< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/09/02

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: اثبات وحدت وجود توسط قاعده واجب الوجود واجب من جمیع الجهات و رد این اثبات

پیامبر (ص): وقتی به معراج برده شدم، دیدم در بهشت ملائکه منزلی را می سازند خشتی از طلا و خشتی از نقره سوال کردم که چرا گاهی می سازید و مقداری می ایستید گفتند می ایستیم که مصالح بیاید گفتم مصالح چیست گفتند، سبحان الله والحمد لله ولااله اله الا الله والله اکبر

مرحوم آخوند تشکیکی که قائلند در حقیقت وحدت شخصی وجود است که قائل است همان وجود واحد شخصی به گونه ای است که همه موجودات کثیر به او موجودند لذا کثرت است در عین وحدت و وحدت است عین کثرت

دلیل اول همان دلیل مشهور است که معلول وجود رابط است که گفتیم

دلیل دوم: واجب الوجود از همه جهات واجب الوجود است که اختلافی هم است بین حکماست که ایا این قاعده مخصوص صفات ذاتیه است یا مخصوص صفات فعلیه است فعلیه تحقق آنها به هیچ چیز به جز ذات خدا به چیزی برای تحققش نیاز ندارد ولی صفات فعلیه تا چیزی غیر از خدا تحقق پیدا نکند آنها تحقق پیدا نمی کند. اگر از باری فعلی نباشد آن صفت هم در باری تحقق نخواهد داشت وصفات فعل به این معنی است که در معنایش یک نوع فعلی باشد می تواند در معنایش یک نوع فعل باشد می شود که هیچ معنای فعل در ان نباشد مثل قریب فأنی قریب، قریب صفت خداست که ازمقوله اضافه است تا نسبتبی بین دو موجود نباشد قرب و بعد معنایی پیدا نمی کند در این که این قاعده شامل صفات فعل می شود یا نه اختلاف است ابن سینا می گوید که این مخصوص صفات ذاتیه است سرّ مسئله در این است که اگر گفتیم که افعال خدا موجودند به وجود غیر خدا مثل بوعلی باید بگوید که شامل ذاتیه نمی شود والا خیر

این قاعده یعنی چه؟ یعنی هر صفتی را به خدا نسبت بدهی جهتش وجوب است بالضرورة الازلیه اگر گفتیم قادر، قادر می شود بالضرورة الذاتیه، وخدا خالق کل شئ است بالضرورة الازلیه، یعنی خالق با هر قیدی باشد حمل می شود بر خدا لذا این قاعده هم صفات ذات را در بر می گیرد و هم فعل.

این قاعده واجب الوجوب من کل جهت هم صفات فعل را شامل می شود هم شامل صفات ذات می شود.

این قاعده در اسفار ج1، ص442 تا 445 ( المشهور من الاقوال الحکما ان بعض .... مشهور بین حکما این است که بعضی از وجود ها برای خدا محال است زیرا خدای متعال وجود جسم نیست وجود محدود نیست وجود ممکن نیست وجود حادث نیست وجود متغیر نیست اینها همه انحاء وجود هستند ولی اینها برای خدا محال است. مشهور این است که بعضی از انحاء وجود ممتنع است برای خدا این منافات ندارد که او واجب الوجوب من جمیع جهات است زیرا واجب الوجود یک وجود خاص را می طلبد که ابدی، ازلی، غیر جسم و ... کما ان امتناع ... همانطور که بعضی از وجود ها برای ممکن محال است این را از امکان در می آورد، آن استحاله با امکان منافاتی ندارد ... بعضی از عدم ها نیز برای ممکنات محقق است مثل عدم در حال وجود، هر ممکنی عدم در حال وجود برای او محال است. ممتنع ذاتی عدم برای او ضرورت دارد مثل عدم مسبوق به وجود، عدم حادث داریم مثل وجود حادث که حادثی است که مسبوق به وجود است، اجتماع نقیضین معدوم است به عدم حادث اجتماع نقیضین یک وقت موجود بوده است بعد عدم شده است در حالی که این محال است. همه وجودات امکانی برای خداوند محال باشد یعنی محال است خدا وجود بکر وعمرو ... باشد. این را مشهور حکما می گویند وخدا محال است وجود حادث داشته باشد و نیز وجود حلولی و جسمانی و ... وجودی عرضی و- وجود حلولی اعم از وجود عرضی است- این ها همه با یک نقائصی همراه است به این خاطر محال است برای خدا. یک قید هایی دارند که با عدم ملازم است و ان بعض انحاء الوجود ... آن وجودی که بر همه ممکنات محال است...، عرض، محال است وجود جوهری داشته باشد، وجود قار محال است وجود غیر قارّ داشته باشد و ... اگر یک وجودی وجود غیر قارّ شد و مساوی شد با حرکت، حرکت یا خودش زمان به وجود می آید حال این می تواند یک زمانی معدوم باشد پس ممتنع است برای غیر قارّ که عدمی سابق بر او باشد؛ یعنی عدم زمانی داشته باشد یا وجود بعد از عدم داشته باشد. عدم و وجود مطلق بر غیر قارّ محال است. حرکت می تواند وجود داشته باشد می شود وجود نداشته باشد اما یک نوع عدم هایی می تواند بر او محال باشد. با حفظ همه وحدات بگویی که این که وجود است معدوم باشد این امتناع وصفی است این وقتی امتناع دارد که به وصف وجود باشد، ممکن اگر امتناع داشته باشد امتناع ذاتی نیست. مشهور پس می گوید که بعضی انحاء وجوب از واجب می تواند سلب شود همانطور که از ممکن سلب می شود بعضی از وجوب ها، ولی مای ملاصدرا می خواهیم شما را از این فکر جدا کنیم این که شما گفته این بعضی انحاء وجود ممتنع است بر واجب اگر از جهت نقص می گویید اشکال ندارد اگر از جهت وحیث وجود می گویید؛ این قلم از این حیث که وجودمّایی است این بر خدا واجب نیست در حالی که وجود بما هو وجود واحد است لااختلاف فیها الا من جهة نقصان و الفعل و .. در حالی که وجود یک طبیعت واحد بسیط است ولی این وحدتی که ایشان می گوید وحدت شخصی است ولی ما می گوییم که وحدت، طبیعتی را دارد که یک وحدت نوعی است نه یک وحدت شخصی و النقص و الضعف به عدم بر می گردد و این عدم ها را می توان از آن سلب کرد ولی وجودات را نمی توان از آن سلب کرد هر مرتبه ای از مراتب وجود پایین تر از مرتبه حق دو لحاظ دارد یکی اینکه سنخ وجود را بماهو وجود لحاظ کنید یکی هم اعتبار کنید که این به کمال نرسیده است واز آن اوج نزول کرده است به یکی از این دو تا اعتبار یعنی عدم بلوغ این اتصاف برای خدا ممتنع است؛ یعنی لیس الله تعالی متصفا به این امر عدم، و این اشکال ندارد وآنی که اشکال دارد اتصاف به امر وجودی است یعنی وجود حق وجود همه ممکنات باشد زیرا واجب الوجوب واجب الوجود است من جمیع الممکنات است شکل منطقی استدلال این می شود:)

مقدمه1: لولم یکن وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء، لامکن سلب وجود بعض الاشیاء عنه (پس یعنی می شود وجود بعضی اشیاء را از خدا سلب کرد یعنی وجود خدا وجود این جسم نیست طبیعی است چون شما که می گویی که همه نیست پس بعضی می شود از آن سلب شود.)

مقدمه2 : ولو امکن سلب وجود بعض الاشیاء عنه تعالی لتحقق فیه تعالی جهة امکانیة.

مقدمه3: ولو تحقق فیه تعالی جهة امکانیة ( پس واجب الوجود واجب الوجود من جمیع الجهات باید دست از ان برداشت) لم یکن واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات ( ایشان می فرماید که الاشیاء کلها بالنسبة الیها واجبات بالذات این لوازم قاعده مذکور است، این فروع اش است یعنی الله تعالی لیس بالجسم بالضرورة ازلیة نه اینکه الله تعالی لیس بوجود جسم بالضررة الازلیة )

مقدمه 4: لکن التالی باطل لما اقیم من الادله علی هذه القاعده ( قاعد مذکور چیزی نیست که یک دلیل بیشتر نداشته باشد ولی این قاعده ریشه دارد در فلسفه است که ادله کثیری هم دارد و دست از این قاعده عقلی نمی توان برداشت پس باید شما بپذیرد که نمی شود سلب کرد وجود بعضی اشیاء را از او سلب کرد)

اذن وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء ( این همان تشکیک مای آخوند یعنی وجود واحد است و آن وجود حق است در عین حال کثیر است زیرا تمام اشیاء است بعضی گفته اند ملاصدرا گفته است که تشکیک را در مظاهر می داند نه در وجود ولی این درست نیست او تشکیک در مظاهر را هم می داند ولی آن مظاهر را وجود می داند ولی صوفیه می گوید مظاهر وجود ندارد ولی آخوند می گوید که مظاهر وجود دارد لذا ایشان می گوید تشکیک در مظاهر هم است ولی تشکیک در مظاهر یعنی تشکیک در وجود وایشان مبدع تشکیک در وجود است ،در فلاسفه اسلامی کسی این حرفها را نزده بوده است که وجود در عین وحدت کثیر است و برعکس)

وفیه :

انّ جهة الامکانیة مسلوبة عنه تعالی بحسب القاعدة المذکورة (اینکه می گویند درخ دا جهت امکانی نیست آن امکانی است که با وجوب سازگار نیست که همان امکان خاص است) هی الامکان الخاص القسیم للوجوب واما الامکان العام فله الی ذاته سبیل بالضرورة (امکان عام یعنی شدنی و خدا مگر شدنی نیست امکان عام فقط مقابلش امتناع است وخدا هم شدنی است اگر ذاتش ممکن به امکان عام است هر چیز دیگر هم بگویی به امکان عام اشکال ندارد بقیه اوصاف هم که از ذات که بالاتر نیست؟) لان الامکان العام یعمّ الوجوب (یعنی محال است شامل وجوب هم می شود) ولذا تری انهم یفسرون القاعدة بأن کل ما یمکن له بالامکان العام فهو واجب له ( می گویند قاعده مذکور یعنی هر چه برای خدا امکان دارد واجب است یعنی امکان در خدا، امکان عام در خدا فقط یک مصداق دارد وآنهم وجوب و در ما ها امکان عام فقط یک مصداق دارد آنهم امکان خاص است، امکان عام مقابل امتناع است اگر مقابل امتناع است پس هم با وجوب سازگار است و هم باامکان خاص لذا این امکن که در اینجا است امکان عام است) و الامکان فی المقدمات الثلاث هو الامکان العام امکان اگر وجود خداوند وجود تمام اشیاء نبود سلب شدنی است سلب است نه شدنی و نشدنی هر دو باشد. اگر وجود خدا وجود تمام اشیاء است پس امکان سلب وجود دارد یعنی امتناع در آنجا نیست. قاعده می گوید جهت امکانی خاص نیست در خدا) وتحققه فیه تعالی لا ینافی القاعدة المذکوره (زیرا قاعده مذکوره می گوید که هر چی امکان عام بر خدا دارد بر خدا واجب است سلب بعضی از اشیاء امکان عام دارد) واذا امکن بالامکان العام سلب وجود بعض الاشیاء، وجب هذا السلب بالضرورة الازلیة ( کجا خراب شد این قاعده؟ این سلب ممکن است بالضرورة الازلیه خدا زید نیست بالضرورة الازلیة این قاعده سر جای خود است و ووجود اشیاء بالضرورة الازلیه سلب شد نه امکان خاص یعنی وجود حق وجود زید نیست محال است که باشد)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo