات الواقع و حد من حدود الأمر الواقعي فكما أن زيدا الموجود مثلا في الأرض لا يكون في السماء متحركا و لا ساكنا و مع ذلك فهو إما متحرك أو ساكن في الواقع إذ الواقع أوسع و أشمل مما ذكر. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌4، ص: 241

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo