درس اسفار استاد فیاضی

90/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی / الفصل الخامس مخلص عرشي‌ /سه قول در غایت از بحث وجود ذهنی/ قول دوم برای تطابق ذهن و عین/ مسأله تطابق عوالم و اشکالات آن/ ج1/ ص 326
 ادامه اشکال دوم بر مسأله تطابق عوالم
 لا ریب أنه لا یمکن أن یکون العلة واجدا لوجود المعلول لأن وجود المعلول وجود هو عین الفقر و الحاجة. و أما الکمالات فهی باطلاقها علی قسمین:
 الأول: ما یکون کمالا للوجود بما هو وجود أی ما یکون کمالا لأی موجود کان واجدا له و هو فی نفسه قسمان:
 1 ما یکون موجودا فی کل وجود. کالعلم علی المذهب الحق.
 2 ما لا یکون موجودا فی کل وجود. کالحیاة علی ما هو المختار من انقسام الموجودات إلی حی و میت.
 (ملاصدرا دو جور صحبت دارد. جایی می فرمایند که مادیات علم ندارد و جایی می فرمایند که همه چیز علم دارند. علامه می فرمایند که حرف اول کلام خود آخوند است و کلام دوم همراهی با بعضی فلاسفه است. اما استاد جوادی می فرمایند که کلام دوم کلام خودشان است و کلام اول همراهی با مشائین است. با توجه به اینکه استدلال نیز بر آن اقامه کرده است. پس حرف نهایی آخوند این است که همه موجودات علم دارند. حرف ما استاد این است که تمامی هفت استدلالی که خود آخوند و پیروانش بر عالم بودن همه موجودات اقامه کرده اند و تمامی دلائلی که بر علیه علم همه موجودات اقامه شده نیز مخدوش است. پس عقل نمی تواند چیزی بفهمد. اما سراغ ایات و روایات که می رویم می بینیم برای همه موجودات علم ثابت کرده اند. مثل آیات تسبیح و نطق و روایات معصوم. مثل روایت پیامبر که می فرمایند:«ما من شیء إلا یعلم أنی رسول الله»
 حیاة همیشه با علم همراه نیست. میت یعنی ساکن و حی یعنی متحرک و با تلاش. پس ممکن است چیزی علم داشته باشد اما حیات نداشته باشد)
 الثانی: ما یکون کمالا لوجود خاص. و هذا فی نفسه أیضا قسمان:
 1 ما یکون کمالا للوجود الذی لا حد له، کالغنی و الاستقلال و الوجوب الأزلی.
 2 ما یکون کمالا للوجود المحدود، کالحرکة و کحلاوة البطیخ و کخضرة القثاء.
 و ما یجب وجدان العلة له من کمالات المعلول إنما هو القسم الأول کمالات وجود من حیث هو وجود
 و ثالثا
 أن القسم الأول من کمالات المعلول و إن کانت بحسب معانیها الجنسیة موجودة فی العلة، لکنها بحسب الأنواع المتحققة منها فی العلة یمکن أن تغایر ما فی المعلول. ألا تری أن وجدان بعض المخلوقات للعلم و الحیاة اللتین هما کیفیتان نفسانیتان لا یستلزم العلم و الحیاة فی وجوده تعالی من مقولة الکیف النفسانی.
 (علم در علت هست اما لازم نیست که نوع علمی که در معلول است در علت نیز باشد. پس در بحث تطابق نیز لازم نیست که همان نوع از علم در علت باشد تا با بحث تطابق بتوانیم مشکل معرفت شناسی را حل کنیم.
 سنخیت علت و معلول به این معنا است که خصوصیتی در علت است که منشأ پیدایش معلول می شود حتی با اینکه هیچ مشابهتی ندارند. مثل اینکه در سخنرانی کلام فرد متدرج و با حرکت است اما منشأ آن علم است که مجرد است. علت مجرد و معلول مادی است. اما سنخیت به معنایی که بیان شد داریم زیرا استاد ریاضی حرف ریاضی می زند و فقیه کلام و سخنرانی فقهی می کند.)
 و رابعا
 أنه کیف یکون الوجود الذهنی علة للوجود المادی مع أن فی الذهن صورا جزافیة و قضایا کاذبة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo