درس اسفار استاد فیاضی

91/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الرابع فی أن الوجود لا ضد له و لا مثل له/ تتمة/ شبهه معدوم مطلق/ جواب استاد فیاضی به شبهه معدوم مطلق/ج1/ ص 348
 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الخامس فی أن العدم مفهوم واحد/واقع عدم و مفهوم عدم وحد اند/ج1/ ص 348
 ادامه بیان استاد فیاضی در شبهه معدوم مطلق
 فتحصل أن المعدوم المطلق بالحمل الشایع مادام معدوما مطلقا لایخبر عنه.
 و المعدوم المطلق بالحمل الشایع مادام لیس معدوما مطلقا یخبر عنه.
 تبصرة: لایخفی علیک أن قضیة «المعدوم المطلق لایخبر عنه» قضیة حقیقیة لا خارجیة.
 (این قضیة حقیقیة است نه خارجیة. یعنی همان موقع که داریم خبر می دهیم نمی توانیم بگوییم فرد دارد و موضوع قضیة مصداق معدوم مطلق است. به مجرد تصور معدوم مطلق، دیگر معدوم مطلق نیست. بنابر این خارجیة نیست. بلکه حقیقیة است.)
 تبصرة ثانیة: قد یظهر من بعضهم کشارح المطالع أن القضیة الخارجیة ما حکم فیها علی الأفراد الموجودة للموضوع وجودا بالمعنی الأخص و لکن الحق أن الوجود المقصود فی القضیة الخارجیة، وجود بالمعنی الأعم فإن لکل معنی وجودا یناسبه. فقضیة «عدم وجود الأفراد فی البیوت معلول زلزلة الأرض»
 (این قضیة خارجیة است یعنی الان در اتاقها کسی نیست و به خاطر زلزلة داخل اتاقها نمانده اند و خارج از خانه شده اند.
 فرد معدوم مطلق آن موقعی تحقق دارد که معدوم مطلق را تصور نشده است. اما به محض تصور شدن، دیگر معدوم مطلق نیست. بنابر این این قضیة محال است که به صورت خارجیة باشد بلکه حقیقیة است.
 اجتماع نقیضین به حمل شایع محال است نه به حمل أولی. همین طور معدوم مطلق به حمل شایع لا یخبر عنه اما این قضیة ای حقیقیة است و هنگامی که تصور شد دیگر معدوم مطلق نیست اما چون مفاهیم بالذات حاکی از معانی هستند، این مفهوم تصور شده، از معدوم مطلق حکایت می کند.)
 فصل پنجم: في أن العدم مفهوم واحد
 مفهوم عدم واحد است
 (مفهوم یا واجب است یا ممکن. اگر خدا علم حصولی داشته باشد، علم حصولی او واجب است و علم حصولی در ممکنات ممکن است. و اگر خدا علم حصولی نداشته باشد، هر مفهومی ممکن است. بنابر این وقتی می گویند هر مفهومی یا ممکن است یا واجب یا ممتنع، منظور از مفهوم، معنی است زیرا مفهوم ممتنع نداریم. پس منظور معنا است نه مفهوم. در این بحث نیز بحث از معنا است که معنای عدم واحد است یعنی لفظ عدم یک مفهوم و به تبع آن یک معنا بیشتر ندارد.)
 المراد من المفهوم هنا المعنی أعنی محکی صورتنا الذهنیة عن العدم. و هو من البدیهیات إذ کل منا یعلم أنه حینما یقول «شریک الباری معدوم» یفهم من العدم نفس المعنی الذی یفهمه منه عند قولنا: «اجتماع النقیضین معدوم» و نفس المعنی الذی نفهمه عند قولنا: «الدیناسور معدوم».
 (تلازم است بین وحدت مفهوم و وحدت معنا و بین کثرت مفهوم و کثرت معنا زیرا مفهوم بالذات حاکی از معنا است.)
 واقع عدم واحد است
 واقع العدم أیضا واحد، لأنه لا تمایز فی الأعدام بما هی أعدام. نعم یتمایز عدم عن عدم بإضافة العدم إلی الوجود. فعدم زید غیر عدم عمرو.
 (واقع غیر از مفهوم است. ممکن است معنایی باشد که واقع نداشته باشد. مثل عدم مطلق به اطلاقه که واقع ندارد.
 واقع عدم واحد است زیرا تمایزی بین اعدام نیست. وقتی تمایز نیست، پس عدم بما هو عدم واحد است. عالم هستی بنابر فهم ما و حق ، محل تمایز است. اما در عالم عدم تعدد نیست زیرا تمایز در عالم عدم نیست.
 مفهوم عدم زید با عدم عمرو و معنای اینها دو تا است اما واقع اینها یکی است. آخوند می گوید واقع اینها یکی است و وهم به اشتباه خیال می کند عدم اینها نیز با هم تمایز و غیریت دارد. زید و عمرو غیر از هم اند اما عدم زید و عدم و عمرو نه در خارج و نه در ذهن متمایز نیستند و غلط است که ایندو را متمایز فرض کینم.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo