درس اسفار استاد فیاضی

91/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‌ / إهانة/ دلیل متکلمین بر جواز إعادة معدوم و نقد آن/ طریق حق از راه علم و عمل است نه جدل/ج1/ ص 361 و 362
 حدیث روز
 مسلمانان اتفاق اتفاق دارند که اگر پیامبر کسی را برای بعد از خود نصب کنند، او رهبر جامعه است. اما اهل سنت می گویند چنین اتفاقی نیافتاده است. و استناد می کنند که امیر المؤمنین بعد از سقیفه موضع گیری خاصی نکرده اند. اما روایاتی نقل شده که نزدیک به تواتر است در اینکه حضرت امیر از مردم شکایت می کنند و ماجرا سقیفه را بیان می کنند. ابن ابی الحدید نقل می کند که شخصی به امیر المؤمنین گفت: إنک علی هذه الأمر حریص. ایشان درجواب فرمودند: « بل أنتم و الله لأحرص و أبعد و أنا أخص و أقرب و إنما طلبت حقا لی و أنتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه اللهم أنی استعدیک علی قریش و من اعانهم فإنهم قطعوا رحمی و صغّروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی أمرا هو لی» و حضرت به این نحو از غاصبین حقشان شکایت می کنند. ابن ابی الحدید بعد از نقل این بیان می گوید که مثل این قول نزدیک به تواتر است.
 دلیل متکلمین بر جواز اعاده معدوم
 (در منطق گفته اند مقدمات جدل از مشهورات و مسلمات است. آخوند گفته می گوید همین موجب شده که جدل اصلا کاری به حق نداشته باشد و شخص فقط در مقام تثبیت حرف خودش باشد و کاری به حق و ناحق نداشته باشد. اما قرآن می فرماید« و جادلهم بالتی هی أحسن» یعنی جدل نیز باید با سخن حق باشد نه باطل. اما اهل کلام بنایشان بر این است که از مشهورات و مسلمات استفاده کنند و از عقل کمتر استفاده کنند. البته واضح است که این سخن درباره علم کلام قبل از خواجه صحیح است و حتی متکلمین شیعه نیز از این قاده مستثنی نیستند. مثلا در یاقوت که کتاب کلامی شیعی است اعادة معدوم جایز شمرده شده است. )
 نسبت بین مسائل کلام و فلسفه
 محل اجتماع: الهیات بالمعنی الأخص در بخشی که عقل راه دارد.
 (در بعضی از مسائل الهیات بالمعنی الأخص عقل راه ندارد مثل صفات مکنونة خدا که نقل برای ما می گوید خدا چنین صفاتی دارد و عقل را راهی به این صفات نیست. اما بعضی از صفات را هم عقل می تواند به آن برسد هم نقل مثل صفاتی مثل علم و قدرت و حیات. از این صفات هم کلام بحث می کند هم فلسفة)
 محل افتراق کلام: مسائل نبوت خاصة و امامت و جزئیات قیامت و بهشت و جهنم.
 محل افتراق فلسفة: أمور عامة و جواهر و أعراض
 (اگر متکلمی بخواهد در کلام تبحر پیدا کند، باید در فلسفه یعنی در بخش امور عامه و جواهر و اعراض نیز تبحر داشته باشد. بنابر این خواجه در کتاب تجرید ابتدا از امور عامه و جواهر و اعراض بحث می کند و سپس به الهیات بالمعنی الأخص می پردازد. ملاصدرا نیز درا سفار به شیوه تجرید بحث کرده است. اول باید بحث عقلی کند و بعد وارد الهیات بالمعنی الأخص شد. )
 طریق شریعت علم و عمل است نه جدل
 جمهور أهل الکلام سلکوا طریق الجدل فی مسائلهم و لم یعلموا أن کشف أسرار الشریعة ینحصر طریقه فی أمرین علی طریق منع الخلو:
 1 طریق العبادة و العبودیة التی توصل إلی مشاهدة الحقائق أعنی العلم الحضوری بها.
 2 طریق التعقل و التفکر التی توصل إلی العلم الحصولی بالحقائق مع الخضوع للحق. لقوله تعالی«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق»
 (طریقه عمل و علم هر دو ریاضت هستند. انسان بدون ریاضت به جایی نمی رسد. تا موقعی که انسان تمایلات نفسانی را کنترل نکند، نمی تواند به جایی برسد. حتی کسی که به دنبال دنیا می رود نیز باید تمایلاتش را کنترل کند.
 کسی که به دنبال حق می رود، باید روحیه خضوع در برابر حق نیز داشته باشد و اگر انسان فهمید اشتباه کرده است، اشتباهش را بپذیرد. روایات می فرمایند که خداوند، مرگ و فقر و بیماری را بر انسان مسلط کرد تا انسان بفهمد که خدا نیست و استکبارش کم شود. در آیه «سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق» نیز به نظر می رسد قید«بغیر الحق» قید توضیحی است زیرا تکبر فقط برای خدا است و غیر او حق تکبر ندارد. تا جایی که قرآن می فرماید انسان به جایی می رسد که راه حق را نمی پذیرد و به راه باطل را درست می پندارد. و این انسان گوساله پرست می شود. این نتیجه تکبر در برابر حق است. در بحث و جدل انسان بسیار به این مبتلا می شود که حق را می فهمد اما حاضر نیست به اشتباه خودش اذعان کند.
 آخوند می گوید رسیدن به حقائق از این دو راه است نه از راه کلام.
 آخوند در آخر می گوید که در جای خودش معاد جسمانی را توضیح می دهیم که روح انسان بدن مثالی دارد. یعنی همان بدنی که در خواب احساس می کنیم. بدنی که در خواب می بینیم خواصی از ماده را دارد اما مادی نیست. بنابر این خود روح جسمانی است و روز قیامت روح با همین بدن مثالی محشور می گردد. بله آنهایی که مرتبه عقلی دارند، آن مرتبه عقلانی با بدن جسمانی اتحاد دارند. آخوند می گوید جسمی که این دنیا بود، چنان در آخرت می آید که فرد می گوید خودش است. حقیقت در انسان به روح است و روح مرکب است. استاد جوادی به این آیات استشهاد می کردند:« الله یتوفی الأنفس حین موتها» که توفی یعنی أخذ کامل پس همه انسان را خدا هنگام مرگ می گیرد و همه آن روح انسان است نه بدن انسان. یا آیه«قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکّل بکم». البته مرحوم آخوند می گوید محال است عین بدن دنیا بیاید. پس مثل بدن می آید نه خود آن. و قرآن نیز می فرماید«بقادر علی أن یخلق مثلهم» می گوید. آخوند می گوید اگر به همان بدن مادی بخواهد برگردد تناسخ است که باطل است. البته ما استاد فیاضی در علم النفس گفتیم ادله بطلان تناسخ هیچ کدام تام نیست. تناسخی که روایات نفی کرده اند، تناسخی است که بخواهد جای معاد را بگیرد و نافی معاد باشد. اما دلیلی بر بطلان تناسخ به معنای تعلق گرفتن دوباره روح به بدن نداریم. قرآن هم جریان حضرت ابراهیم، عزیر و زنده کرده مردگان توسط حضرت عیسی را نقل می کند که روح به بدن برمی گردد. پس چنین تناسخی محال نیست. )
 إهانة [1] : القائلون بجواز إعادة المعدومات جمهور أهل الكلام‌
 المخالفين لكافة الحكماء في ذلك ظنا منهم أن القول بتجويز الإعادة في الأشياء بعد بطلانها يصحح الحشر الجسماني الناطق بوقوعه ألسنة الشرائع و الكتب الإلهية النازلة على أهل السفارة [2] و أصحاب الزلفى صلوات الله عليهم أجمعين.
 و لم يعلموا أن أسرار الشريعة الإلهية لا يمكن أن تستفاده من الأبحاث الكلامية و الآراء الجدلية بل الطريق إلى معرفة تلك الأسرار منحصر في سبيلين إما سبيل الأبرار من إقامة جوامع العبادة [3] و إدامة مراسم العدالة و إزالة وساوس العادة [4] و إما سبيل المقربين من الرياضات العلمية و توجيه القوى الإدراكية إلى جانب القدس و تصقيل مرآة النفس الناطقة و تسويتها لئلا يتدنس بالأخلاق الردية و لم تصدأ بما يورده الحواس إليها من أوصاف الأجسام و لم يتعوج بالآراء الفاسدة- فإنها حينئذ يتراءى [5] صور الحقائق الإيمانية و يشاهد الأمور الغائبة عن حواسها و تعقلها بصفاء جوهرها فأما إذا كانت النفس مما قد تدنست بالأعمال السيئة أو صدأت [6] بالأخلاق الردية أو اعوجت بالآراء الفاسدة و استمرت على تلك الحال كأكثر أرباب الجدال بقيت محجوبة عن إدراك حقائق الأشياء الإيمانية عاجزة عن الوصول إلى الله تعالى و يفوتها نعيم الآخرة كما قال الله تعالى كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 361 و 362


[1] استاد حسن زاده فرموده اند این اهانت متکلمین است به حکما که چنین حرفی زده اند.
[2] پیامبران که سفیران الهی اند.
[3] یعنی به نحوی عبادت می کنند که همه افعالشان عبادت است.
[4] عادت به امور حیوانی و نفسانی که از کودکی به آن عادت کرده است.
[5] به معنای أبصر است یعنی می بیند
[6] زنگار گرفته است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo