< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فصل (4) في أن الوجود هل يجوز أن يشتد أو يتضعف أم لا
از فرمایشات امام باقر ع از امیر المؤمنین به همین مضمون نقل شده است:
پس هر کس می خواهد میزان او در قیامت پر باشد وقتی می خواهد از مجلسی بلند شود بگوید سبحان ربک رب العزة عما یصفون وسلام علی المرسلین والحمد لله الرب العالمین ( که هم در ان توحید است و هم تحمید و هم تنزیه است)
عرض شد که این فصل چهار گفته شده است که ارتباطش با مسئله جعل که عنوان این مرحله بود به چیست؟ ربطش این است که در ادله مباحث جعل آمده بود که جعل به ماهیت تعلق نمی گیرد زیرا لازمه اش تشکیک در ماهیت است و تشکیک در فصول قبول مطرح شده بود وبه مناسبت اینکه قبلا مطرح شده بود اینجا هم مطرح می شود و اینکه ماهیت دارای تشکیک است یا نه همان بحث در منطق است که گاهی هم به آن تشکیک ذاتی می گویند ولی تشکیکی در اینجا مطرح است معنای چهارم تشکیک به معنای اشتداد است اول از اول تا آخر فصل هیچ صحبتی از تشکیک نیست صحبت در این است که آیا اشتداد در وجود ممکن است یا نه اگر هم تشکیک مطرح باشد به آن معنای منطقی نیست . مجموعا باید گفت که این فصل ربطی به جعل ندارد و مرحوم آخوند این را مستقل نوشته است.
بحث در این بود که آیا وجود می تواند اشتداد پیدا کند یا نه؟ اول ایشان اشتداد را معنا کردند که حرکت از ضعف به شدت است و فقط هم در کیف مطرح می شود البته این کلام با مبانی مرحوم آخوند موافق نیست و ملاهادی هم این را اشکال گرفته است و در ادامه گفته؛ می توان اینطور توجیه کرد که مرحوم آخوند اول طوری صحبت می کند که دیگران صحبت کرده اند ولی کم کم فاصله می گیرد
وقتی اشتداد حرکت در کیف شد باید بگوییم مثلا حرکت در سیاهی یا در هر چیزی یعنی چه؟ گفتیم یک موضوعی داریم که در هر آن مفروضی یک فرد یا نوع یا صنفی از سیاهی مخالف با فرد یا نوع یا صنف قبلی است که روی موضوع می آید، یکی از متقومات حرکت موضوع است متحرکی باید باشد که حرکت باشد متحرک برخلاف فهم ابتدایی ما چیزی است که خودش ثابت است وهو امر ثابت الذی یجری علیه الحرکة دقیقا تعریف علامه هم همین است. چرا باید موضوع ثابت باشد زیرا حرکت خروج شئ از قوه به فعل است سوال می شود که شئ ای که بالقوه است در آخر حرکت باقی است یا نه؟ اگر باقی باشد خروج از قوه به فعل صادق است والا خیر . مثل اینکه شما از مؤسسه بیرون برود و کسی دیگر به خونه شما برسد پس اشتداد در سواد یعنی آن موضوع، سیاهی های مختلفی روی آن قرار می گیرد نه اینکه خود سیاهی موضوع است برای سواد. به این دلیل که :
مقدمه اول: فی اشتداد السواد یزول سوادٌ و یخلفه نوع آخر من السواد ( وقتی سیاهی اشتداد پیدا می کند یک نوع سیاهی 5 درجه که خیلی سیاه نیست از بین می رود یک سیاهی دیگر می آید که 6 درجه است وشدیدتر است و یک نوع دیگر است از سواد) لما انّ مراتب الاشد والاضعف انواع متباینة (سیاهی 5 درجه یک نوع از سیاهی است که سیاهی 6 درجه هم یک نوع دیگر است زیرا که تشکیک در ماهیت محال است که ادله زیادی دارد که اینجا مطرح نمی کنیم در نهایه هم آمده است. وچطور لون جنس است سیاهی هم در اینجا جنس است)
مقدمه دوم: واذا زاد سواد وخلفه نوع آخر من السواد لم یبق سواد بعینه
مقدمه سوم: و اذا لم یبق سواد بعینه لم یکن موضوعا للحرکة ( پس سواد، دیگر موضوع حرکت نیست یعنی خود سواد متحرک نیست چرا نیست؟ ؛) لان موضوع الحرکة هو امر ثابت الذی یجری علیه الحرکة ( یعنی متحرک همان امر ثابت است چرا؟) فإن الحرکة خروج شئ من القوة الی الفعل فلو کان مایخرج الی الفعل غیر ما خرج من القوة لم یکن حرکة ( این استدلال آخوند است و بر این اساس باید موضوعی باشد و مرحوم سبزواری می گوید که این ها حرفهایی است بر مذاق قوم است در بدایه هم امده است ولی متأسفانه در نهایه نیامده است که که اشکالی که شیخ به حرکت جوهری داشت این بود که نمی شود حرکت در جوهر باشد زیرا اصنافش یا افراد یا انواعش باید عوض باشد؛ یک جوابش این است که موضوعش هیولا است ولی خود هیولا بدون صورت که چیزی به جز قوه نیست و یک جوابش این است که کی گفته است که حرکت موضوع می خواهد؟ فعلا جای این مباحث نیست فعلا باید کلام مرحوم آخوند را تقریر کنیم تا برسیم به این کلامه. بعضی هم می گویند خود حرکت موضوع بشود به این که لبس بعد لبس باشد نه لبس بعد از خُلع، یک سیاهی داریم که یک سیاهی دیگر هم اضافه شده. مرحوم آخوند می گوید اگر سیاهی دوم غیر از اولی باشد که اصلا اشتداد نیست مثلا گرما باشد بیاید روی سیاهی چطور می شود اشتداد؟ اگر بگویی اتحاد است می گوییم اگر هر دو باقی هستند اتحاد نیست اگر بگویی هر دو زائل بشود دیگر اتحاد نیست چیز دیگر است اگر یکی از بین برود و دیگر باقی بماند دیگر اتحاد نیست لذا اتحاد در اینجا نامعقول است که ابن سینا می گوید نامعقول است اتحاد دو جسم محال است لذا نمی شود بگویی که لبس بعد لبس همه اینها را گفتیم که بگوییم که حرکت در وجود محال است زیرا نمی شود یک چیز ثابتی داشته باشیم که یکی روی دیگری بیاید اگر کسی بگوید که ماهیت را که داریم؟ می گوییم ماهیت چیزی نیست به جز وجود همان ماهیت لذا ماهیت غیر از وجود نمی تواند یک وجودی مجزا از وجود خود داشته باشد وجود ها نمی شود مرتب تغییر کند. لذا موضوع ما نمی تواند ماهیت باشدبلکه ماهیت هم با وجود اشتداد پیدا می کند نه اینکه ماهیت موضوع این حرکت باشد.)
اشتداد با شدت و ضعف فرق دارد یک موجودی داریم که از ضعف به کمال حرکت می کند و اشتداد حرکت در کیف است ولی شدت وضعف همان بحث تشکیک است.
حالا مقداری از عبارت را می خوانیم:
كل من الاشتداد و التضعف حركة في الكيف كما أن كلا من التزايد و التنقص حركة في الكم و معنى وقوع الحركة في مقولة هو أن يكون للموضوع في كل آن مفروض من زمان الحركة فرد من تلك المقولة يخالف الفرد الذي يكون له في آن آخر مخالفة نوعية أو صنفية ( مثل حرکت درمکان این مکان ها فرقشان به امور خارجی است الان من نزدیک به دیوارم بعد از آن دور می شوم أو نحوا آخر ( که فقط شخص و فردش فرق دارد مثل حجم من که اینجا نشسته ام بنابر نظر مرحوم آخوند این کوه دماوند همین الان در حال حرکت است فردش فرق می کند همانطور که جوهرش فردش باهم فرق دارد . واین همان حرکت در مقوله است حرکت در سیاهی باید سیاهی ثابت باشد ولی ایشان می گوید که این اشتباه است) معنى التسود مثلا ليس أن سوادا واحدا يشتد ( یک سیاهی شدت پیدا کند این درست نیست زیرا سیاهی قبلی رفته است و یک سیاهی جدیدی آمده است) حتى يكون الموضوع الحقيقي- للحركة في السواد نفس السواد كيف و ذات الأول في نفسها ناقصة ( یعنی یک سیاهی ناقص است) و الزائدة ليست بعينها الناقصة .و ربما يعتقد أنها عبارة عن تغير حال تلك المقولة في نفسها و هو فاسد
لا يتأتى لأحد أن يقول ذات الأول باقية و ينضم إليها شي‌ء آخر- فإن الذي ينضم إليه إن لم يكن سوادا ( مثلا گرما به سیاهی اضافه بشود) فما اشتد السواد في سواديته بل حدث فيه صفة أخرى و إن كان الذي ينضم إليه سوادا آخر فيحصل سوادان في محل واحد بلا امتياز بينهما بالحقيقة أو المحل أو الزمان و هو محال ( اجتماع مثلین محال است برای اینکه اگر جمع شدند پس دوتا نیستند و اگر مثلین هستند دیگر یکی نیستند یعنی اگر اجتماع هستند دیگر دوتا نیستند) و اتحاد الاثنين من السواد أيضا غير متصور لأنهما إن بقيا اثنين فلا اتحاد و كذا الحال إن انتفيا و حصل غيرهما أو انتفى أحدهما و حصل الآخر ( به جز این سه فرض فرضی دیگر نیست که هر سه هم ممکن نیست مثل اتحادی رخ نمی دهد)
فقد علم أن اشتداد السواد ليس ببقاء سواد و انضمام آخر إليه بل بانعدام ذات الأول عن الموضوع و حصول سواد آخر أشد منه في ذلك الموضوع مع بقائه(بقاء موضوع) في الحالين و عليه القياس في التضعف [1].
جلسه بعد به اینجا می رسیم که چرا در وجود، حرکت وجود ندارد.‌
.



[1] . الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌1، ص: 42.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo