درس اسفار استاد فیاضی

92/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل العاشر فی أن الحکم السلبی لاینفک عن نحو من وجود طرفیه/ تذکرة/ اقوال در اعم بودن موضوع سالبة نسبت به موجبة/ قول دوم/ج1/ ص 373
 اقوال در أعم بودن موضوع سالبة نسبت به موجبة
 القول الثانی
 ما ذهب إلیه شیخ الإشراق و هو أن السالبة أعم من الموجبة إذا کانت شخصیة و أما إذا کانت محصورة فالسالبة المحصلة و الموجبة المعدولة المحمول متساویتان فی الصدق و متلازمتان. و السر فی ذلک أن قضایا الشخصیة لیس لها إلا عقد الحمل إذ موضوعها عدم عَلَم أو ما فی معناه فلیس فیها من عقد الوضع عین و لا أثر بخلاف المحصورة فإن فیها عقدین: أحدهما عقد الوضع و هو اتصاف ذات الموضوع بعنوان الموضوع و هذا العقد ایجابی مطلقا أی فی السالبة و الموجبة. فإن قولنا «لا شیء من الإنسان بحجر» معناه «لیس شیء من الذوات المتصفة بالإنسانیة متصفةً بالحجریة» کما معنا قولنا «کل إنسان غیر حجر» معناه «کل ذات متصفة بالإنسانیة متصفة بعدم الحجریة». و إذا کان ایجابیا، وجب وجود ذات الموضوع حتی یتم اتصافها بوصف الموضوع. فإن ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له.
 فلابد فی المحصورات من وجود الموضوع موجبة کانت أو سالبة لمکان عقد الوضع. فراجع:
 مجموعه مصنفات شیخ اشراق/ حکمة الإشراق/ ج2/ ص 34/ فراز 25 [1]
 و شرح حکمة الإشراق للشهرزوری/ ص 104 [2]
 (عقد الوضع یعنی وقتی می گوییم «کل انسان» یعنی «کل ذات ثبت له وصف الإنسانیة ». همین طور در سالبة وقتی می گوییم «کل انسان لیس بحجر» یعنی «هر ذاتی که متصف به انسان است، حجر نیست». اما در شخصیة موضوع علم است و نمی توان گفت «کل ما صدق علیه عنوان زید» زیرا معنای شخصیة این است که موضوع عَلَم و جزئی است اما اگر به صورت «کل ما صدق علیه عنوان زید» بیان شود، موضوع کلی شده است.
 عقد الوضع همواره ایجابی است. یعنی همان طور که عقد الوضع موجبة ایجابی است، عقد الوضع سالبة هم ایجابی است. یعنی در سالبة وقتی می گوییم «لا شیء من الإنسان بحجر» معنای عقد الوضع این است که «کل ما صدق علی عنوان الإنسان» و تفاوتی بین موجبة و سالبة نمی کند. حال که معنای عقد الوضع این است، معنای عقد الوضع در محصورة این است که ایجاب اقتضا دارد که مثبت له ثابت باشد و موجود باشد. پس باید موضوعی باشد که عنوان ذات موضوع بر آن صادق باشد تا قضیة محصورة صادق باشد. پس هنگامی که گفته می شود «کل إنسان حیوان» یعنی چیزی باید موجود باشد که عنوان انسان بر آن صادق است و آن چیز حیوان است. اما این حکم فقط در محصورات جاری است زیرا فقط محصورات است که عقد الوضع دارد. اما در شخصیات که عقد الوضع ندارد، سالبة أعم از موجبة است زیرا موجبة تنها با وجود موضوع صادق است اما در سالبة با وجود یا عدم وجود موضوع می تواند صادق باشد.)
 اشکالات قول دوم
 و فیه
 أولا : أنه مبنی علی ما ذهبوا إلیه من وجوب وجود الموضوع فی الموجبة و قد عرفت ما فیه.
 (گفتیم که ایجاب بما هو ایجاب اقتضای وجود موضوع را ندارد بلکه باید مفاد قضیة را نگاه کرد و گفتیم که چهار نحو است. گاهی مقتضی وجود موضوع در ذهن است و گاهی متقضی وجود موضوع در خارج و گاهی مقتضی عدم وجود موضوع در خارج و گاهی اتقضایی نسبت به وجود و عدم موضوع ندارد. )
 و ثانیا: أن السلب کالإیجاب فی عدم اقتضائه الصدق مع انتفاء الموضوع و قد مر بیانه.
 (ما گفتیم قضیة سالبة نیز مانند موجبة است و باید به مفاد قضیة نگاه شود که مانند موجبة چهار نوع است. )
 و ثالثا: أنه إذا کان الوجه فی تخصیص الحکم بالشخصیة عدم وجود عقد الوضع فیها، وجب تعمیم الحکم للقضایا الطبیعیة إذ هی أیضا فاقدة لعقد الوضع کما فعل ذلک الآخوند فی ما سیأتی من القول الرابع.
 (قضایای طبیعیة نیز عقد الوضع ندارد «الإنسان ممکن» یعنی طبیعت انسان ممکن است و معنایش «کل ما صدق علیه عنوان الإنسان» نیست.
 علت معمم و مخصص است. پس اگر علت تفاوت بین محصورة و شخصیة، نداشتن عقد الوضع است، طبیعیة نیز عقد الوضع ندارد اما شیخ اشراق به آن اشاره نکرده است. با اینکه تعلیل شامل طبیعیة نیز می شود.)
 و رابعا: عقد الوضع هو اتصاف ذات الموضوع بوصفه و إن کان ایجابیا فی الموجبة و السالبة علی السواء، لکن هذا الایجاب نسبة ناقصة و لا یتوقف صدق نسبة الناقصة علی تحققها. ألا تری أنه لا فرق بین «زید» و بین «زید العالم» و کذا بین «الرجل» و بین «الرجل العالم» فی جواز اتصافه بالوجود و بالعدم.
 (ادعا این بود که عقد الوضع موجب می شود که قضیة ما تبدیل به دو قضیة شود، اما چنین نیست زیرا عقد الوضع نسبت ناقص است و یصح السکوت نیست. صدق نسبت ناقصه به این نیست که تحقق داشته باشد. مثلا «غلام زید» نسبت ناقصه است و می توان گفت موجود است و می توان گفت معدوم است با اینکه «غلام زید» نسبت ناقصه است. اما همین غلام زید می تواند موجود باشد یا موجود نباشد. همین طور «رجل عالم» نسبت ناقصة است و می توان گفت رجل عالم معدوم یا موجود است. تپس اینکه می گویند ایجاب لازم دارد وجود موضوع را اولا ما در اصل این حکم اشکال داریم و ثانیا بر فرض پذیرش اینکه ایجاب مقتضی وجود موضوع است، در نسبت تام خبری جاری است نه در نسبت ناقصة.
 پس اینکه گفته شد اگر قضیة محصورة شد وجود موضوع شرط است، غلط است. زیرا اولا ایجاب اقتضا نمی کند وجود موضوع را و ثانیا بر فرض پذیرش در نسبت تام است نه نسبت ناقص. بنابر این اگر حرف ایشان درست باشد، «لا شیء من الإنسان بموجود» تناقض است زیرا «لا شیء من الإنسان» محصورة است و باید افرادی از انسان موجود باشند و در عین حال موجود نیستند. به همین شکل است قضیة «لا شیء من العنقاء بموجود» که این نیز باید تناقض باشد زیرا در نظر قائل عقد وضع به این معنا است که عنقاء دارای افراد بالفعل است و در عین حال حکم می کند به معدوم بودن این افراد که تناقض آشکار است.)


[1] اعلم انّ الفرق بين السلب اذا كان فى القضيّة الموجبة- و بين السلب اذا كان قاطعا للنسبة الايجابيّة- هو انّ الاوّل لا يصحّ على المعدوم، اذ لا بدّ للاثبات من ان يكون على ثابت بخلاف الثانى، فانّ النفى يجوز عن المنفىّ- و لكنّ هذا الفرق انّما يكون فى الشخصيّات لا فى القضايا المحيطة و جملة المحصورات. فانّك اذا قلت «كلّ انسان هو غير حجر» أو «لا شي‌ء من الانسان بحجر» هو حكم على كلّ واحد واحد من الموصوفات بالانسانيّة فيهما،- و السلب انّما هو للحجريّة-. فلا بدّ و ان تكون الموصوفات بالانسانيّة متحقّقة- حتّى يصحّ ان تكون موصوفة بها
[2] اقول: الفرق بين السلب اذا كان في القضية الموجبة الذي جعل جزءا من المحمول او الموضوع، و بين السلب اذا لم يكن جزءا منهما بل كان قاطعا للنسبة الايجابية ان الأول لا يصحّ على المعدوم، فان الاثبات لا بدّ و ان يكون على ثابت له وجود في الخارج؛ و اما الثاني و هو السلب فبخلاف ذلك اذ النفى يجوز ان يكون على المنفى، كقولك «العنقاء ليس هو في الاعيان بصيرا»، و لا يجوز ذلك في الأول الموجبة ان تقول «العنقاء هو في الاعيان لا بصير» اذ السلب ما اضفته الى الاعيان، ثم ذكر ان هذا الفرق انما يصحّ في الشخصيات فحسب لا في القضايا المحصورة المحيطة، فانّا اذا قلنا «كل انسان هو غير حجر» فى الموجبة المعدولة او «لا شي‌ء من الانسان بحجر» فقد حكمنا على واحد واحد من الموصوفات بالانسانية في القضيتين الموجبة و السالبة، و السلب في السالبة انما هو للحجرية عن الانسانية فيجب ان تكون الموصوفات بالانسانية متحققة ليصح وصفها بالحجرية.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo