< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اسقرائی تمام ترکیبات ممکن و غیر ممکن در خداوند برای رد قاعده بسیط الحقیقة
کسی که هر چه از او سؤال می کنند جواب می دهد دیوانه است (یکی از اسرارش این است که خیلی از مواقع از روی وهم جواب می دهد در حالی که روایت داریم که اگر کسی فتوی از روی علم ندهد ملائکه بر او نفرین می کنند)
ولو اینکه اصالت الوجود حرف بسیار درخشانی است ولی در عین ایشان مؤسس این نظریه نبوده اند. اما تشکیک را ایشان آورده است که یک وجود محض داریم که وجود همه موجودات است و ...
قبلا کسی به چنین تشکیکی قائل نبوده است بر خلاف اصالت وجود، اصالت وجود یک فکر ارتکازی و طبیعی بوده است که مشاء بر اساس آن پیش رفته است هر چند مسئله ای به نام اصالت وجود نبوده است ولی تشکیک در وجود مال ابن عربی و دوستانش است که آخوند اولین کسی است که آن را وارد فلسفه آورده است
استدلال چهارم ایشان از راه بسیط الحقیقه است و بسیط الحقیقه یعنی کل الاشیاء و کل الاشیاء یعنی عین کل اشیاء و به همین مطلب [یعنی اینکه مقصود من از اینکه می گویم واجب الوجود کل الاشیاء است یعنی عین اشیاء است] ایشان تصریح می کنند کل الاشیاء یعنی عین الاشیاء این استدلال تقریرهایی دارد که آدرسهایی دادیم و امروز نیز آدرسهایی دیگر را معرفی می کنیم منتها آدرسها را از اول بیان می کنیم:
-اسفار، ج1، ص156 تا 158 (منهج دو، مرحله اول)
-همان، ج2، ص390، 392 (فصل 34، مرحله6)
-همان، ج6، ص100 تا102 (فصل12، موقف اول)
-همان، ص130 (فصل4، موقف 2)
-اسرار الآیات، ص65-66 (قاعده5 از مشهد اول از طرف 1)
-همان، ص86، 87 (قاعده7 ازمشهد2، از طرف1)
-تفسیر قرآن، ج1، ص80-81
-الحکمة العرشیه، مجموعه رسائل فلسفی، ج4، ص 48-49
-رسالة فی اتحاد العاقل و المعقول، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص93-95
-شواهد الربوبیة، ص 50-51 (اشراق اول از شاهد 3 مشهد اول)
-همان، ص63-65 (اشراق10، شاهد3، از مشهد1)
-مشاعر (مجموعه رسائل فلسفی، ج4،ص388 و389، مشعر6 از منهج1 از مشعر2 از مشعر8)
-المظاهر الهیه، ص23 تا25 (مظهر2 از فن1)
اما عرض کردیم که در کتب فلسفی می گویند، ترکیب به کلی در خدای متعال محال است ما عرض کردیم که این طور نیست که همه ترکیبها از خدا نفی بشود واشکال اصلی این استدلال را که دیروز خلاصه بیان کردیم امروز به صورت تفصیلی بیان می کنیم:
و فیه ان الترکیب علی اربعة عشر قسما باستقراء (بعضی از این ترکیبها در خدا واجب است بعضی از آن ممتنع است)
1.الترکیب من المادة والصورة خارجیتین علی مبنی المشائین من کون ترکیب المادة والصورة انضمامیاً (وقتی این ترکیب صورت می گیرد که ترکیب را انضمامی بدانید دو تا شئ که در خارج موجود است شئ سومی را به نام جسم درست کنند خود بوعلی قائل بوده است که جسم از یک جزء بالفعل که صورت جسمیه است و یک جزء بالقوه که اسمش هیولاست تشکیل شده است و چیزی را به وجود می آوردند به نام جسم اسم دیگرش را می گویند اجزاء خارجیه یا ترکیب از اجزائ خارجیه) و یسمی الترکیب الخارجی او الترکیب من الاجزاء الخارجی (مشایئن می گفتند که ماده وصورت ترکیب انضمامی است و جسم مرکب خارجی است بعدها سید سند آمد گفت که این ترکیب خارجی نیست بلکه اتحادی است این دو به وجود واحد موجودند زیرا اتحاد، معقول نیست مگر اینکه طرفین به یک وجود موجود باشند اتحاد، مفاد حمل و هوهویت است. همانطور که ملاصدرا وقتی آمد گفت اتحادی است خیلی صریح اثبات هویلایی که مشایئن آورده اند همه را رد کردند و گفتند که وجود یک واحد بسیط است که دو حیثیت دارد فعل وقوه که به وجود واحد موجودند. لذا ملاصدرا ادامه راه سید سند را رفتند البته علامه طباطبائی آمدند گفتند که این در حالی که ترکیبش اتحادی است ولی اجزائش خارجی است. این بعد از ان است که ایشان از وجود خارجی هیولا، به عنوان یک جزء خارجی حمایت کرده اند یعنی برهان قوه وقعل را به عنوان برهان متین و قوی برای اثبات ماده اورده اند وتمام اشکالات را جواب داده اند یعنی جزء بودن در خارج را حفظ کرده اند؛ ولی به نظر ما این قابل فهم نیست که اتحادی باشد و در عین حال دو جزء خارجی باشد حداقل ملاصدرا این گونه قائل نیست. این ترکیب از ماده وصورت خارجی؛ است.)
2.الترکیب من المادة و الصورة الذهنیتین ولا یتوقف علی کون الشئ ذا مادة وصورة فی الخارج (ترکیب از ماده وصورت ذهنی بر خلاف آنچه که علامه فرموده اند که فکر شیخ اشراق است، شیخ اشراق قائل است که اگر چیزی ماده وصوردت دارد در ذهن فصل وجنس داشت والا ندارد ملاصدرا می گوید که اگر ماده وصورت در خارج باشد این درست است ولی چنین نیست که همه جنس ها از ماده اخذ شده باشند زیرا ممکن است یک چیزی در خارج بسیط باشد ولی در عین حال جنس وفصل حقیقی داشته باشد. علامه می گویند اگر چیزی در خارج بسیط بود دیگر جنس وفصل برای او معقول نیست، آن جنس وفصل، یک جنس وفصل اعتباری خواهد بود یعنی شما عرضی عام را به جای جنس گذاشته اید و یک عرضی خاص را به جای فصل گذاشته ای به نظر ما حرف علامه تمام نیست وکلام ملاصدرا درست است.ملاصدرا خیلی هم شدید برخورد می کند در اوائل ج2 اسفار کسانی که مثل فکر علامه طباطبائی را داشته اند را به شدت مورد نقد قرار داده است. ما می خواهیم بگوییم که جنس وفصل در ذهن می آیند حالا واقع این جنس وفصل کجاست کاری نداریم الان بحث ما در ماده و صورت ذهنی است. می گویند ماده وصورت ذهنی چیست؟ می فرمایند مثل علامه که همان ماده وصورت خارجی است که در ذهن آمده است زیرا غیر از این فرضی ندارد زیرا وقتی تصورشان کردید می شود ذهنی ولی ملاصدرا می گوید که ماده وصورت ذهنی دو گونه داریم یکی همان که شما گفتید ولی یک جور دیگر هم داریم: چیزی را که جنس وفصل دارد شما می آیید جنس وفصلش را از حالت لابشرطی در می اورید تبدیل می کنید به شرط لائی، یعنی جنس وفصل حالت قابلیت حمل و هوهویت باهم را دارد وبا نوع، چرا که حالت جزئیت ملاحظه نشده است این حالت ملاحظه شده است که این دو تا معنی به یک وجود موجود هستند، در خارج ملاحظه شده است یعنی می توانند در آغوش هم باشند، ملاحظه شده است. این می شود حالت لابشرطی این می شود جنس وفصل چون می توانند حمل بشوند اما گر همین را به عنوان جزء ملاحظه کردید که ماهیت مرکب دو جزء دارد یک جزئش فصل و جزء دیگرش جنس است، وچون در جزء مغایرت خوابیده است نمی توانیم به هم حملشان کنیم هر جزئی غیر از جزء دیگر است و غیر از کل است واسم این را نباید بگذاری جنس وفصل یعنی یک معنی یعنی همان چیزی که علامه کاملا در بدایه و نهایه تشریح کرده اند فرموده اند :مثلا یک معنی مثل حیوان که جسمٌ ناٍم حساسٌ متحرکٌ بالاراده این یک معنی، گاهی چنان لحاظ می کنید که یک امر مبهم است که متعین می شود با یک فصلی و می شود یک نوع یعنی کاملا آماده است که بپذیرد یک فصل را یعنی لابشرط کاملا آماده است که با یک فصلی هوهویت پیدا کند وبا یک فصلی هوهویت پیدا کند که این می شود جنس ولی یک وقت این طور نگاه می کنید که این یک بخش از ماهیت است ویک بخشی دیگر از ماهیت است که هر کدام یک جزئی از ماهیت هستند و ماهیت هم خودش یک کل است این طور که شد می شود ماده وصورت ذهنی اگر این طور بنا شد که باشد که همه فلاسفه این را قبول دارند آن وقت جنس وفصل هر جا وجود داشت ماده وصورت ذهنی هم وجود خواهد داشت، لذا اینجا نوشته ایم ولا یتوقف کون الشئی ...) لأنه یمکن ان یکون الشئ بسیطا فی الخارج و یکون له جنس وفصل حقیقیان ( البته ما نمی گوییم که هر بسیطی جنس وفصل دارد ولی می گوییم که ممکن است چیزی در خارج بسیط باشد و در ذهن جنس وفصل داشته باشد مثل همه اعراض و اصلا مقولات بر همین اساس تنظیم شده است شما فقط که نگفتید که مقوله ای دارید به نام جوهر، کیف هم مقوله است یعنی یک جنس دارد یک فصل، جنس عالیِ عالیش کیف است ولی جنس متوسط دارد غریب دارد وفصل دارد در عین حال که بسیط است) فیعتبران بشرط لا و یصیران مادة وصورة ذهنیة (این هم ترکیب از ماده وصورت ذهنیة)
3.الترکیب من الجنس والفصل ( این ترکیب را گاهی می گویند ترکیب عقلی یا ترکیب اجزاء حدیه) و یسمی ترکیبا عقلیاً او ترکیباً من الاجزاء الحدّیة (یعنی آن اجزائی که حد درست می کنند. ترکیب از ماده وصورت خارجی در خدا محال است و هر کلی متوقف است بر اجزائش ولی ترکیب از ماده وصورت ذهنی آیا در خدا محال است؟ اگر کسی برای خدا ماهیت قائل نباشد جواب مثب است ولی ما که برای خدا ماهیت قائلیم و اثبات کردیم که باید واجب ماهیت داشته باشد پس باید ماده و صورت داشته باشد زیرا جنس وفصل دارد برای اینکه واجب جوهر است پس جنس جوهر در آنجا هم هست و حتما هم یک فصلی می خواهد که او را از بقی جدا کند محال است که چیزی جنس داشته باشد ولی فصل نداشته باشد پس ماده وصورت ذهنی هم دارد یعنی این دو ترکیب در خداوند هست لذا نمی توان گفت که ترکیب مسلتزم حاجت است زیرا باید اول اثبات کنی که هر ترکیبی مسلتزم حاجت است و این کجا مسلتزم حاجت است؟ واجب تعالی یک موجود بسیط است ولی وقتی عقل او را می فهمد با معانی می فهمد که مشترک است بین او و موجودات ویک معانی ای می فهمد که مختص به خود اوست. لازم نیست کسی باشد که این را می فهمد و جنس وفصل خدا را درک کند، اصلا قوام جنس وفصل به این نیست که کسی آن را بشناسد یا نه، بلکه قابل این است که او شناخته بشود کافی است که خودش این را می داند. سبحان من لا یعلم ما هو الا هو)
4.الترکیب من ما به الاشتراک وما به الامتیاز ذاتیین غیر الجنس والفصل (گاهی هست که مابه الاشتراکی ذاتی داریم یعنی ذات شئ را تشکیل می دهد و مابه الامتیازی هم داریم که ذات شئ را تشکیل می دهد اما این ها جنس وفصل نیستند اگر در واجب قائل شدید که ماهیت ندارد) کما فی الواجبین المفروضین ( این یک نوع ترکیبی نیست که جایی محقق شده باشد این بر فرض عقل است) بنائاً علی ان الواجب لا ماهیة له فإنهما یشترکان فی وجوب الوجود الذاتی (واجب الوجود بودن در خدا واجب الوجود ذاتی است یعنی جزء حقیقت واجب است یعنی مثل جنس می ماند پس یک مابه الاشتراکی دارند که ذاتی است وآن واجب الوجود است و یکی هم اینکه هر کدامشان یک تعیّن باید داشته باشند که ممتاز از هم باشند و آن تعیّن هم نمی تواند عرضی باشد و آن هم باید در ذات باشد و بسیط است) و یمتازان بأمر آخر ذاتی لکل منهما ( منتها این صرف فرض است و چون در کلمات آقایان آماده است ما نیز آوردیم البته هیچ کس به این قائل نیست)
5.الترکیب من الجوهر و العرض (شما می گویید که این جسم مرکب است از جسم و استوانه بودن. در خدا این ترکیب هست یا نه؟ بله؛ اگر خداوند ماهیت دارد ماهیتش جوهر است. آیا خداوند قبل از خلق کردن متصف است به صفت قریب؟ نیست زیرا قرب از مقوله اضافه است که در جایی محقق می شود که دو چیز باشد همانطور که خالق نیست همانطور که همه صفات فعل مفقود است ولی بعد از خلق همه این صفات فعل در او محقق می شود پس واجب مرکب است از ذاتی و عرضی، یک ذاتی دارد ویک عرضی که یک وقت نبود وبعد محقق شد)
6.الترکیب من الذاتی والعرضی ( همانطور که می دانید ذاتی وعرضی، نسبی است و جوهر وعرض نفسی است این همانی است که آخوند فرموده است یک چیزی که جوهر است هیچ وقت نمی تواند عرض باشد و همینطور چیزی که عرضی است هیچ وقت نمی تواند جوهر باشد این حرف را جایی زده است که مشبهّ به مسئله ای دیگر است گفته است مجرد ومادی نفسی اند. موجود یا مجرد است یا مادیّ. یک مادی در هیچ ملاحظه ای و در هیچ ارتباطی نمی تواند مجردّ باشد چنانچه هیچ مجردی در هیچ ارتباطی نمی تواند مادیّ باشد. یعنی یک چیز می تواند در یک ارتباط عرضی باشد و در یک ارتباط می تواند ذاتی باشد مثل خود فصل که نسبت به جنس، عرضی است ناطق برای حیوان ذاتی نیست ناطق از معنای حیوان خارج است مثل انسان ضاحک، لذا ناطق از معنای حیوان خارج است. اما همین ناطقی که برای حیوان عرضی است برای انسان ذاتی است، چون این دوتا با هم ذات انسان را تشکیل میدهند پس ذاتی وعرضی نسبی است. پس همانطور که از جوهر وعرض واجب ترکیب می شود، از ذاتی وعرضی هم ترکیب می شود؛ ذاتی وعرضی بنابر این که واجب ماهیت دارد که ذاتی دارد عرضی هم یعنی همان عرضی که بر او عارض می شود، می شود عرضی چون ذاتش می توانست باشد. فاعل بودن خداوند به مخلوقات می شود عرضی. الله تعالی تا زمانی که هیچی خلق نکرده است ایا صفت قریب دارد؟ خیر اما وقتی صادر اول را درست کرد از دو طرف وصف قریب پیدا می شود هم برای صادر اول وهم برای واجب)
7.الترکیب من الذات و الصفة (ما یک واجب الوجود داریم که ادله ای فقط همین را می خواهد اثبات کند؛ مثل برهان امکان و وجوب که می گوید وقتی ممکن در خارج است نمی شود واجب در خارج نباشد باید حتما واجب باشد والا دور لازم می اید یا تسلسل. این برهان امکان و وجوب فقط یک ذات واجب را اثبات می کند اماّ بعدا باید با ادله ای دیگر اثبات می کنید که این ذات باید قادر و عالم هم باشد ترکیب از ذات و صفت در خداوند هست)
8.الترکیب من الوجود والماهیة (بعضی می گویند کل ممکن زوج ترکیبی من الماهیة والوجود ما می گوییم نه کل موجود زوج ترکیبی من الماهیة و الوجود این فرمایش امام صادق ع که فرمود که ما من شئ الا بمائیة وانیة به اصول کافی مراجعه کنید وقتی از ایشان سوال کردند که ایا خدا ماهیت دارند حضرت فرمود مگر می شود چیزی وجود داشته باشد ولی ماهیت نداشته باشد یعنی معلوم نیست چیست ثبوتا معلوم نیست چیست نه اینکه شما نمی فهیمد؛ ثبوتا آن چیزی که باعث تعینّ او است در خارج نیست در نتیجه ماهیت باید داشته باشد لذا این ترکیب اختصاص به ممکن ندارد، ولی بالاخره این هم یک ترکیب است که شما می گوید اختصاص به ممکن دارد و ما می گوییم ندارد. این که این یک نوع ترکیب است مورد اتفاق است)
9.ترکیب الموجود من وجوده و عدم نفسه ( یک موجودی ترکیب بشود با وجود خودش و عدم خودش؟ مگر می شود؟ این وجود است که یک عدمی دارد که با او جمع نمی شود که می شود نقیضیش آن عدمی است که جای این وجود را می گیرد یعنی همانجا که این قلم هست همانجا عدمش هم باشد این می شود اجتماع نقیضین. اما یک عدمی هم در کنارش دارد؛ سوال: این قلم که در داخل سطح پیرامونیش هست در بیرون هم هست؟ نیست قطعا پس عدم قلم هست اگر وجود نباشد و عدمش هم نباشد می شود ارتفاع نقیضین این همانی است که می گویند ترکیب از وجود وعدم [در خدا راه ندارد] که در کلمات ملاصدرا هم آمده است و آنجا حاجی حاشیه ای دارند و فرموده اند که شر التراکیب ترکیب از وجود وعدم است یعنی همه ممکنات چنین ترکیبی دارند یعنی ترکیب از وجود وعدم برای اینکه محدود هستند در محدوده وجودیشان هستند و در بیرون از محدوده نیستند این یک نوع ترکیب است) المجاور لوجوده (بجز اولی همه ترکیب ها [تا اینجا] تحلیلی هستند عقل می گوید این شئ وقتی این شئ است که این قدر باشد وبیش از این هم نباشد وجود محدود یعنی تا جایی که هست باشد و از آنجا به بعد نباشد واین واقعیت است وترکیب یعنی همین. فکر می کنید ترکیب یعنی آرد و اب که به هم مخلوط می کنند؟! لحاظ و اعتبار است یعنی یک ترکیب اعتباری است. این در خدا محال است لذا این ترکیب مال وجود محدود است ) المختص فی الوجودات المحدوده
10. ترکیب الوجود من وجوده وعدم غیره المقارن لوجوده ( هر موجودی خودش هست موجود دیگر نیست پس ترکیبی است از وجود خودش وعدم آن موجود است این ترکیب در خدا هم است این موجود وجود خودش هم است این قلم در همین جا که وجود خودش است عدم یک قلم دیگر هم است عدم این کتاب هم است یعنی همان جایی که وجود این هم است یا باید وجود کتاب هم باشد یا باید عدم کتاب باشد معلوم است که در وجود این قلم وجود کتاب که نیست حالا که وجود این کتاب نیست عدمش هم نباشد می شود ارتفاع نقیضین پس در همانجا که وجود این قلم است عدم کتاب است این ترکیب، ترکیبی است که می گوید شخص این وجود کتاب نیست بر خلاف این که شخص این وجود قلم است، ولی کتاب نیست؛ پس این وجود ترکیبی است از وجود خودش و عدم کتاب. این یک ترکیبی است که در خدای متعال هم می آید زیرا که شخص وجود خدا، وجود زید نیست ولو اینکه با زید متداخل هستند[1] ولی متداخل معنایش هو هویت نیست بلکه تداخل معنایش نفی هوهویت است. این در خداوند وجود دارد)
11.الترکیب من الاجزاء المقداریة ویسمی الترکیب الوهمی (مقدار جزء بالفعل ندارد ولی توهم می آید آن را تقسیم می کند که آن اقسام می شوند وهمی و این ترکیب می شود وهمی است و این در خدا نیست زیرا خدا مقدار نیست خدا اول باید مقدار باشد که این ترکیب در خدا باشد)
12.الترکیب العضوی (ترکیب یک موجود از اعضاء مثل اینکه یک درخت مرکب است از ریشه تنه و شاخه وبرگ ...)
13.الترکیب الصناعی ( یعنی ترکیبی که دست صنعت آن را به وجود آورده است مثل دوچرخه)
14.الترکیب الاعتباری (مثل یک لشکر)


[1] البته تداخل ترکیب نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo