< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

93/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله (ص): مؤمن با صبر به درجه کسی می رسد که روزها را به روزه وشبها به عبادت می پردازد و انسان اگر به همین مقدار که برای خانواده قلدری می کند جبار نوشته می شود
پیامبر فرمودند که جبارین و متکبران درروز قیامت به شکل ذره محشور می شوند که مردم روی آنها پا می گذارند
خلاصه جلسه قبل: آخوند برای اثبات عدم تعلق جعل به ماهیت از سنخت استفاده کرده اند و شاهدشان نیز کلمات عرفا بود که سنخیت را به معنای مشابهت گرفته بودند.
موضوع: بسط دلیل سنخیت ( به معنای مشابهت در کلام عرفا)
مرحوم آخوند کلمات قوم را در مورد سنخیت مطرح کردند ما عرض کردیم که در مورد سنخیت دو تفسیر است
یکی همان است که در جلد دوم اسفار گفته شده است که می گوید: خصوصیتی در علت است که منشا پیدا شدن معلول می شود برهان آن این استکه اگر سنخیت نباشد لصدر کل شئ من کل شئ، به نظر ما این عبارت را جوری دیگر می شود تقریر کرد:
وبعبارة اخری:
مقدمه اول: لولم تکن العلة واجدة لخصوصیة هی مبدأ لصدور المعلول، ( یعنی باید در علت یک خصوصیتی باشد که مبدأ پیدایش معلول می شود خب اگر این نباشد؛) لم تکن بحیث تصلح لان یصدر عنه المعلول ( اگر شما گفتید که علت یک خصوصیتی ندارد که آن خصوصیت مبدا پیدایش معلول است پس این علت چیزی که برای علیت لازم دارد را ندارد چون علیت یعنی مبدأیت یعنی معلول بر آن علت متوقف باشد پس این آن شایستگی را ندارد)
سوال: قلمرو قاعده سنخیت کجاست؟
جواب: السنخیة جاریة فی کلّ علة مجردة کانت ام مادیة، فاعلیة کانت، ام غیرها ( کجا آتش سرد شده است؟ یعنی آتش باشد وسرد هم باشد این ایه "کونی بردا و سلاما" مثل کونی قردة خاسئین است یعنی آتش دیگر آتش نیست یعنی اذا اراد الله شئیا ان یقول له کن فیکون وقتی این کن آمد اینها انسان بودند که صورت قرده پیدا کرده بودند این قرده یعنی همین هابا همان روح انسانیشان که بدن قرده پیدا کردند و همین عذاب است مهم این است که وقتی خطاب آمد دیگر این انسانها بدن انسان هم داشتند یا بدن قرده؟ مردم آن دور را می دیدند که همه آن دور آتش است حضرت ابراهیم ع جایی از وسط آتش افتاد که گلستان شد ممکن است نه اینکه آتش آتش باشد ولی گلستان هم باشد. البته ممکن است کلش گلستان شده باشد که اینجا جای بحث دارد ولی در نهایت اگر خصوصیتی که معلول را بسازد در علت نیست، پس این علت، علت نیست)
مقدمه دوم: ولو لم تکن العلة بحیث تصلح ان یصدر عنها المعلول (اگر علت این طور نیست اصلا مبدأیت علت همان خصوصیت است ) لم تکن علة للمعلول لکن التالی باطلٌ لانه خلف (اگر لازم نیست طوری باشد که معلول از آن صادر بشود یعنی می شود آنچه که علت فرض کرده ای از علیتش دست کشیده ای، پس این شئ با شئ دیگر فرق ندارد یعنی آنی که فرض کردی علت است از علیتش دست کشیده است که استدلال قبلی هم همین را می گفت اگر بناست که آنها علت باشند این هم علت است این تفسیر اول سنخیت است ولی سنخیت در اینجا غیر از سنخیتی است که در جلد دوم آمده است. نکته ای که باقی می ماند این است که: عبارت علامه درا ینجا چیست آیا این عبارتها هم این را می گویند به نظر ما؟ )
امروز می خواهیم عبارت دیروز را اصلاح کنیم و در آن تجدید نظر کنیم
الوجه الثانی، ان السنخیة عبارة عن المشابهة و ان یکون العلة مشتملة علی جمیع مایوجد مثله فی المعلول ( این همانی است که می گویند علت باید تمام کمالات را داشته باشد به نحو اعلی واشرف اگر آن حی است علت هم باید حی باشد ولی به نحو اعلی و اشرف) بنحوٍ اعلی واشرف ( چون در عبارت خود مرحوم آخوند چنین عبارتهایی وجود دارد مثلا شمشیر آن شکل بخصوص خود را در گردن طرف ایجاد می کند و یا این تعبیرات که معلول تجلیات علت است یعنی آنچه که در معلول است در علت به نحو اعلی وجود دارد و نیز این عبارت : ولاینبعث من شئ ما لیس عنده پس هرچه در معلول است به نحو اشرف در علت است، لذا این مدعا، که از کلمات مرحوم آخوند خارج کردیم، هر کمالی که معلول دارد باید علت داشته باشد این اشرفیت هم به خاطر علیت بود علت است زیرا اگر مساوری باشد که یکی نمی تواند علت دیگری باشد. علامه اینجا یک پاورقی دارد اگر وجود محور است و مشکک است مرتبه یعنی چه یعنی مرتبه ای که بالاتر ات همه کمالات را دارد به نحو اشرف، بر اساس اینکه محور بحثها را محور وجود قرار دهیم سنخیت روشن است؛ سنخیت یعنی تنزل علت یعنی هر چه در معلول است در علت است، پس ما داریم به یک معنای جدید از سنخیت می رسیم، یعنی مشابه کمالات معلول در علت باشد، علامه در بدایه و نهایه بیان دیروز ما را داشتند ولی الان این بیان، یک استدلال دیگر می شود، ما می خواهیم ببنیم کلام بعض عرفا این مقصود را می رساند یک بار دیگر می خواهیم استدلال دیروز را تقریر کنیم ولی مفصلتر تا ببنیم آخوند همان چیزی را که ما می خواهیم می گوید یا نه؟
سوال: اشرفیت از این عبارت فهمیده نمی شود؟
این اشرفیت از علیت علت فهیمده می شود
علامه طباطبائی در پاورقی از قول ابن سینا این چنین نقل می کند –که ما خلاصه آن را می آوریم)
ابن سینا می گوید این استقرائی است آتش شئ را گرم می کند چون عمده ابحاث شئ بر مبنای ماهیت است این گونه گفته است ولی ما که بر محور وجود فلسفه خود را تنظیم می کنیم در امثال این مسائل این چیزها را نمی خواهد ... پس سنخیت به راحتی به دست می آید اگر وجود مشکک است و مرتبه دارد یعنی مرتبه ای که بالاتر است همه مراتب پایین تر را به نحو اعلی و اشرف دارد لذا سنخیت روشن است زیرا معلول همان تنزلّ، علت است که دراین صورت معلول مثال علت است یعنی آنچه دارد تابع علت است و معلول سایه و تابع علت است)
ملاصدرا می گوید حتی جسمیت هم به نحو اشرف و اتم در علت هم است ایشان می گوید یک جسم مادی داریم یک جسم مثالی داریم یک جسم عقلی داریم و یک جسم الهی، کجا این را فرموده اند؟ ایشان این مطلب را در شرح اصول کافی، در بحث کفر.
لولم یکن المعلول مرکباً فی طبعه من جهتین؛ جهة بها یشابه الفاعل و من جهت یباینه لکان اما مشابه اومباین له (مباینت برای مشابهات نیست برای تعدد علت و معلول از احکام ضروری علت و معلول این است که دو چیز باشند که تغایر وجودی داشته باشند، در علیت تحلیلی هم باید ملتزم باشند که یک تغایر تحلیلی هم داشته باشند) من کل جهتین،؛ جهة یشابه الفاعل و جهة بها یباینه، لکان اما مشابه للمعلول من کل جهة او مباینا له من کل جهة( اگر علت و معلول تغایر داشته باشند اگر این طور نباشد باید بگویی کامل مباینند یا کاملا مشابه اند که هر دو باطل هستند)
لکن التالی بقسیمه باطل ( مباین من کل وجه و مشابة من کل وجه) : اما الاول فلانه: ( که می شود مقدمه سوم)
مقدمه سوم: لو کان المعلول مشابه للعلة من کل وجه کانت هذیته نفس هذیتها [1] (باید هذیت معلول همان هذیت معلول باشد زیرا هذیت هم یک از وجوه است، یعنی همان هذایی که به علت اشاره می کنیم به معلول هم اشاره می کنیم؟ نه این طور نیست) لأن من تلک الوجوه الهذیت.( این وجوه که می گویی از هر جهت مشابه هم هستند)
مقدمه چهارم: ولو کانت هذیت المعلول نفس هذیت العلة ( اگر هذیتشان یکی باشد) کان المعلول نفس العلة. ( معلول می شود خود علت که اگر خود علت شد این خلف است)
مقدمه پنجم: ولوکان المعلول نفس العلة لم تکن صادرا عنها ( زیرا صدور شئ من نفسه محال است) لان علیة الشئ لنفسه محالٌ
مقدمه ششم: لکن التالی باطلٌ لانه خلفٌ ( فرض بر ین بودکه ما معلولی داریم ولی شما الان می گویی ما اصلا معلولی نداریم اصلال صورت مساله را پاک کردی که نمی شود)
واما الوجه الثانی فلانه:
مقدمه هفتم: لوکان المعلول مباینا للعة من کل وجه ( از هر جهت مباین باشند با علت باید وجود نداشته باشد) لم یکن موجودا [2] لان من تلک الوجوه "الوجود" ( در حالی که شما فرض کرده بودید که معلول شما من کل وجه مباین با علت است)
مقدمه هشتم: ولو لم یکن المعلول لم یکن صادرا عن العلة، ( اگر موجود نیست پس چی از علت صادر شده است ایشان گفته است اگر معلول وجود نداشته باشد صادرا ز علت نخواهد بود) لان العدم نقیض الوجود والشئ و نقیض الشئ یمتنع ان یکون صادرا عنه
مقدمه نهم: لکن التالی باطل لانه خلفٌ (حالا مصداق نقیض آیا ماهیت است یا نه ما کار نداریم اینجا تا اینجا به سنخیت کار داشتیم)
وفیه: ( اینکه این دلیل با ان مدعا که آقایان نمی گویند اگر علت وجود است معلول هم وجود است و این همان سنخیت است، مسلم این را نمی گویند وان هم مدعا نبود بلکه مدعا این بودکه هر کمالی در معلول است در علت هم به نحو اعلی و اشرف وجود دارد ما فعلا استدلال بعضی از عرفا را می خواهیم تقریر کنیم) ان هذا الدلیل انما یثبت ضرورة المشابهة بین العلة والمعلول فی الجمله[3] ( مباین من کل وجه نمی تواند باشد مشابه من کل وجه هم نمی توند باشد اما چقدر و چطور این را هیچ جای دلیل این را نگفته است در حالی که مدعا این بود که باید تمام کمالات معلول را علت داشته باشد) و یتم ذلک بمجرد کون کل منا موجودا ( همین که هر دو موجود باشد مشابهت حاصل است در حالی که این مدعای شما نبود) فهذا الدلیل قاصرٌ عن اثبات المدعیّ ( این بیان بعض عرفا این را نمی تواند اثبات کند وروز شنبه بیان علامه طباطبائی را که در پاورقی دارد بیان می کنیم ایا میتوان اثبات کند ما به نظرمان باوجود اینکه مراتب علت و اقوی بودن علت را قبول داریم مثل علامه ولی قائلیم که بیان علامه نیز نمی تواند مدعا را اثبات کند)
نتیجه: مدعای بعض العرفا در مورد سنخیت فقط مشابهت را بیان می کرد آن هم مشابهت فی الجمله، اما این مشابهت نمی تواند اشرفیت علت برای معلول را اثبات کند لذا ما برای اثبات اشرفیتی که در سنخیت وجود دارد به چیزی بیشتر از مشابهت نیاز داریم.


[1] هذیت معلول عین هذیت علت باشد در حالی که به یکی با هذا اشاره می کنیم وبه دیگری باذلک .
[2] زیرا وجود یکی از وجوه است پس وجود را هم نداشته باشد .
[3] مباین من کل وجه و مشابه من کل وجه نمی تواند باشد ولی چقدر و چطور را اصلا ذکر نکرده است در حالی که مدعا ابن یود که تمام کمالات معلول را علت داشته باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo