< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال آخوند از طریق وجود رابط بودن معلول بر وحدت شخصیه وجود.
عرض کردیم که مرحوم آخوند تشکیکی را که می فرمایند موجودات کثیر هستند، ولی همه این موجودات کثیر موجودند به وجود حقّ، اینکه این موجودات کثیر هستند این را از بدیهیات می دانند وما هم گفته ایم که این فرمایش تمام است، ولی برای مابقی فرمایشاتشان استدلالهایی کرده اند که اولی آن از وجود رابط است
استدل الآخوند ان وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء بوجوه
الاول: ان المعلول وجود رابط لا ذات له (از راه وجود رابطی پیش رفته اند این استدلال در خیلی جاها آمده است ولی من یک آدرسش را آورده ام این هم در تفسیر و شواهد و .. آمده است آدرس ها را فردا می آورم ان شاء ا..)
-اسفار ج2، ص 320-322
مقدمه 1: کل تال من وجودات خاصه ( ما بر آن اساس که خدایی وجود دارد و مخلوقات همه مخلوقات او هستند و یک سلسله از علت و معلول وجود دارند هر بعدی از وجود خاصه) معلول لوجود سابق قاهر علیه (علت ومعلول یعنی همین و ان کثرت طولی بدیهی یعنی همین و طولیتش این است که خدا علت است و مخلوقی دارد ومخلوقش هم مخلوقی دارد و بخصوص مرحوم آخوند در جایی که از علت و معلول حرف می زند از قاعده الواحد به شدت دفاع می کند. این استدلال ثابت است یک تالی می خواهیم ویک سابق ولی این تعابیر را کسی می آورد که ان سلسله طولی را قائل است بله در جاهایی مثل قوای نفس وقتی می رسد 180 درجه با قاعده الواحد تضاد دارد)
مقدمه2: و کل ما هو معلول لوجود سابق قاهر علیه فهو فقیر( معلول یعنی محتاج) محتاج الی ذلک الوجود السابق القاهر علیه (واین هم روشن است)
مقدمه3: وکل ما هو فقیر محتاج الی قاهر سابق علیه ( هر موجود فقیر محتاج به قاهر قبلی خودش است؛ اینجا باید ببینیم که حاجتش عین ذاتش است یا زائد بر ذاتش است) فحاجته الی ذلک الوجود القاهر عین ذاته (همانطور که علیت علت، عین ذاتش است، خدای متعال چیزی غیر از ذاتش نیست هر چه غیر ذات حق باشد مخلوق است، پس باید بگوییم که خدای متعال علیتش عین ذاتش است پس معلولیت معلول نیز عین ذاتش است یعنی محتاج بودن و فقر عین ذات معلول می شود) اذ لو کان حاجته زائدة علی ذاته (یعنی ذاتش نیازمند نیست و در درون ذات استقلال دارد یعنی اگر جسمی در ذاتش سفید نبود و سفیدش کردی سفیدی در بیرون ذاتش است ودرذاتش خود غیر سفید است) کان فی اصل ذاته غیر محتاج الی ذلک القاهر وهذا خلف فی کونه معلولا (این معلول است زیرا که همه هستی او از علت است)
مقدمه4: و کل ما کانت حاجته الی قاهرٌ عینَ ذاته ( هر چیزی که احتیاجش به یک قاهر ثابت، عین ذاتش است) فذاته عین الحاجة الی ذالک القاهر ( به این دلیل که نمی توان گفت که الف عین ب است ولی ب عین الف نیست عینیت یعنی هوهویت یعنی هوَ هوَ) لأن العینیة من الطرفین (اگر الف عین ب است ب هم مثل الف است وکسی نمی تواند منکر این باشد)
مقدمه5: و کل ما کان ذاته عین الحاجة الی قاهر سابق علیه( هر چیزی که ذاتش عین حاجت به آن قاهر است پس وجودش عین نسبت به آن قاهر می شود) کان وجوده عین نسبة الی ذلک القاهر(برای آن که نسبت معلول به علت همین حاجتش است اگر گفتید که حاجتش عین معلول است یعنی نسبتش عین معلول است) لأن نسبت المعلول الی العلة لیس الا حاجته الیها (این معلول مربوط به آن علت است اگر این نسبتش همان حاجتش است یعنی نسبت می شود عین ذاتش)
مقدمه6: واذا کان وجوده عین النسبة الی ذلک القاهر کان وجودا رابطا (پس معلول می شود وجود رابط چون وجود رابط یعنی نسبت) لان وجود الرابط هو النسبة.
مقدمه7: و اذا کان وجودا رابطا لم یکن له ذات ( دیگر ذات ندارد علامه فرموده اند ذات یعنی ماهیت و ماهیت یعنی ما یقال فی جواب ماهو یقال یعنی یحمل و حمل یعنی دارای اسقلال است) لان الرابط لا ماهیة له
مقدمه 8: واذا لم یکن له ذات، لم یکن تحلیله الی ذات وحاجة، (این را صریحا ملاصدرا دارد معلول را نمی شود تحلیل کند به حاجت و ذات حتی در ذهن هم تحلیل نمی شود به ذات و حاجت)
مقدمه9: وکل ما لم یمکن تحلیله الی ذات و حاجة لم تکن له ذات مباینة لذلک الوجود القاهر( یعنی للعلة، پس معلول یک ذاتی جدا از علت ندارد چون اساسا ذات ندارد)
مقدمه10: واذا لم یکن له ذات مباینة لذلک الوجود القاهر (اگر ذاتی مباین با او ندارد کان شأنا من شؤون ذلک الوجود القاهر( این همان است که می گویند معلول شأنی از شؤون علت است)
مقدمه11: و اذا کان شأنا من شؤون ذلک الوجود القاهر، کان مستهلکا فی ذلک الوجود القاهر ( مستهلک در قاهر می شود مثل صفت که مستهلک در ذات و مثل اسم که مستهلک در مسمی است) ای کان معناً موجوداً بنفس وجود ذلک القاهر (از همه این ها نتیجه گرفته شد که همه تالی های وجود خاصه مستهلک هستند در وجود سابق بر آنها، پس همه مستهلک در وجود حق هستند.)
مقدمه12: واذا کان کل تال من الوجودات الخاصه مستهلک فی وجود سابق قاهر علیه (این نتیجه ای است که از 11 مقدمه قبل می گیریم؛ که مقدم قرار می دهیم آن را برای تالی) کان جمیع الوجودات الخاصة مستهلکة فی وجوده تعالی ( آن یکی است که تالی نیست ولی بقیه چون وجود تالی هستند همه می شوند مستهلک. صفات ذات هم معلول ذات هستند تحلیلاً چون هر صفتی مباین با ذات هست، علامه می گویند مرتبه وشأن عین نیست ولی مرحوم ملاصدرا آن را عین ذات می داند)
مقدمه13: و اذا کان جمیع الوجودات الخاصة مستهلکة فی وجوده تعالی کان وجوده تعالی، وجود جمیع الاشیاء (این همان چیزی است که ما می خواستیم، یک وجود است که واحد شخصی است که وجود آن وجود همه است و اگر شما رابط بودن وجود معلول را پذیرفتید و کسی هم که ارتباط بین وجود معلول و علت را خارجا نمی تواند رد کند و معلول بودن معلول به این است که معلول در خارج ارتباط داشته باشد با علت، و نسبت موجود است به عین وجود مرتبط الیه؛ بنابراین از راه وجود رابط ثابت می شود وحدت شخصی که آخوند می خواهد و وحدت شخصی یعنی همه موجودات موجود هستند به همان وجود واحد)
وفیه اولا:
ان المقدمة الخامسة ممنوعة ( مقدمه پنجم، خدا نسبت دارد به مخلوق، خدا ارتباطی با مخلوق دارد یا ندارد؟ اگر ارتباط دارد، عین ذاتش است یا غیر ذاتش است؟ ارتباط خدا با مخلوق همین ارتباطی است که رفع حاجت است پس وجود خدا عین ارتباط می شود ودیگر وجود مستقل نمی ماند)
اما
اولا: فبنقض بوجوده تعالی حیث ان له تعالی نسبة القیومیة الی الاشیاء ( همانطور که آنها نسبت حاجت دارد او هم نسبت به اشیاء نسبت قیویمت دارد قیومتش نمیتواند غیر ذاتش باشد وقیومتش همان علیتش است، این دو تا با هم ارتباط دارند به این است که این معلول آن است و دیگر علت آن است علت هم علت بودنش همان ارتباط است با معلول پس او هم باید حقیقتش رابط باشد) و قیومیته ای علیتّه عین ذاته ( خود مرحوم آخوند هم در همه این منابع فرموده اند که همانطور که علیت علت، عین ذاتش است معلولیت معلول نیز عین معلول است لذا این نسبت فقط یک طرف است؟ علت با معلول نسبت دارد یا ندارد؟ نسبت قیومیتش عین ذاتش است یا نه؟) فبمقتضی هذا الدلیل لابدّ ان یکون وجوده رابطا ( چون نسبت عینش است پس واجب می شود وجود رابط)
واما ثانیا: فبالحّل (حلش این است که نسبت لفظ مشترک است نسبت به مقوله اضافه هم می گویند، اضافه به آن وجود رابط هم می گویند اضافه حاجت و استقلال از مقوله اضافه هستند نه وجود رابط؛ دو تا وجود که داشته باشیم یکیش می شود قیوم و دیگری می شود محتاجٌ قیوم، مال علت است ومحتاجٌ معلول مال معلول است، در اثر یک رابط که یک طرفش علیت است ودیگری معلولیت است مخلوق عین رابط است نه این است که به معنای عین نسبت باشد)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo