درس اسفار استاد فیاضی

90/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الرابع فی أن الوجود لا ضد له و لا مثل له/ توضیح دلیل قیصری بر مثل وضد نداشتن وجود /ج1/ ص 343
 توضیح دلیل قیصری بر اینکه وجود مثل و ضد ندارد
 و بالوجود یتحقق الضدان، بل هو الذی یتجلی بصورة الضدین و المثلین و کل موجود. من هنا یقال:«إنه عین الأشیاء و لا تغایر بینه و بینها إلا فی اعتبار العقل
 (اگر سفیدی و سیاهی بخواهند در در خارج تحقق پیدا کنند باید موجود باشند. اما این منظور نیست. بلکه عرفا معتقداند ضدان به وجود واحد موجود می شوند. تمام ممکنات تجلیات وجود واحد شخصی خدا هستند. در نظر عرفا رابطه خدا و خلق، مانند رابطه صفت و ذات حق در نظر فیلسوف است. فیلسوف می گوید هر صفت ذاتی معنایی دارد که غیر از دیگر صفات است اما همه به وجود واحد بسیط موجود اند، هر صفت حقیقتی دارد غیر از دیگر صفات اما همه به وجود واحد موجود موجود اند و عین ذات اند یعنی در موجودیت با وجودی که ذات خداست یکی هستند و مصداقا مشترک هستند و به بیان امام صادق علیه السلام «علم کله و قدرة کله». عرفا نیز می گویند رابطه خلق و حق مانند رابطه ذات و صفات است که به وجود واحد شخصی موجود اند. مخلوقات موجود نیستند بلکه مظاهر و تعینات وجود واحد شخصی خدا هستند. بنابر تقریر ما استاد فیاضی عارفان و ملاصدرا نیز معتقداند همه موجودات موجود اند به وجود واجب تعالی.)
 و به يتحقق الضدان [1] و يتقوم المثلان بل هو الذي يظهر بصورة الضدين و يتجلى في هوية المثلين و غيرهما و هذه الحيثيات إنما هي باعتبار التعينات و التنزلات و أما بحسب حقيقة الوجود بما هو وجود فيضمحل فيه الحيثيات كلها و يتحد [2] معه الجهات جميعها فإن جميع الصفات الوجودية المتقابلة أو المتشابهة مستهلكة في عين الوجود فلا مغائرة إلا في اعتبار العقل [3] .
 و أما ما يتمسك في ذلك بأن [4] اشتراك طبيعة الوجود بين الأشياء يوجب عروضها لما فرض ضدا أو مثلا لها فيلزم اجتماع الضدين أو المثلين بالفعل أو بالإمكان و عروض أحد الضدين أو المثلين للآخر [5] فليس بشي‌ء. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 343
 (عبارت اینجا اقتباس از ص 14 شرح فصوص است در فصل « فی الوجود و أنه الحق» در ادامه قیصری می گوید اگر لازمه اش اجتماع ضدین است، اجتماع نقیضین نیز هست. زیرا هر کدام از ضدین مستلزم سلب دیگری است. پس اگر ضدین به وجود واحد موجود باشند، هر ضد با سلبش جمع شده است و اجتماع شیء با سلبش، اجتماع نقیضین است. اگر اشکال شود که اختلاف جهت است پس اجتماع نقیضین محال نیست، جواب می دهد که در خارج جهت نیست پس این همان اجتماع نقیضین محال است. به نظر ما این حرف آخوند است و بر وحدت شخصی وجود تأکید دارد، گرچه به نظر ما این نظرش اشتباه است. وحدت وجود را فقط در آخر بحث علت و معلول مطرح نکرده بلکه در جای جای اسفار می توان ریشه ها و اشارات این حرف را پیدا کرد. خود آخوند تأکید دارد که گاهی مطابق نظر قوم حرف زده است تا اذهان تحاشی نکنند. بنابر این نظر آخوند از اول اسفار وحدت شخصی وجود است گرچه بعضی جاها برای عدم تحاشی اذهان مطابق قوم حرف زده است اما ریشه ها و اشاراتی به مبنای خود در وحدت شخصی وجود دارد.
 وجود بما هو وجود در خارج نداریم. هر وجودی داریم وجود خاصی است. بله عقل هر وجودی را تحلیل می کند به وجود بما هو وجود و تعین. به نظر ما تعین به ماهیت است. اما به هر حال ذهن است که وجود بما هو وجود را از تعینش تفکیک می کند. بنابر این در خارج وجود بما هو وجود در خارج نیست. زیرا در خارج یا واجب داریم یا ممکن. و از جانب دیگر تأکید دارند که وجود بما هو وجود نه واجب است نه ممکن.
 یکی از ادله وحدت شخصی وجود این است که واجب الوجود بی نهایت است. بنابر این موجودی در خارج از حیطه او نمی تواند موجود شود. اما ما می گوییم خدا بی نهایت است اما تداخل موجودات ممکن بلکه واجب است. ما می گوییم وجودی مغایر خدا در خارج از حیطه وجود خدا موجود نیست. بلکه هر وجودی که مغایر وجود خدا است، در خدا موجود است، روایات و آیاتی داریم مثل«لا یخلو منه شیء». ما از این دسته روایات تداخل وجودات را استفاده می کنیم و آقایون از همین روایات برای نفی تغایر موجودات با وجود خدا استفاده می کنند. تداخل موجودات در جاهای دیگری نیز وجود دارد مثل تداخل روح و جسم، نور و شیشه. )
 دلیلی دیگر بر ضد و مثل نداشتن وجود که در ذیل کلام آخوند آمده است
 وجود ضد ندارد
 1 لو کان للوجود ضد، لکان ضده موجودا، لأن الضدین أمران وجودیان.
 2 و لو کان ضده موجودا، لعرض أحد الضدین و هو الوجود للآخر أعنی ضده.
 وجود مثل ندارد
 1 لو کان للوجود مثل، لکان مثله موجودا، لأن المثلین فردان من نوع واحد و کل فرد متشخص و التشخص مساوق للوجود.
 2 و لو کان مثله موجودا، لعرض أحد المثلین و هو الوجود للآخر أعنی مثله


[1] منظور این نیست که اگر ضدین بخواهند موجود شوند باید هر دو طرف موجود باشند. این امر صحیحی است اما مورد نظر آخوند نیست اما با توجه به ذیل عبارت منظور این است که همه ضدان به وجود واحد بسیط خدا موجود اند.
[2] در نظر آخوند اتحاد یعنی عینیت
[3] تغایر حق و خلق در لحاظ ذهن است و الا از حیث وجود تغایری با هم ندارند. اینجا آخوند تصریح در وحدت شخصی وجود دارد.
[4] باید «من أن» باشد
[5] در نظر آخوند این خودش استدلالی دیگر است و جواب دیگری از این اشکال می دهد.. اما در نظر ما استدلال دیگری نیست بلکه تتمیم استدلال گذشته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo