درس اسفار استاد فیاضی

92/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 14 فی أقسام الممکن/ بیان آخوند در مسأله ی تقدم زمانی ممکنات بر یکدیگر بخاطر امکان استعدادی/ ج1/ ص394-395
خلاصه جلسه قبل:
(مرحوم آخوند بدنبال فخر رازی گفت که ممکن دو قسم است که یکی فی ذاته است و یکی لشیء آخر. سپس فرمودند که برای معلوم شدن این مسأله باید توجه به قاعده ی «واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات» کرد.)
فتحصل أنه تعالی واجب الفاعلیة لما أنه واجب الوجود من جمیع الجهات فلا اختلاف فی الممکنات من جهته تعالی و لکن لبعض الممکنات تقدم ذاتی علی آخر و أیضا لبعضها تقدم زمانی علی آخر
و السر فی ذلک أن الممکنات فی أنفسها علی قسمین قسم یکفی فی صدوره عن الفاعل إمکانه الذاتی فکل ما کان کذلک فهو مبدَع أزلی لتمامیة القابل کالفاعل و لکن مع ذلک یختلف هذه الأمور فی کون بعضها متقدما بالذات علی بعض و ذلک لاختلاف هذه الممکنات فی امکانها فإن لبعضها امکان التقدم و لبعضها لیس کذلک. فلذا یتقدم العقل الأول علی الثانی فکما أن العقل الأول ممکن و لکن لا بد من تأخره عن الواجب فلا یجوز أن یکون فی رتبة الواجب کذلک العقل الثانی ممکن ولکن امکانه هذا امکان لوجوده فی مرتبة متأخرة عن مرتبة العقل الأول.
(مرحوم آخوند اراده را صفت ذات میدانند لذا از نظر آنها ازلی است و در نتیجه مخلوقاتی که برای موجود شدنشان تنها نیاز به امکان ذاتی دارند هم ازلی اند. زیرا بمحض اراده ی حق تعالی موجود میشوند و نیاز به امر دیگری ندارند.البته ما معتقدیم که اختیار بمعنای تمکن از انجام و ترک فعل از صفات ذات و اراده از صفات فعل است.
عقل اول ممکن است و عقل دوم هم ممکن است. عقل اول میتواند مقدم باشد و عقل دوم نمیتواند مقدم باشد. همه ی عقول ابداعی اند اما همه در رتبه ی عقل اول نیست.
ملاصدرا هم در باب علت و معلول و هم در باب فعل باری و ترتیب ممکنات از قانون الواحد دفاع میکند که نتیجه ی آن ملزم شدن به عقل اول و دوم و ...است. یعنی امکان ذاتی این عقول با هم فرق میکنند.
قابلیت انحایی دارد. یکی قابل این است که با یک واسطه از خدای متعال صادر شود یکی قابل این است که با واسطه ی عقل اول صادر شود و ...ولی همه امکان ذاتی دارند اما یکسان نیستند.)
و قسم یکفی فی صدوره عن الفاعل امکانه الذاتی و هذا القسم هو الذی یحتاج إلی امکان آخر یسمی الإمکان الاستعدادی.
(یعنی اصل امکان ذاتی برای تحققش کافی نیست و نیاز به امکان استعدادی هم دارد)
و من هنا یتقدم بعض هذه الممکنات علی بعض تقدما زمانیا حیث إنه معِدّ لما یأتی بعده.
(انسان بیسواد باید باشد تا بعد بشود انسان باسواد. زید جاهل تقدم دارد به زید عالم. و یا پدر زید تقدم دارد بر خود زید.)
و نفس المتقدم قد یحتاج إلی معِدّ حتی ینتهی إلی ما هو مستعد فی ذاته و لیس بحادث.
(مشائین میگویند این موجود اول که دیگر نیازی به معد ندارد هیولا است و منکرین هیولا میگویند جسم است.)
إن قلت:
إذا کان المستعد الأول مستعدا لأمر فبمجرد وجود ذلک المستعد الأول لا بد أن یوجد الثانی و هکذا فی الثالث و الرابع و إلی آخره. فلا بد أن یوجد الجمیع أزلیا، لا متقدما بعضها علی بعض.
(اشکال این است که شما میفرمایید اولین موجودی که خلق شد استعدادی که دارد عین ذاتش است، مال خودش است و از چیز دیگری دریافت نکرده، یعنی همان که موجود شد استعدادش هم همراهش هست. حال استعداد چه چیزی را دارد؟ استعداد دارد برای چیزی که شما میگویید امر ثانی است. چه وقتی باید پیدا شود؟ یا همان زمان یا یک زمان دیگر. فرض این است که علت فاعلی تام الفاعلیت است و قابل هم از روز و آن حدوثش قابلیتش تام است چون استعدادش ذاتی است. پس باید مستعد له یعنی امر ثانی باید پیدا شود. یعنی چیزی که میخواستید دوم زمانی قرارش دهید می آید و در حد زمانی همان امر اول قرار میگیرد و دومین چیز استعداد داشت برای سومین چیز و ... همینطور منتهی میشود که تقدم و تأخر زمانی از بین رفت و باید همه موجودات ازلی باشند. در حالی که ما بالوجدان میبینیم که پدر مقدم است بر پسر از نظر زمانی.)
قلت:
ینحل هذا الإشکال بما ذهب إلیه الحکماء من الحرکة الأزلیة التی بها یحصل الموجود الأول علی استعداد الموجود الثانی فالموجود الأول و إن کان مستعدا بذاته إلا أنه إنما یکون مستعدا للحرکة فیتحرک و بالحرکة یحصل علی استعداد الموجود الثانی فالموجود الثانی مسبوق بحرکة و زمان.
(اولین چیزی که خلق میشود اصلش متحرک است یعنی یک موجود متحرک بوجود می آید یعنی استعداد ذاتی اش برای حرکت است و حرکت یک موجود سیال است یعنی استعداد برای امر دوم اول نیست بلکه استعداد برای حرکت است. یعنی وقتی کمی حرکت کرد آن وقت استعداد حاصل میشود برای امر دوم. بچه استعداد مجتهد شدن ندارد بلکه قوه ی مجتهد شدن دارد. یعنی اگر حرکت کرد استعداد مجتهد شدن هم در او پیدا میشود یعنی قوه قریب به فعل.)
هذا علی ما ذهبنا إلیه من الحرکة الجوهریة و أما المشائون فقد وجّهوا ذلک بحرکة الفلک حیث قالوا إن الله تعالی خلق المادة الأولی و الفلک أزلا و المادة عند خلقها لم تکن مستعدة لما یحدث فیها ولکن الفلک بحرکته یحصل علی وضع یکون أثر ذلک الوضع فی المادة الأولی حصولها علی استعداد الموجود الثانی.
(مشائین میگویند که خداوند همون وقت که اولین موجود عنصری را آفرید فلک را آفرید یعنی یک موجود چرخنده ای آفریده که اوضاع مختلفش تأثیر دارد در این موجود عنصری. مثلا دخان بود و استعداد آب شدن را نداشت اما فلک در یک وضع خاصی که میرسد در چرخشش أثرش این است که استعداد آب در دخان پیدا میشود که حاصل آن وضع خاص فلکی است. و زمان هم از حرکت فلک تولید میشود.
بالاخره تقدم و تأخر زمانی با یک حرکت ازلی درست میشود.
بنظر آنهایی که حرکت جوهری را قبول دارند منشأ آن، حرکت جوهری خود مادة است.
بنظر آنهایی که حرکت جوهری را قبول ندارند منشأ آن، حرکت فلک است.
پس با این است که ما حدوث زمانی بعضی را توجیه میکنیم.
فاعل مختار میتواند علت تام باشد و معلولش هم موجود نباشد، چون این فرض را نکرده اند لذا مجبور شده اند که قائل شوند به ازلی بودن ماده. چون فرض کرده اند که علت یا تامه است که معلولش واجب است موجود باشد و یا تام نیست که معلولش نمیشود باشد.)
و یظهر من جمیع ذلک أنه لا بد من موضوع لهذه الاستعدادات المتجددة و هو المسمی بالمادة.
فجميع الممكنات مشتركة في أن لها إمكانا في أنفسها و ماهياتها فإن كان ذلك الإمكان كافيا في فيضان الوجود عليها من واجب الوجود[1]فوجب أن تكون موجودة على سبيل الإبداع من غير تخصيص بزمان دون زمان و مع ذلك يجوز أن يكون إمكاناتها متفاوتة بالأولوية و الأقدمية و الأشدية فإن إمكان العقل الثاني ليس كإمكان العقل الأول إذ وجوده يمتنع على العقل الثاني فبالحقيقة إمكانه للوجود مطلقا يتحصل في إمكانه للوجودالذي بعد العقل الأول كما أن إمكان العقل الأول إنما يكون بالقياس إلى الوجود الذي بعد الوجود الواجب و هكذا القياس في سائر المبدعات و سيأتي لك ما في هذا المقام من الكلام[2]و إن لم يكن مثل هذه الإمكانات كافيا في الفيضان بل لا بد مع ذلك من شروط أخرى زائدة على أصل الماهية حتى تصير مستعدة لقبول الوجود فلمثل هذا الممكن قسمان من الإمكان أحدهما ذاتي للماهية و هو كونه بحسب الماهية- بحال لا يلزم من فرض وجوده و لا من فرض عدمه محال و الآخر استعدادي و هو أيضا هذا المعنى بالقياس إلى نحو خاص من وجوده[3]و ذلك لا يحصل إلا عند اجتماع الشرائط و ارتفاع الموانع فما قيل إن هذا معنى آخر من الإمكان ليس بصحيح- نعم هما مختلفان بالموضوع[4]كما ستعلم في مباحث القوة و الفعل.


[1] واجب الفاعلیة است.
[2] قانون الواحد و مسأله ی علیت.
[3] وجود لغیره.
[4] چون ذات فی حد نفسه موضوع امکان ذاتی است و ذات بالقیاس إلی أمر آخر موضوع امکان استعدادی است لذا موضوع در امکان ذاتی و امکان استعدادی فرق میکند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo