< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/07/14

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: تفسیر دوم از تشکیک (وحدت شخصیه در عین کثرت مراتب)

گفتیم که وحدت حقیقت دلیلش وحدت مفهوم وجود است که به جزء یک بیان مابقی درست بود

اما حقیقت این است که کسی که تشکیک را اورده است منظورش این نیست همانطور که مرحوم اشتیانی آورده است لذا این می شود تفسیر دوم از تشکیک

حالا تفسیر دوم از تشکیک

2. ما ذهب الیه الآخوند وهو ان التشکیک الذی یوصف به الوجود هو الوحدة الشخصیة فی عین کثرة مراتب (خود آخوند تصریح به افراد هم می کند یعنی یک شخص وجود است همه هستی، نه آن طوری که بعضی از صوفیه قائلند که آن شخص هم خداست و بقیه هیچ، این می شود وحدت محض، در حالی که تشکیک می شود وحدت در عین کثرت وکثرت در وحدت. آخوند می گوید: در عین حال که وجود واحد شخصی است همه وجودات هم است یعنی همه ی این کثرات هم درست است و همه حقیقت دارند ولی دارای واحد شخصی نیز هست) ای ان الوجود واحد شخصی ولکنّ الموجود بذلک الواحد الشخصی (آنی که به این وجود واحد شخصی موجود است متعدد و متکثر است) والموجود لیس صیغة النسبة (دوانی می گوید وجود واحد است یعنی هستی فقط خداست بقیه هستی ندارند. آنها همانطور که شیخ اشراق گفته است درست است آنها ماهیت های کثیره هستند موجود هستند ولی موجود یعنی منتسب الی الوجود، صیغه نسبت است مثل تامر و لابن است، ولی در معنای وصفی به کار نرفته است بلکه در معنای نسبت به کار رفته است فرق وصف و نسبت این است که ذات متصف به وصف می شود ضارب یعنی ضرب عین وجود زید است قیام عین وجود زید است اما در صیغه نسبت ذات با آن مبدا هو هویت ندارد فقط بینشان یک رابطه ای است زید با لبن هوهویت ندارد بلکه زید یک موجود است و لبن یک وجود دیگری است شیری یعنی منسوب به شیر است می آید شیر را می فروشد) بل اطلاقه علی الجمیع بمعنی الواحد (چه در جایی که می گویید خدا موجود است و کوه موجود است یعنی همه هستند محقق دوانی می گفت: وقتی می گویید انسان موجود است یعنی انسان با وجود در ارتباط است) فهذا القول کما یعبرّ عنه بوحدة الوجود و الموجود فی عین کثرتهما ( می گویند در عین کثرت وجود و موجود یعنی وجود در عین حال که واحد است همان وجود کثیر است یا همان موجود که واحد است کثیر است) یعبّر عنه بوحدة الوجود و کثرة الموجود ولکن لابمعنی الذی ذهب الیه الدوانی (فرق این باقبلی این است که قول قبلی می گفت که وجود شخص واحد نیست، ولی طبیعت واحد است یا به تعبیر دیگر آن طبیعت واحد با تشخصّهای متعدد موجود شده است همان حرفی که در کلیات طبیعی همه حکما می گویند که کلی طبیعی در خارج هست افراد در خارج هستند اگر این طور است افراد را تحلیل می کنیم افراد چی هستند زید یعنی چی؟ زید یعنی انسان بعلاوه تشخص و عمرو هم یعنی همین انسان با اضافه تشخص دیگر پس زید انسان است و عمرو هم در خارج است و انسان است طبیعت هم یعنی طبیعت مهمله بدون اینکه هیچ لحاظی در آن باشد و از لابشرط مصطلح که مقسم است بالاتر است و عام تر است. قول قبلی می گفت خدا یک وجود است و با تشخص خاص خودش است ولی بعضی دیگر گفته اند زید انسان است و عمرو هم انسان است، ولی نه همان انسان، زید باتشخص زید است وجودهم یک طبیعت است که افراد مختلف دارد؛ یکی زید است یکی عمرو یک مجرد است و ... اصلا لابشرط صرف، وجودش محال است، برای این که نمی توان گفت که یک طبیعت وجود داریم و خارج از هر تعینی است یعنی نه ضرورت وجود دارد، ممکن هم نیست وضرورت وجود را ندارد. قول دوم می گفت که وجود یک شخص خاص است مثل خود شما. شما چند نفرهستد هر کس می یابد که شخص واحد است همه قوا هم هستید یعنی شما هستید که می بینید، قوه بینایی غیر از من چیزی نیست، چشم جزء بدن است و چه بسا چشم کور باشد و روح ببیند ویا برعکس، وقتی انسان روی یک مساله ای تمرکز پیدا کرد، کسی از جلوی او ردّ بشود ملتفت نمی شود آنی که می بیند روح است، ولی قوه بینایی عین نفس است و کلام ملاصدرا در نفس که می گفت فی وحدتها کل القوی حرف خیلی دقیق است وکلام مشاء در مورد تفکیک قوا از نفس درست نیست.) وسیأتی ان ما ذهب الیه من التشکیک هو نفس ما ذهب الیه من الوحدة الشخصیة (می گویند آخوند قائل به وحدت شخصیه بوده است نه وحدت شخصیه ای - یعنی به گونه ای - که در دوران عمرش از اصالت ماهیت به اصالت وجود رفته باشد وبگوییم یک دوران عمرش قائل به تشکیک بود و در یک دوران دیگر وحدت شخصی شد. و یا اینکه بگوییم اولی را به عوام گفته و وحدت شخصیه را به افراد خاص گفته است. این دو قول را بعضی از اساتید ما قائل هستند، ولی ما می گوییم که آخوند بین این تشکیک و بین وحدت شخیصیه از اول تهافت نمی دیده است هر چند تعابیر آنها تدرج در آموزش دارد ولی مقصودش در همه بیانات یک چیز است ونیز اساسا هیچ وحدت سنخی را نگفته است واگر گفته هم برای ردّ مشائین است) وهذا نفس ماعبرّ عنه بوحدة الوجود وکثرة الشئون (شژون وجود وجود است یانه؟ وجود دارند یانه؟ هر کس هر چیزی دیگر بگوید، ولی مرحوم آخوند می گوید به صراحت که وجود هستند شؤون ، مثل اسماء ذاتیه خدا، مثل علم خداوند متعال به ذاتش، وجود دارد صفاتش هم وجود دارد وعین ذاتش است. عین ذاتش است یعنی ذات موجود است، حیاة موجود است و ... هر کدام از اینها هم غیر از هم است قدرت منشأ فعالیت است وعلم منشأ آگهی است واین دوتا دوتا حقیقت هستند ولی به یک وجود موجود هستند همه موجودات دیگر هم این طور هستند آسمان و زمین نیز شؤون حق یا اسماء حق هستند عارف هم گوید که ماسوی اسماء خداوند هستند منتا اسم اعظم داریم و اصغر)

فراجع:

الاسفار ج1ص 55 ( در جلد دوم هم می گویدکه وجود معلول وجود رابط است لذا وحدت شخصیه اثبات می شود. البته همین آخوند می گوید که ماسوی موجود نیستند یعنی ماسوی بماهی هی موجود نیستند یعنی این طور که قطع نظر از حق باشد و بلکه موجودهستند به نفس وجود حق)

الاسفارج1ص 78-79 ( تعدد و تمیز و کثرت از ناحیه ذاتش است نه به امر خارجی. آن وجود عینی با همه اینها متحد هست، آن وجود بر همه نیز صدق می کند و وجود حقیقی معنای وجود وموجود است؛ موجود و وجود حقیقتش یک است)

الاسفار ج1، ص83 ( بعضی معقتند هستند که آخوند اگر در جایی کثرت را پذیرفته است ،کثرت را در نهایت منکر شده است، ما می گویم که انکار کثرت انکار عقل و وحی است و خود مرحوم آخوند به این تصریح کرده است.)

همان، ص140( ماهیت اگر بخوهد تعین داشته باشد باید با وجود باشد ولی تعین وجود به ذاتش است. وقتی می گوییم جزئی نیست یعنی جزئی مثل ماهیت نیست که عارضی باشد. از جملات مرحوم آخوند فهمیده می شود که مراتب همان افراد است)

همان، ص141( هو تعالی اصل الحقیقة الوجودیه و غیره من الوجودات. یعنی قبول دارد که غیر از خدا هم وجود است این وجودات خودشان تجلیّ هستند نه اینکه تجلیّ غیر از وجود است و البته وحدت در کثرت یک وحدت سریانیه است؛ ایشان می گوید اگر من قائل هستم به کثرت، کثرت را همین مراتب می دانم و تصریح می کند به وحدت وجود وکثرت موجود ولی باز تأکید می کند که چون هر موجود وجود هست می توان گفت که وحدت وجود وکثرت وجود)

همان، ص 383-384 ( تفسیر ایشان از رابط غیر از تفسیر دیگران از وجود است ... می گوید این اکابر بیش از این درک نکردند از وجود رابط، ایشان قائل به ثانی شده اند برای خدا یک معلولی راقائل شده اند که دوتاست با خدا، ولی ارتباط دارند و این ارتباط طوری است که نمی شود این ارتباط را هم از خدا جدا کنیم، ولی مرحوم آخوند هم میگوید که این مخلوقات عین ربط هستند ولی ثانی نیستند. پس پیش آنها وجود ممکن وجود رابطی است که ربط زائد به وجود است، ربط عین وجود علت هم است آن ارتباط که امر عارضی که نیست، بلکه عین ارتباط است. پس معلول نیز عین ارتباط است. در نتیجه معلول نیز می شود عین علت از همین مسئله ربط می خواهد نتیجه بگیرد که معلول وجود ثانی نیست.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo