< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم و چهارم بر ضرورت وجود موضوع در حرکت
از پیامبر روایاتی فروانی است در مورد جماعت
از ایشان پرسیدند که منظور از جماعتی که می فرمایید چیست؟ فرمودند اهل حق هستند ولو اینکه کم باشند
روایتی دیگر است که جماعت اهل حق هستند ولو اینکه ده نفر باشند
مشهور است که حرکت موضوع می خواهد به همین خاطر است که آخوند فرموده اند که حرکت در وجود معقول نیست گفتیم دلیلش را باید بررسی کنیم که چرا حرکت موضوع می خواهددو دلیل را بررسی کردیم امروز سومی رابررسی می کنیم
دلیل سوم:
الحرکة عرض فهی محتاجة الی موضوع (مشهور این بود که مقولات ده تاهستند شیخ اشراق گفت که هفت تا از این مقولات را این نسبت تعریف می کنید مثلا نسبت شئ به مکان نسبت شئ به زمان نسبت شئ به .... پس باید بگویید مقولات جوهر و کم و کیف و به جای آن هفتایی که نسبت هستند باید بگویی "النسبة" که جنس آن هاست زیرا مقوله جنسی است که بالای آن جنسی نباشد ونسبت بالاتر از آن هفت تا است لذا به جای آن هفتا شیخ اشراق نسبت را به کار می برد. البته باید حرکت را هم باید اضافه کنید لذا مقولات می شود چهارتا البته می گوید ولو من خبر نداشتم ولی کسی دیگر قبل از من آن هفت تا را به یکی تبدیل کرده است البته علامه می گوید که این هفتا نسبت نیستند اینها ماهیت هستند ولی نسبت وجود فی غیره است ولی همه ماهیت ها وجود فی نفسه هستند هر جوهر فی نفسه لغیره نیست ولی عرض فی نفسه لغیره است. اگر کسی مثل شیخ اشراق گفت که حرکت عرض است طبیعی است که بگوید حرکت موضوع می خواهد چون عرض است شهید مطهری در مجموعه آثار جلد 11 ص 320 و 417و 418 هم فرموده اند که حکما نسبت به این موضوع که چرا حرکت نیاز به موضوع دارد بحث واضحی نکرده اند ولی سه تا دلیل آورده اند که یکی از آنها این است که حرکت عرض است و این دلیل از ادله ضعیف است)
مقدمه اول: الحرکة عرض من الاعراض
مقدمه دوم: وکل عرض محتاج الی الموضوع
نتیجه: الحرکة تحتاج الی موضوع
وفیه:
مقدمه اول: ان الحرکة سیلان الوجود( اگر این شد پس حرکت می شود از صفات وجود ) وهی کالسواد وکالوحده والکثره من صفات الوجود وصفات الوجود المبحوث عنها فی الفلسفه لیست من الماهیة فی شئ ( علامه فرموده اند که یکی از علائم اینکه یک شئ ماهیت است این است که به ماهیت های دیگر منحل شود معنای حرکت در کم این است که کم یک فردی دارد که غیر قار است اگر این طور باشد تعریف مشهور وقوع حرکت در مقوله را بیاوریم پس اگر این طور باشد خود حرکت مقوله نیست مثل علت و معلول و وحدت و ... ) فلیست عرضا [1]
مقدمه دوم: ( حرکتی که گفتید غیر از آن حرکتی است که در مقدمه دوم آورده اید موضوع به معنای محمول است ولی مراد از موضوع یعنی محکوم علیه دقیقا معنایش محکوم علیه است موضوع در معنای حرکت یک معنای سوم است موضوع یعنی چیزی که حرکت را قبول می کند و نیز از اول تا آخر ثابت است حرکت روی آن می آید ولی او از اول تا آخر ثابت است ) فان الموضوع فی المقدمة الثانیة بمعنی المحل المستغنی عن الحال ( موضوع در اینجا موضوعی است که از حالش مستغنی است ) بینما الموضوع فی النتیجه بمعنی الامر الثابت الذی یقبل الحرکة ( آن امر ثابتی که از اول تا آخر حرکت باقی است بوجوده و شخصه این با این بیان اثبات نمی شود ) فالاستدلال لایثبت اکثر من وجوب وجود محل من الحرکه مستغن عنها سواء کان ثابتا ام سیالا ( حرکت کمی موضوع دارد که همان جوهر است جوهرش هم سیال است و دیروز گفتیم که جز این که سیال باشد نمی شود زیرا می گویی من حجمی دارم که از نقطه الف شروع شده وبه صورت مخرطی بزرگ شده وشده به اندازه سیب زیرا یک سیب مخروطی داری که حجم بیاید روش اگر نداری این عرضی است که موضوع ندارد جسمتان این قدر طولانی نیست پس باید بگویی که همان جوهرش هم ممتد است به امتداد عرض زیرا هر دو به یک وجود موجود است این تحلیل عقل است که این دو را جدا کرده اند پس عرض موضوع خودش را دارد موضوعی که ما در حرکت می خواهیم یک امر ثابتی می خواهیم که سیالان نداشته باشد ) فعلی القول بالحرکة الجوهریة یکون موضوع الکم السیال جوهرا سیالا لما ان الجوهر و کمه موجودان بوجود واحد فللحرکة موضوع بمعنی المحل المستغنی (محل مستغنی را هم دارد ) بنیما لیس هناک اثر عن الموضوع بالمعنی مبحوث عنه فی مبحث الحرکة ( هر حرکتی در نظر بگیری در تحلیل یک موضوع می خواهد به معنی درست نیاز به یک موضوع دارد)
دلیل چهارم:[2]
الحرکة حادثة و هی محتاجة الی موضوع ( بیانی است که در همان ادرسها شهید مطهری آورده است: قاعده ای است که کل حادث زمانی مسبوق بمادة ومدة)
مقدمه اول: الحرکة حادثة بل حدوث ( اگر غیر قار است یعنی از یک طرف درست می شود واز طرفی دیگر از بین می رود مثل کشیدن انگشت روی آب دارد مرتب حادث می شود تا این حرکت استمرار دارد این حرکت ادامه دارد حرکت حدوث و زوال مستمرّ است پس هر حادثی حادث است زیرا که حدوث دارد وچیزهای دیگر به خاطر حدوث حادث هستند مثل اینکه می گوییم هر چیزی دیگر ابیض است به بیاض )
مقدمه دوم: وکل حادث مسبوق بمادة ومدة تحمله( هر امر حادثی مسبوق است به ماده ای زیرا این امر حادث وقتی حادث نشده بود از یکی از این سه حال خارج نیست زیرا هر چیزی یا واجب است یا ممتنع است یا ممکن هر معنایی که فرض کنید این سه معنارا می توانی تصور کنی آیا حادث واجب بود؟ می گویم نه می گوید ممتنع بود؟ می گوییم نه چون حادث شده است پس ممکن است اگر بناست که گندمی را که در انبار داری بیاری در زمین بکاری و در زمین آب بدهی این امکان نان شدن برای شما را دارد یک گندمی هم که در خوشه است الان و می خواهی آردش را داری امکان نان شدن دارد ولی این با آن خیلی فاصله دارد این قرب وبعد نشان دهنده امکان استعدادی است شدت وضعف در امر اعتباری راه ندارد پس این امر وجودی است و اگر وجودی است پس موضوع می خواهد وآن موضوع هم نباید فعلیت داشته باشد زیرا اگر خودش برای خودش فعلیت دارد دیگر نمی شود فعلیت دیگری پیدا کند در نتیجه هیولا اثبات می شود اگر موجودی هیولا دار شد هیولا می شود جزء وجودش و او را رها نمی کند. اگر حرکت حادث است پس هیولا وجود دارد؛ یعنی یک امر ثابتی که در از اول تا آخر حرکت وجود دارد)
نتیجه: اذن الحرکة مسبوقة بمادة و المادة جزء من الحادث لما ان المادة من الاجزاء الخارجیة لکل ماله مادة
وکل جزء لشئ ثابت للشئ مادام ذلک الشئ ( تا آن شئ است جزء نمی تواند تغییر کند ذاتی که نمی تواند تغییر کند)
اذن فی الحرکة جزء ثابت من اوله الی آخرها و هو الموضوع ( این را بارها گفتیم که این حرف درست نیست اگر کسی قاعده کل ماده ... می گویم که آیا خدا می تواند یک گلابی تروتازه بوجود بیاورد می گوید محال است و محال هم قدرت به آن تعلق می گیرد مثل اینکه خدا می تواند کسی را درست کند مثل خودش می گویم این محال است اگر بیافریند دیگر خدا نیست لذا می گوید اگر می بینی حضرت امام رضا (ع) اشاره کرده اند به شیری که پرده می گویند ان رنگ روی پرده یک ماده داشته است ولی بعد از یک ملیارد سال طول می کشید ولی خدا این کار بلند مدت را سریع انجام داد ولی اگر ماده سابق نباشد نمی شود ماده هم که همان اجزاء آن است اگر کسی به پیامبر بگوید که یک بچه شیری را درست کنی بدون اینکه چیزی از عالم کم زیاد نشود و گفتیم در این قاعده یک مغالطه شده است زیرا دو تا امکان که آورده اید که دو تاش با هم فرق دارد)



[1] معقول ثانی اعتبار عقلی هستند نه عقلائی باشند که عقال وضع کند عقل می گوید که این شئ خارجی هم آب است و هم وجود ولو اینکه وجود بودنش عین آب بودنش است و آب بودنش عین وجود بودنش است ولو اینکه هر دو هم درخارج هستند .
[2] البته ما عرض سیال هم داریم که این عرض چون عرض است نیاز به موضوع دارد..ما همه جا نیاز به موضو داریم . .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo