درس اسفار استاد فیاضی

92/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 14 فی أقسام الممکن/ تمهید/ ج1/ ص393
فصل 14 فی أقسام الممکن:
(فصل 14 آخرین فصل مرحله ی دوم است. عنوانش «فی اقسام الممکن» است که در مباحث مشرقیة «فی اقسام الممکنات» است. امکان معانی ای دارد)
تمهید:
المشهور أن للامکان معانی:
1 الامکان العام[1]
2 الامکان الخاص[2]
3 الامکان الأخص[3]
4 الامکان الاستقبالی[4]
5 الامکان الوقوعی[5]
6 الامکان الاستعدادی[6]، و إنما یسمی استعدادیا لأنه ملازما دائما لاستعداد. و ذلک لأن الموصوف لو لم یکن له استعداد الوصف لما أمکن حصول الوصف له
(از تمهید مذکور این قاعده مستفاد میشود که)
کل حادث زمانی مسبوق بمادة و قوة (استعداد)
(یعنی هیچ چیز حادث زمانی بدون ماده نمیتواند موجود شود مثلا گوسفند حضرت ابراهیم را مثال میزنند و میگویند که خداوند سرعت رشد نطفه را در آن بالا برده و یا مثل طی الارض که طی مسافت را در مدت چشم بر هم زدن انجام میدهد. اگر نقل کلام کنیم روی همان نطفه،کار به جایی ختم میرسد که میگویند ماده ازلی است.
این سنگی است که فخر رازی در چاه انداخته است و همه ی این فصل در مورد این است که آخوند میخواهد بگوید که یک امکان بیشتر نداریم و امکان استعدادی به امکان خاص بر می گردد. )
الممکن بالإمکان الخاص علی قسمین:
1 ما هو ممکن فی ذاته أی ما یجوز علیه کل من الوجود و العدم
2 ما هو ممکن لشیء أی ما یجوز أن یقع وصفا لشیء و بعبارة أخری ما یمکن أن یحل فی شیء[7] کالصور النوعیة التی یمکن حلولها فی المادة و کالأعراض
و کل ما هو ممکن لشیء فهو ممکن فی ذاته و لا عکس[8] بالمعنی اللغوی أی لیس کل ما هو ممکن فی ذاته ممکنا لشیء و ذلک کالجواهر القائمة بأنفسها
(جوهر های قائم به نفس ممکن فی ذاته هستند اما ممکن للغیر نیستند)
ثم إن الممکن فی ذاته ینقسم إلی ما یکفی فی تحققه امکانه الذاتی و إلی ما لا یکفی فی تحققه امکان الذاتی
(چرا این را میگویند؟ چون میگویند تمام عالم به یک حق مطلق برمیگردد و ایضا میگویند که واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات یعنی واجب نسبت به تمام ممکنات فاعل است.)
و لما کان الممکنات تنتهی إلی الواجب تعالی و کان الواجب تعالی واجب من جمیع الجهات فلم یکن من جانبه نقص و بخل بل کل ما لا یکفی فی وجوده امکان الذاتی لا بد أن یکون محتاجا فی قبول الوجود إلی استعداد سابق
(یعنی میگویند ممکن به امکان ذاتی علتش فقط فاعلش نیست بلکه معداتی هم میخواهد تا استعدادش را به فعلیت برسانند. پس علاوه بر فاعلیت فاعل قابلیت قابل هم لازم است.)
و بعبارة أخری إنما لا یوجد القسم الثانی بمجرد وجود الواجب تعالی لأن له علة قابلیة، فما لم تتم العلة لم یوجد.
بخلاف القسم الأول فإنه یوجد أزلا بمجرد وجوده تعالی
الممكن ينقسم إلى ما يكون ممكن الوجود في ذاته و إلى ما يكون ممكن الوجود لشي‌ء و كل ما هو ممكن الوجود لشي‌ء فهو ممكن الوجود في ذاته و لا ينعكس- فإن من الممكنات ما هو ممكن في نفسه و لا يكون ممكن الوجود لشي‌ء آخر بل إما واجب الوجود لشي‌ء آخر كالصور للمواد و الموضوعات للأعراض أو ممتنع الوجود لشي‌ء كالجواهر القائمة بأنفسها.
ثم ما يكون ممكن الوجود في ذاته فإما أن يكون إمكان وجوده كافيا في فيضانه[9]من علته و إما أن لا يكون.[10]



[1] نشدنی نیست، اعم از ممکن و واجب.
[2] نه وجود ضرورت دارد نه عدم.
[3] یعنی همانطور که شیء ذاتا وجود و عدمش ضرورت ندارد عاملی هم بعنوان وصف یا شرط که باعث ضرورتش باشد ملاحظه نشده است.
[4] ضرورت بشرط محمول ندارد چون محمولی ندارد و محمولش برای آینده است.
[5] شرایط برای تحقق فراهم است ما لا یلزم من فرض وقوعه محال.
[6] امکان ناعت شدن چیزی برای موصوفی = امکان صفت قرار گرفتن چیزی برای چیز دیگر، مثل امکان مجتهد شدن زید، این امکان وصف صفت است نه موصوف.
[7] آخوند میگوید که تعریف صحیح برای حلول از بین تمام تعاریف همان ناعتیت است.
[8] پاورقی نویس بر مباحث مشرقیه در ذیل این مطلب عکس منطقی را توضیح داده و این اشتباه است چون در عکس منطقی اگر قضیه است صحیح باشد عکس اش هم صحیح است و نباید بگوید «و لا عکس».
[9] معنای آن خلق من عدم است نه آنچه فلوطین میگفته که بمعنای لبریز شدن است.
[10] اسفار/ ج1/ ص393.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo