درس اسفار استاد فیاضی

92/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل 11 في أن العدم الخاص بنحو هل يجوز اتصاف الواجب بالذات به/ امکان سلب بعضی از وجودات از واجب /اسفار/ ج1/ ص377 وص378
 امکان سلب بعضی از وجودات از واجب
 المشهور أنه یمکن سلب بعض وجودات عنه تعالی.
 فیجوز أن یقال الواجب تعالی لیس له وجود حادث و لا وجود زائل و لا وجود جسمانی و لا و جود عرضی و حلولی [1] . و ذلک لا ینافی کونه واجبا بل یؤکد کونه واجبا.
 و هذا نظیر سلب بعض الوجودات عن الوجود الممکن فیقال: الوجود الممکن لیس له وجود الواجب و کذا الوجود المتغیر لیس له وجود الثابت و الوجود العرضی لیس له وجود لا فی موضوع.
 (وجود عرض، وجود لا فی موضوع نیست یعنی وجود جوهری نیست.)
  و کذلک سلب بعض الاعدام عن الوجود الممکن کالعدم حال الوجود، فیقال: الوجود الممکن حال وجوده لیس بمعدوم بالضرورة لاستحالة اجتماع النقیضین و أیضا نظیر ذلک سلب بعض الأعدام عن الممتنع، کالعدم الحادث فیقال المحال لیس له عدم حادث.
 (از وجود ممکن میتوانیم وجود واجب را سلب کنیم. و همچنین از وجود ممکن در حال وجودش می‌توان عدم را سلب کرد. محال معدوم است و عدمش ازلی است یعنی عدمش مسبوق به وجود نیست. پس می‌شود که یک چیزی وجود برایش واجب باشد اما در عین حال بعضی از وجودات از آن سلب بشود و همچنین میشود که بعضی از وجودات وجود برایشان ممکن باشد ولی بعضی از وجودات ازش سلب شود یا عدم برایش ممکن باشد اما در عین حال بعضی از اعدام از آن سلب شود یا چیزی عدم برایش ضروری باشد اما در عین حال بعضی از اعدام ازش سلب شود. که این حرف مشهور است و ما-استادفیاضی- شدیدا با آن موافقیم ولی مرحوم آخوند بر آن نقد وارد کرده و گفته که وجود خدا وجود همه چیز است و هیچ وجودی از آن سلب نمیشود.
 توضیح سرفصل: آیا جایز است که بگوییم خدا متصف است به نداشتن یک وجود خاص یعنی متصف به عدم وجود خاص شود؟ بعبارت دیگر آیا میشود برای وجود خدا بعضی از وجودات محال باشد؟ که مشهور میگوید بله میشود.
 طبیعت وجود برای خدا واجب است اما در ضمن یک فرد خاص اما طبیعت وجود موجود در ضمن افراد دیگر، برای خدا ممتنع است. این مثل این می‌ماند که وقتی کلمه را تقسیم میکنیم به اسم و فعل، فعل کلمه هست ولی نه هر کلمه ای، بلکه کلمه ای خودش فعل باشد است نه کلمه ای که اسم و یا حرف باشد. وقتی وجود تقسیم میشود به واجب و ممکن، در اینجا واجب، وجود هست اما همان وجود واجب نه وجود ممکن. که به نظر ما-استاد فیاضی- حرف بسیار متقن و درستی است و ما تا آخر هم از این حرف دفاع میکنیم اما مرحوم آخوند مقابل این حرف ایستاده که این از ویژگی‌های حکمت متعالیه است یعنی در فلسفه های قبل از ملاصدرا یک همچین حرفی نبوده.)
 (وجود حق وجود سماء و أرض و زید و ... نیست و محال است که باشد چون یک قسم از وجود همان قسمی از وجود را که خودش هست، دارد. قسم مباین که قسیمش است را باید نداشته باشد زیرا این از لوازم و شرایط تقسیم صحیح است. پس هر قسمی مقسم را دارد اما آن حصه از مقسم که در ضمن آن قسم هست را دارد و آن حصه از مقسم که در ضمن اقسام دیگر هست را محال است که داشته باشد بدلیل تباین.)
 فصل (11) في أن العدم الخاص بنحو هل يجوز اتصاف الواجب بالذات به
 المشهور من أقوال الحكماء أن بعض أنحاء الوجود بخصوصه مما يمتنع بالنظر إلى الحقيقة الواجبية و ذلك مما لا ينافي كونه واجب الوجود بالذات كما أن امتناع نحو من الوجود للممكن لا يخرجه عن حد الإمكان الذاتي و لا ينافيه بل يؤكده و يقرر إمكانه و كذلك امتناع نحو من العدم بخصوصه بالقياس إلى ذات الممكن- مما لا يأبى عنه طبيعة الممكن و مفهوم الإمكان و كذا امتناع بعض أنحاء العدم بالقياس إلى الممتنع بالذات كالعدم المسبوق بالوجود أ و لا يرى أن أنحاء الوجودات الإمكانية- مما يمتنع اتصاف الواجب تعالى به و كذا الوجود الحادث و الوجود الزائل و الوجود الجسماني و الوجود الحلولي و العرضي و بالجملة الوجود اللاحق و إنما ذلك لخصوصيات القيود النقصانية و الأوصاف العدمية و أن بعض أنحاء الوجود يمتنع على بعض الممكنات و بعضها على الجميع أما الثاني فكالوجود الواجبي على الجميع و أما الأول فكالوجود الجوهري على الأعراض و الوجود المفارقي على المادي و الوجود القار على الغير القار و كذا يمتنع على الغير القار بالذات بحسب الماهية أن يكون له عدم سابق على وجوده أو وجود بعد عدمه أو عدم بعد وجوده- قبلية و بعدية مقدرة زمانية لا اجتماع بحسبهما بين القبل و البعد و إن لم يمتنع الوجود و لا العدم المطلقين [2] عليه و كذا العدم الذي هو رفع الوجود المتحقق في وعاء الواقع بعد اعتبار وقوعه و تحققه عن موضوعه بحسب ما هو فيه من الجهات و الاعتبارات الزمانية و المكانية و الوصفية ممتنع [3] على كافة الممكنات امتناعا وصفي [4] ا لا ذاتيا.
 سلب الوجود الخاص عن وجود الممکن یؤکد إمکانه
 أما سلب وجود الواجب عنه فهو واضح لأن سلب وجود الواجب یؤکد کون وجوده غیر واجب
 (چون هر وجودی یا واجب است یا ممکن پس وقتی یکی نباشد پس دیگری است)
 و اما سلب وجود ممکن عنه فلأن سلب وجود عن وجود یستلزم ترکبه من الوجود و العدم
 و الترکیب ینافی الوجوب.
 (مرحوم حاجی گفته ترکیب اساسی همان ترکیب از وجود و عدم است یعنی شیء خارج از حد وجودش، وجود ندارد. پس واجب نمیتواند مرکب باشد چون ترکیب ملازم است با احتیاج و واجب محتاج نیست. و واجب برای وجودش حدی نیست که خارج از حدش موجود نباشد.)
 عدم حادث برای ممتنع بالذات ممتنع است. زیرا عدم ممتنع بالذات عدم ازلی است نه عدم حادث. همچنین وجود لاحق برای خدا محال است. چون وجود واجب وجود ازلی است نه وجود لاحق یا همان حادث.)
 (نمیشود گفت زمان وجودی دارد بعد از عدم منتهی عدم زمانی)


[1] . الحلول: کون وجود الشیء فی نفسه عین وجوده فی غیره و بعبارة أخری کون وجوده ناعة، فالوجود الحلولی أعم من العرضی (چرا؟ برای اینکه وجود فی نفسه لغیره مختص به عرض نیست. تمام صور جسمانی -الجوهر المفید لفعلیة المادة- که از اقسام جوهر هستند نیز وجودشان فی نفسه لغیره است.)
[2] . استاد جوادی دام ظله تصحیح کرده ان به مطلقان
[3] . خبر العدم
[4] . یعنی بوصف وجود

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo