درس اسفار استاد فیاضی

90/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الرابع فی أن الوجود لا ضد له و لا مثل له/ تتمة/ اشکالات استاد فیاضی به بیان آخوند /ج1/ ص 345
 اشکالات استاد فیاضی به بیان آخوند
 المراد من الوجود فی هذا الفصل هو الوجود بما هو وجود لما یصرح به فی نفس الفصل. و المراد من الوجود بما هو وجود طبیعة الوجود للتصریح بذلک بقوله «فلا یتصور لطبیعة الوجود مثل» و یدل علیه أیضا أنه حکم بوقوع التضاد و التماثل فی الوجودات الخاصة
 (از آنجا که می گوید بین وجودات خاص تماثل و تضاد است، پس منظور از وجود در این فصل وجود بما هو وجود یا طبیعت وجود است.)
 و لایخفی علیک أن الوجود بما هو وجود أعنی طبیعة الوجود لا وجود له إلا بنفس وجود أفراده عند الحکماء المتقدمین علی الآخوند و هو الحق و أفراده هی الوجودات الخاصة. و أما عند الآخوند و من تبعهم من العرفا فهو بما هو هو موجود و الوجودات الخاصة موجودة به
 (افراد وجود، همین وجودات خاص هستند. اما آخوند و عرفا می گویند وجود بما هو هو موجود است و وجودات خاصة به وجود بما هو وجود موجود است.
 بعضی می گویند عرفا برای کثرات وجود قائل نیستند و آخوند نیز حرف عرفا را نفهمیده است زیرا آخوند برای کثرات وجود قائل است اما این وجودها مغایرتی با وجود واحد شخصی حق ندارند. اما باید گفت در کلام خود قیصری نیز به کثرات ، وجودات خاصة اطلاق شده است. بنابر حرف آخوند و عرفا یکی است. آخوند و عرفا می گویند کثرات وجود دارند اما وجودی مغایر با وجود حق ندارند و همه به وجود حق موجود اند.)
 و یتفرع علی ذلک
 أولا: أن الوجود بما هو وجود أعنی طبیعة الوجود التی هی الکلی الطبیعی عندنا تابع لوجود أفراده و الأفراد و هی الوجودات الخاصة هی الأصل فی الموجودیة. و الأمر بالعکس عندهم حیث إن الوجود بما هو وجود هو الأصل فی الموجودیة عندهم والأفراد و هی الوجودات الخاصة موجودة به أی بنفس موجودیته.
 («أصل در موجودیت است» دو معنا دارد یعنی اولا ماهیت اصیل نیست و دیگر دربرابر طبیعت است که أصل در موجودیت فرد است نه کلی. منظور در اینجا معنای دوم است که اصل در موجودیت این است که أصل در موجودیت، فرد است و کلی تابع فرد است.
 ما نیز می گوییم طبیعت عین وجود فرد است و آخوند نیز همین را می گوید اما فرقی هست. ما اصل را در فرد می دانیم و آخوند طبیعت را اصل می داند.
 آقایون می گویند کلی طبیعی فقط برای ماهیت است. اما ما می گوییم فرقی بین وجود و ماهیت نیست. اگر ماهیت کلی طبیعی است، وجود نیز می تواند کلی طبیعی باشد.)
 و ثانیا: أن طبیعة الوجود و هی الکلی الطبیعی عندنا تتعدد بتعدد أفراده . بینما الأمر بالعکس عندهم حیث إن الأفراد توجد بوجود واحد هو وجود الطبیعة
 (در نظر ما طبیعت تابع فرد است. بنابر این با تعدد فرد، طبیعت متعدد می شود. اما دیگران که طبیعت را اصل در موجودیت می دانند و فرد را تابع طبیعت می دانند. می گویند طبیعت وجود سریان دارد در همه افراد. بنابر این چون طبیعت واحد است، پس فقط یک فرد از وجود موجود است و همه موجودات دیگر به وجود آن وجود واحد شخصی سریانی موجود است. این همان وحدت وجود به تقریر آخوند است.)
 و ثالثا: أن الطبیعة الوجود عندنا بعض أفراده حادث و بعضها قدیم لأن بعض أفراده واجب و بعضها ممکن. و عندهم جمیع أفراده واجبة و إن کانت ممکنة فی ذواتها.
 (دیگران می گوید وجودات همه واجب اند گرچه به لحاظ ماهیتشان ممکن اند.)
 و رابعا: أن الأضداد تجتمع فی الوجود بما هو وجود عندهم، فالجتماع الضدین عندهم واقع فی الوجود بما هو وجود و کذا اجتماع المثلین و إن کانت الوجود الخاص لمثل لا یجامع مع الوجود الخاص بالضد الآخر. فاجتماع الضدین فی الوجودات الخاصة محال
 (قیصری تصریح دارد که اضداد بلکه نقیضان در وجود بما هو وجود متحقق می شوند و اجتماع می یابند.
 آخوند می گوید وجود واحد شخصی است در عین حال که کثرت شخصی است. اما استاد جوادی به تبع استادشان امام خمینی وحدت در کثرت به این معنا را قبول ندارند. ایشان می فرمایند اگر وحدت شخصی است، با کثرت شخصی جمع نمی شود)
 و خامسا: أن الوحدة الشخصیة جامعت الکثرة الشخصیة عندهم حیث إن وجودات الخاصة کثیرة بالشخص و هی موجودة بنفس وجود الوجود بما هو وجود الذی هو واحد بالشخص. و هذا بخلاف ما عندنا حیث إن الأشخاص عندنا متکثرة فإن وجود الواجب شخص خاص و وجود کل ممکن شخص خاص آخر و لا وحدة شخصیة لمجموعها و إنما وحدتها وحدة سنخ الوجود.
 (وحدت سنخی یعنی همه وجود اند اما نه اینکه همه یک شخص وجود است. دلیل بر تشکیک وحدت مفهوم است و این دلیل فقط وحدت سنخی را ثابت می کند نه وحدت شخصی را. اگر از دو شیء مفهوم واحد به دست آوردیم، به این معنا است که از آن حیث هم سنخ هستند، نه اینکه واحد بالشخص هستند. )
 نظر استاد فیاضی در مسأله ضد و مثل نداشتن وجود
 ثم لا یخفی أن الحکمین أی قولهم أن الوجود لا ضد له و لا مثل له صحیح عندنا و عندهم و إن اختلف المراد. حیث إن مرادهم من الوجود بما هو وجود أمر واحد شخصی بسیط موجود بنفسه فی الخارج. و مرادنا من الوجود بما هو وجود طبیعة واحدة لا تشخص لها بنفسها فهی لیست بموجودة بنفسها فی الخارج. و إنما توجد بوجود فردها و العقل عندما یحلل الفرد إلی طبیعة الوجود و خصوصیة ما، یری لطبیعة الوجود مأخوذة بما هی هی لا مع الخصوصیات أحکاما منها أنها لا ضد له و لا مثل له و لا جزء له.
 (ما می گوییم طبیعت وجود یا موجود بما هو وجود، امر موجود شخصی در خارج نیست بلکه امری است که با تحلیل عقل به دست می آید و همین امر ذهنی مثل و ضد ندارد.
 آخوند این حرف ها را از عرفان گرفته و وارد فلسفه کرده است. عرفا در مورد خدا می گویند ضد و مثل ندارد. آخوند نیز این حرف ها را از عرفان گرفته و قبول کرده است. ما با اینکه حرف عرفا و آخوند در این زمینه را قبول نداریم، اما می توانیم معنایی صحیح از این قاعده ارائه کنیم. در نظر ما منظور از وجود طبیعت وجود است که کلی است و در ذهن است و همین طبیعت کلی ضد و مثل ندارد.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo