درس اسفار استاد فیاضی

93/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثالثة/ في تحقيق الجعل و ما يتصل بذلك /فصل في تحرير محل النزاع و تحديد حريم الخلاف في الجعل و حكاية القول في ذلك/ جواب آخوند به دوانی درباره مسأله جعل/ ج1/ ص398-399
خلاصه جلسه قبل:
(آخوند: خود ماهیت مجعول بتبع جعل وجود است و جعل بنفس ماهیت تعلق میگیرد و دیگر لازم نیست ماهیت را، خودش را خودش قرار داد.)
و ما ذکرناه فی ثبوت الماهیة و ذاتیاتها و لوازمها لنفسها علی القول بجعل الماهیة، من أن جعل البسیط المتعلق بالماهیة نفسه جعل لثبوت الماهیة و ذاتیاتها و لوازمها لها من دون جعل مرکب أصیل أو تبعی یتعلق بها.
(جعل الله الانسان، به همین جعل انسان، انسان و حیوان و ناطق و ... میشود.)
یجری مثله علی القول بجعل الوجود، فی ثبوت الماهیة و ثبوت الماهیة و ذاتیاتها لنفسها و هو أن جعل البسیط المتعلق بالوجود نفسه جعل للماهیة نفسها. و جعل لثبوت نفسها و ذاتیاتها و لوازمها لها و لیس هناک جعل مرکب یجعل الوجود ماهیة أو ذا ماهیة. و جعل آخر مرکب یجعل الماهیة نفسها أو ذاتیاتها أو لوازمها
(مثل تولید کننده کاغذ که اول آن را تولید میکند بعد آن را رنگ میکند، آیا خداوند هم اول وجود را جعل میکند بعد یجعل الانسان انسانا؟ آخوند میفرماید: نه اینطور نیست. یعنی ثبوت ماهیت هم به همان جعل بسیط جعل میشود.
تصور محقق دوانی اینگونه است؛
جعل الله الوجود: جعل بسیط
جعل الله الوجود انسانا:جعل مرکب
جعل الله الانسان انسانا:جعل مرکب
جعل الله الانسانا حیوانا:جعل مرکب
جعل الله الانسان قابلا للتعلم:جعل مرکب
اما آخوند میفرماید: همه این جعل ها که شما فکر میکنید جعل مرکب جداگانه ای است مجعول است به همان جعل بسیط اول.)
إن قلت:
الماهیة تسلب عن نفسها حال العدم فثبوتها لنفسها محتاج إلی الجعل لأنه لو لم یکن محتاجا إلی الجعل لکان ثابتا حتی حال العدم و بعبارة أخری لو کان ثبوت الشیء لنفسه مستغنیا عن الجعل لم یختص بحال الوجود بینما هو مختص بحال الوجود فیُعلَم أن ثبوت الشیء لنفسه محتاج إلی الجعل.
قلت:
ثبوت الشیء لنفسه و إن کان بعد جعل الماهیة جعلا بسیطا إلا أن جعل الماهیة نفسها جعل لثبوتها لنفسها من غیر حاجة إلی جعل مرکب أصلی أو تبعی یتعلق به، فالله تعالی یجعل الماهیة و جعلها ثابتة لنفسها و لا حاجة إلی جعل الماهیة نفسها لا بالأصالة و لا بالتبع.
(مستشکل میگوید: اگر چیزی ضروری است دیگر این حال و آن حال ندارد. یعنی در تمام حالات ضروری است. در صورتی که ثبوت ماهیت برای خودش در حال عدم، ضروری نیست. چون در حال عدم «الانسان لیس بانسان» است و در حال وجود «الانسان انسان» است پس معلوم میشود که علتی انسان را انسان قرار داده و آن علت، جعل مرکب است. پس حالا که ضرورت ندارد ممکن است و حالا که ممکن است نیاز به جعل مرکب دارد.
آخوند میگویند: تمام این جعل ها که شما فکر میکنید جداگانه اند به همان جعل بسیط محقق میشود. یعنی انسان بودن انسان و حیوان بودن انسان و قابل تعلم بودن انسان و ... همه به همان جعل بسیط اولی محقق میشوند.)
و كذا الحال على قاعدة مجعولية الوجود عند المشاءين في صيرورة نفس الماهية و صيرورة نفسها إياها أو ذاتياتها و صحة سلب المعدوم عن نفسه إنما يستدعي استلزام حمل الشي‌ء على نفسه تعلق الجعل به ذاتا أو وجودا على اختلاف القولين لا الاحتياج إليه.
قد جعل الآخوند جعل الماهیة ثابتة لنفسها جعلا بالعرض تارة و بالتبع أخری مع أن ما بالعرض مجاز و ما بالتبع حقیقة.
و الوجه فی ذلک أن الماهیة إذا أخذت من حیث هی فلا ثبوت لها لنفسها إلا بالعرض باعتبار ما یقارنها من الوجود.
(الماهیة بذاتها أو فی حد ذاتها أو فی نفسها موجودة بالعرض
چون انسان من حیث هی را اگر موضوع قرار دهیم و بگوییم موجود است این مجاز است.
الماهیة الموجود، موجودة بالتبع
اما بعد از جعل که انسان موجود میشود اگر آن را موضوع قرار دهیم و بگوییم موجود است، حقیقت است.)
و إذا أخذت موجودة و مجعولة فهی ثابتة لنفسها بالتبع أی بتبع جعل نفسها.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo