درس اسفار استاد فیاضی

92/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل العاشر فی أن الحکم السلبی لاینفک عن نحو من وجود طرفیه/ تذکرة/ اقوال در حاجت صدق قضیة به وجود موضوع/ قول هفتم/ج1/ ص 373
 اقوال در حاجت صدق قضیة به وجود موضوع
 القول السابع
 صدق القضیة الموجبة بما هی موجبة لا یقتضی وجود موضوعها کما لا یقتضی عدمه بمعنی أن الایجاب بما هو ایجاب لا یقتضی وجود موضوع القضیة الحملیة الموجبة کما لا یقتضی عدمه. و إنما الملاک فی وجوب وجود الموضوع أو وجوب عدمه أو عدم وجوب شیء منهما نفس القضیة.
 فمفاد القضیة تارة یقتضی وجود الموضوع فی الذهن کما فی الهلیات البسیطة من القضایا الذهنیة کقولنا «الإنسان بالحمل الأولی موجود»
 و أخری یقتضی وجود الموضوع فی الخارج کما فی القضایا الخارجیة
 و ثالثة یقتضی عدم وجود موضعها فی الخارج کما فی قولنا «زید معدوم» و «العنقاء لا موجود» و «الدور محال»
 و رابعة لا یقتضی شیئا منها کما فی قولنا «الإنسان ممکن»
 (در عالم کسی تا کنون نگفته که قضیة موجبة اقتضای عدم موضوع را لازم دارد. اما همه گفته اند قضیة موجبة لازم دارد وجود موضوعش را اما در نحوه آن اختلاف دارند. اما همه فی الجملة می گویند که قضیة موجبة اقتضا دارد وجود موضوع را. اما در نظر ما همان طور که عدمش را اقتضا ندارد، وجودش را نیز اقتضا ندارد. همه اتکای دیگران بر این است که ایجاب با سلب تفاوت می کند و خصوصیت ایجاب این است که لازم دارد وجود موضوعش را به دلیل قاعده فرعیت. اما در نظر ما این مرتبط به موضوع و محمول است نه خود ایجاب. گاهی موضوع و محمول به نحوی است که لازم دارد وجود موضوعش را درخارج یا ذهن و گاهی به نحوی است که ممتنع است وجود موضوعش در خارج و گاهی نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم. )
 عدم اجرای قاعدة فرعیت در حملیة موجبة
 و من هنا یظهر أنه لا موقع للتمسک بقاعدة الفرعیة لاثبات وجوب وجود الموضوع فی الحملیة الموجبة. و ذلک لأن مفاد قاعدة الفرعیة أن نسبة الملک و الاختصاص فرع تحقق المنسوب إلیه، کما أن مفاد قاعدة ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت الثابت أن تلک النسبة فرع تحقق المنسوب. و لیس موردهما خصوص القضیة الحملیة الموجبة حتی یصیر مفادهما أن تحقق النسبة فی الحملیة الموجبة فرع تحقق الموضوع و المحمول.
 توضیح ذلک: أن نسبة الملک و الاختصاص قسمان:
 الأولی: خارجیة: کنسبة اللباس إلی البدن و نسبة الخاتم إلی الید حیث إن طرفی النسبة موجودان بوجود خارجی فتکون النسبة بینهما أیضا خارجیا.
 الثانیة: تحلیلیة: و هی ما لا یکون طرفاها موجودین فی الواقع بوجودین متغایرین. کالنسبة بین الموضوع و المحمول حیث إنهما فی الواقع موجودان بوجود واحد فلا یمکن تحقق النسبة الخارجیة فیهما إذ تحقق النسبة فی أی وعاء فرع تغایر طرفیها فی ذلک الوعاء. و لکن العقل یحلل ذاک الواقع الواحد إلی معنیین ثم یری نسبة اختصاص و الملک بینهما حیث إن المحمول للموضوع. فیحکم بأن مفاد الحملیة الموجبة ثبوت المحمول للموضوع.
 و لاریب أن النسبة فی القسم الأول فرع تحقق طرفیها فی الخارج لما ذکرنا. فثبوت شیء لشیء فی الخارج، فرع تحقق المثبت له و الثابت فی الخارج. و أما فی القسم الثانی فلیس کذلک. ألا تری أن قولنا «زید معدوم» قضیة موجبة و کذا قولنا «العنقاء لا موجود» و «الإنسان ممکن» . إذ لیس هناک نسبة فی الخارج فکیف تقتضی وجود طرفیها فیه.
 (ثبوت شیء لشیء، معنای لام، اختصاص و ملکیت است البته معنای اعم ملک مورد نظر است که اختصاص را هم شامل می شود. بنابر این برای اختصاص و ثبوت ، لازم است طرفین باشند تا نسبت ملکیت تحقق داشته باشد.
 مشکل این است که فلاسفه مفاد قضیة حملیة را ثبوت شیء لشیء دانسته اند در حالیکه مفاد حملیة موجبة هوهویت است نه ثبوت شیء لشیء.
 در نسبت خارجی، باید طرفین موجود باشند تا نسبت بر قرار باشد و هر دو قاعدة جاری می شود که ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له و الثابت. اما در نسبت تحلیلی، طرفین به یک وجود موجود اند و بین یک شیء و خودش معنا ندارد که نسبت خارجی تحقق داشته باشد. بنابر این قاعدة فرعیت در نسبت تحلیلی نمی آید زیرا هر دو به یک وجود موجود هستند. )
 فنقول: ثبوت النسبة التحلیلیة فرع تحقق طرفیها فی وعاء یناسب تلک النسبة و طرفیها. و یتبین ذلک بالاتفات إلی ما مر فی تفسیر نفس الأمر. و بعبارة أخری ثبوت شیء لشیء بحسب التحلیل فرع تحقق المثبت له و الثابت تحققا بالمعنی الأعم الشامل للوجود بالعنی الأخص و العدم المقابل له و للوجود الاعتباری و العدم المقابل له.
 (نسبت تحلیلی فرع تحقق طرفین است اما در وعائی متناسب با تحلیل و خودش.
 بحث در واقع قضیة است نه خود قضیة در ذهن.
 وجود به معنای أعم همان نفس الأمر است. تحلیل کار ذهن است اما ذهن واقع را تحلیل می کند. قضیة باید مطابق با واقع باشد. واقع نیز همان نفس الأمر است که أعم از وجود و عدم و اعتبار است.
 واقع یا حقیقی است یا اعتباری . مقسم در این تقسیم همان نفس الأمر است که ما به آن وجود به معنای أعم می گوییم. واقع حقیقی خود دو قسم است: وجود حقیقی مثل « الله تعالی عالم» و «زید موجود» و عدم حقیقی مثل: «زید معدوم» و «الدور محال». واقع اعتباری نیز خود دو قسم است: وجود اعتباری و وجود اعتباری)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo