< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

93/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم


اخوند ازمسئله سنخیه برای اصاله الوجود ورد اصاله الماهیه استفاده کردند و فرمودند: وجود واجب با ماهیه معلول سنخیه ندارد ولذا نمیتواند ماهیه معلولِ خدا باشد والا ولابد، معلول باید وجود باشد
موضوع : اثبات سنخیه در کلام ابن سینا
قال الاخوند فی الاسفار ...[1].در این بحث برای اثبات سنخیه به کلام عرفا وابن سینا میپردازد
این سینا در فصل 7 رساله عشق میفرماید: الله تعالی متجل بذاته ای لیس تجلیه تعالی بسبب شیئ غیره من فاعل او معد او شرط لانه لو کان تجلیه بسبب امر غیره لکان ذاته تعالی منفعلا عن غیره –انفعال در خدای متعال به این معناست که اگر خدای متعال بخواهد خلق کند باید منفعل از غیر بشود چون باید غیری باشد تا او را در نظر بگیرد -وتعالی عن ذلک لوجوه
1: لا غیرهناک اولا غیری نیست تا خدای متعال منفعل از او بشود
2: المنفعل عن غیره لیس بواجب وکل ما لم یتجلی له فانما هو لقصور فی ذاته لا لقصور فی الواجب تعالی، بان لم یحصل الاستعداد لوجوده بعدم معد او معدات فالاحتجاب انما هو من قبل المتجلی له-ای الممکن -لا من قبل المتجلی ای الله-؛ خدای متعال تجلی میکند و ممکناتی بوجود میایند لذا افاضه به ممکناتی است که قابلیت دارند
چون حیثیت فاعل تام است ودرهر مخلوقات هر مجردی که امکان را داشته باشند تماما بوجود امده اند و اما مادیات که امکان ذاتی اش برای تحققشان کافی است همه محقق اند و در دایره عالم ماده متحقق میشوند ولی انهایی که قابلیت نداشتند ویا شرطی لازم بوده و یا مانعی بوده و یا تعارضی بوده انها بوجود نیامده اند
بنا بر این اگر چیزی در حجاب میماند بخاطر خودش است نه بخاطر خدا وعله
3: تجلیه تعالی عین ذاته -برای اینکه اگر تجلی عین ذات نباشد میشود خارج و میشود محل تجلی ولابد منه هستیم که یک تجلی دیگری باشد پس تجلی در ذات است -لانه متجل بذاته و کل ما هو متجل بذاته فتجلیه عین ذاته -این بر فضای ابن سینا است برخلاف عارف که میگوید تجلی عین متجلی و متجلی به است وابن سینا میگوید تجلی عین ذات فاعل است اما قابل ان ممکن است وغیریت با نفس تجلی دارد ومتجلی له غیر از تجلی است وذاتی است که له تجلی، یعنی وجودش مثل نظر اخوند وعرفا خودِ ربط به عله نیست بلکه ذات له ربط و تجلی ومعلولیه .
ولذلک سماه الفلاسفه صوره – خدا را به نام صوره هم میخوانند یعنی موجود فاعل و لذا تمام مجردات را که فاعل هستند صوره مینامد
4: اول قابل لتجلی، العقل الکلی کلی اینجا لفظ مشترک است و به معنای دارای سعه است واو وسیع ترین است واو ملک است اما فیلسوف اسمش را میگذارد عقل و او عقل اول است وصادر اول واول مجرد عالم است که بدون واسطه به او افاضه شده است
و هو عقل کلی هو افضل الملائکه فان تجوهره بتجلیه تعالی کتجوهر صوره المراتیه بتجلی الشخص فی المرءآه که دارای اون صوره شود ایینه
ان قلت: این تجلی صفه فعل است کیف یکون تجلیه تعالی عین ذاته مع انه صفه فعل لا صفه ذات فلما تجلی ربه للجبل
الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه خب این را ابن سینا صفه فعل میداند وعین ذات.
محل شاهد اخوند در کلام شیخ، این است :
5: وقابل التجلی مثال له تعالی لا مثل –این کلام شاهد بر سنخیه در کلمات ابن سینا است که اخوند از این استفاده میکند و شاهد بر مدعای خودش می اورد
نکته: در مِثل همه تشابهات ماهوی هست و فقط وجود فرق میکند اما مثال یعنی چیزی است که او را نشان میدهد و همان معنای لفظ ایه میباشد و مِثل در مقام دیگری است ولذا اشیاء مثال خدا هستند اما مثل خدا نیستند واما در مورد مّثّل فعلا بحثی نداریم
در هر چیزی مثلا اتش میخورد به بخاری وداغ میشود پس منفعل است. مثال، فاعل رادرخودش دارد به این نحو مثلا گرما یا نرمی یا...مثلا شمشیر خط مستقیم پاره میکند اما اکر اعوجاج داشته باشد به همان نسبه میبرد یا مثلا تیز کن یا صیقل دهنده ِ طلاب که طلا را با او صیقل میدهند وان سنکی نرم گونه است و ان فلز را مثل خودش نرم میکند و طلا را صیقلی میکند
نتیجه:اخوند وشیخ این نوع تشابه، را مثال مینامند که سنخیه را اشاره میکند لذا ازاین کلام شیخ استفاده میکند و میفرماید شیخ هم سنخیه را قبول دارد که در جلسه قبل به اثبات مدعا کاملا پرداخته میشود


[1] قال الشيخ الرئيس في بعض رسائله الخير الأول بذاته ظاهر متجل لجميع الموجودات و لو كان ذلك في ذاته تأثيرا لغيره‌[1] لوجب أن يكون في ذاته المتعالية قبول تأثير الغير و ذلك خلف بل ذاته بذاته متجل ولأجل قصور بعض الذوات عن قبول تجليه محتجب فبالحقيقة لا حجاب إلا في المحجوبين و الحجاب هو القصور و الضعف و النقص و ليس تجليه إلا حقيقة ذاته‌[1] إذ لا معنى له بذاته في ذاته إلا ما هو صريح ذاته كما أوضحه الإلهيون فذاته متجل لهم و لذلك سماه الفلاسفة صورة فأول قابل لتجليه هو الملك الإلهي الموسوم بالعقل الكلي فإن تجوهره بنيل تجليه تجوهر الصورة الواقعة في المرآة لتجلي الشخص الذي هي مثاله و لقريب من هذا المعنى قيل إن العقل الفعالة مثاله‌[1] فاحترز أن تقول مثله و ذلك هو[1] الواجب الحق فإن كل منفعل عن فاعل فإنما ينفعل بتوسط مثال واقع من الفاعل فيه و كل فاعل يفعل في المنفعل بتوسط مثال يقع منه فيه و ذلك بين بالاستقراء[1]...الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 420
نکته: تفسیر کلام شیخ در معنای حجاب و احتجاب، از منظراستاد : اخوند تفسیر کلام شیخ را اینطور فرمود: معدومات، تجلی خداوند را ندارندو در حجاب اند ولی موجودات تجلی خداوند را دارند ولی استاد در تفسیر کلام شیخ میفرماید: مخلوقات مجرد، تجلی خداوند را دارند یعنی درک تجلی را دارنداما در مادیات علم به حق و تجلی نیست ولذا درحجاب بودن به معنای علم به تجلی است یعنی محتجبند واو رانمیابند نه اینکه نیستند است .
پس بنا براین در تفسیر کلام ابن سینا از حجاب و تجلی دو نگرش وجود دارد
1: تفسیر علامه تمام ممکنات تجلی خداوند اند و معدومات تجلی ندارند
2: تفسیر استاد ممکنات مادی تجلی ندارند ودر حجاب اند که یعنی درک تجلی را ندارند
نکته :استاد نحوه علم مادیات را به نحو تجرد علم انها نمیدانند وبه صورت غیر مادی است


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo