درس اسفار استاد فیاضی

92/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثالثة/ في تحقيق الجعل و ما يتصل بذلك /فصل في تحرير محل النزاع و تحديد حريم الخلاف في الجعل و حكاية القول في ذلك/ نظیر جعل بسیط و جعل مرکب و ارتباط آن با عروض/ اسفار/ ج1/ ص396-397
خلاصه جلسه قبل:
(آخوند: جعل دو قسم است جعل بسیط و جعل مرکب، نظیر آنچه در فصل قبل فرمودند که بعضی چیزها بمجرد امکان ذاتی شان موجود میشوند که جعل بسیط به آنها تعلق میگیرد و بعضی دیگر علاوه بر امکان ذاتی، امکان استعدادی هم دارند و ماده ی سابقی هم نیاز دارند که جعل مرکب به آنها تعلق میگیرد. بعضی گفته اند جعل یک قسم است چون جعل مرکب هم به جعل بسیط بر میگردد چون در جعل مرکب، اتصاف موجود سابق به امر حادث جعل میشود. آخوند فرمودند که این اشتباه است چون اتصاف و لو هست اما ملحوظ نیست و اگر ملحوظ باشد آنوقت بحث میشود که وجودش مجعول است یا ماهیتش؟ البته اتصاف هم به وجود مجعول است اما بعد از اینکه آن را جدا و مستقل ملاحظه کنیم.)
نظیر جعل مرکب و جعل بسیط:
مثل الجعل البسیط و الجعل المرکب کمثل التصور و التصدیق
فالتصور أمر مفرد لاحظه الذهن فالجعل البسیط نظیر له
و التصدیق إثبات شیء لشیء ففیه موضوع أو مقدم و محمول أو تالی قد أثبت أحدهما للآخر فیکون الجعل المرکب نظیرا له
(«تلازم» را بین مقدم و تالی در قضایای شرطیه و «اتحاد» بین موضوع و محمول در قضایای حملیه را إثبات میکند)
ثم جعل المؤلف لا یتصور إلا بین الشیء و عوارضه اللاحقة أی بین الشیء و عوارضه المفارقة العارضة لوجوده
(اول یک چیزی هست بعد این عرض به آن لاحق میشود یعنی عرض لازم نیست. یعنی شیء میتواند باشد و عرض مفارقش نباشد)
تقسیم عرضی:
توضیح ذلک أن العرضی و هو العارض قسمان عارض الوجود و عارض الماهیة
فعارض الوجود ما یعرض موضوعه بشرط الوجود، فیکون لوجود موضوعه مدخلیة فی عروضه له فیتوقف عروضه علی وجود معروضه فیتقدم وجود المعروض علی وجوده تقدما بالطبع[1]. کعروض القیام و القعود للإنسان و عروض الحرارة للنار.
(عارض، حتی اگر برای ماهیت هم باشد اما بشرط وجود عارض شود عارض الوجود است یعنی خارجا عارض ماهیت است اما تحلیلا عارض وجود است.)
و عارض الماهیة ما یعرض موضوعه لا بشرط الوجود فلا یکون لوجود معروضه مدخلیة فی عروضه له فلا یتوقف عروضه علی وجود معروضه فلا یتقدم وجود المعروض علی وجوده تقدما بالطبع و إن تقدم علیه بحسب العقل. کعروض الامکان أو الوجود للإنسان.
(ماهیت چه موجود باشد چه معدوم باید لازم ماهیتش از آن جدا نشود چون ماهیت چه موجود باشد چه معدوم، ماهیت است. دایناسور معدوم، دایناسور معدوم است. اگر بخواهد عروض وجود بر ماهیت متوقف بر وجود ماهیت باشد دور و تسلسل پیش می آید)
و کل منهما ینقسم إلی اللازم و المفارق
فعارض الوجود اللازم له کالحرارة للنار و عارض الوجود المفارق کالعلم للإنسان.
و عارض الماهیة اللازم لها کالإمکان للإنسان و عارض الماهیة المفارق لها کالوجود للإنسان کذا العدم.
واضح أن عارض الماهیة لا یتصور فیه الجعل المرکب فإن الجعل المرکب هو جعل شیء شیئا فواضح أن الماهیة من حیث هی لیست بشیء
و کذلک عارض الوجود إذا کان لازما فإن عرضی اللازم لشیء ینجعل بنفس الجعل المتعلق بموضوعه
(یعنی یکبار آتش را خلق نمیکنند و یکبار هم حرارت را. اما این بشرط این است که حرارت لازم آتش باشد.
تبدیل انسان به بوزینه این است که کالبد انسانی تبدیل به کالبد حیوانی میشود چون حقیقت انسانیت به روح اوست و قفس روحش تغییر کرده)
فالعرضی إذا کان مفارقا یتعلق به الجعل المرکب لا إذا کان لازما
کما أن الجعل المرکب لا یتعلق بالذات و لا بالذاتیات
و هذا لا یعنی أن الذات و الذاتیات لا یتعلق بها الجعل أصلا فإن الجعل البسیط عند الإشراقیین و الرواقیین یتعلق بنفس الماهیة کما أنه عند القائل بتعلق الجعل البسیط بالوجود أیضا یتعلق الجعل بها بالتبع.
(ماهیت مجعول است بتبع جعل وجود بتبعیت تحلیلی نه خارجی چون اگر تبعیت خارجی باشد دو چیز میشود. در صورتی که وجود و ماهیت در خارج یکی هستند.خلق الانسان یعنی أوجد الانسان یعنی به او وجود داد.)
نظير ذلك بحسب الكون الذهني التصور و التصديق فإن التصور نوع من الإدراك لا يتعلق إلا بماهية الشي‌ء أي شي‌ء كان و التصديق نوع آخر منه يستدعي دائما طرفين و هما موضوع و محمول بأن يدخل النسبة بينهما في متعلقه على التبعية الصرفة[2]فأثر التصور حصول نفس الشي‌ء في الذهن و أثر التصديق صيرورة الشي‌ء شيئا- ثم إن الجعل المؤلف يختص تعلقه بالعرضيات اللاحقة لخلو الذات عنها بحسب الواقع و لا يتصور تخلله[3]بين الشي‌ء و نفسه أو بين الشي‌ء [أو بین الشیء و لاوازمه][4]و ذاتياته كقولنا الإنسان إنسان و الإنسان حيوان لأن كون الشي‌ء إياه أو بعض ذاتياته ضروري و الضروري مستغن عن الجاعل.
لست أقول حصول نفس الشي‌ء أو نفس مقوماته مستغن عن العلة بالضرورة إذ هو حريم التنازع بين أصحاب المعلم الأول و أتباع الرواقيين مع اتفاقهم على عدم انفكاك التقوم عن الوجود[5]المطلق[6]لصحة سلب المعدوم عن نفسه خلافا لطائفة من المتكلمين[7]و قد سبقت حكاية بعض من هوساته.



[1] تقدم علت ناقصه بر معلول.
[2] یعنی نسبت، خودش تابع طرفین است.
[3] جعل مؤلف.
[4] آیت الله جوادی آملی دام ظله این عبارت را اضافه کرده اند.
[5] یعنی وجودی که حاصل جعل بسیط.
[6] أعم از وجود حقیقی و اعتباری بنابر مبنای جعل وجود یا ماهیت.
[7] که میگویند ذات ثبوت دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo