< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل ششم بر وحدت وجود از راه تقریر سوم بر بسیط الحقیقه کل الاشیاء
مفید در امالی از رسول اکرم (ص): هیچ گامی محبوبتر از این دو گام نیست: یکی گام برداشتن مؤمن به سوی صف جهاد و یکی هم گامی که مؤمن بر می دارد به سوی خویشاوند خود که با او قطع رحم کرده است تا با او ارتباط برقرار کند.
مرحوم آخوند این فکری که دارند که به یک معنی تشکیک است و به یک معنی وحدت وجودی است ادله مختلفی فرموده اند دلیل چهارمش بسیط الحقیقه بوده است که خود همین دلیل یک تقریر ندارد بلکه تا آنجا که بنده دیده ام چهار تقریر وجود دارد و همه هم بر می گردد به این راه که اگر بسیط الحقیقه بخواهد وجود تمام اشیاء نباشد لازمه اش وجود ترکیب در ذات اوست. والا راههای دیگر هم دارند برای اثبات بسیط الحقیقه بودن واجب.
تا به حال دو تقریر داشته اند و امروز تقریر سوم را از بسیط الحقیقه خواهیم داشت که در مجموعه می شود دلیل ششم
6. وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لأن بسیط الحقیقة کل الاشیاء من وجود وعدم (تقریر سوم)
-اسرار الایات ص 86-87 ( اگر بگویی وجود واجب غیر از این قلم است لازمه اش این است که ذاتش یک چیزی باشد و چیزی دیگری نباشد در نتیجه واحد محض نخواهد بود و اگر بگویی که حیثیت کونه واجب همان نفس کونه لیس بالقلم است؛ این معنایش این است که آنچه را که ما از واجب بودن می فهمیم همان چیزی است که از قلم نبودن می فهمیم در حالی که ما از اولی سلب می فهمیم و از دومی ایجاب می فهیمم ولو اینکه جواب این استدلال همان جواب های قبلی است ولی شکل استدلال فرق دارد)
مقدمه1: لو لم یکن وجوده تعالی وجود کل شئ (یعنی من آخوند که می گوییم وجود حق وجود همه چیز است اگر این طور نباشد...:) لخرج عن وجوده تعالی وجود شئ
مقدمه2: ولو خرج عن وجوده تعالی وجود شئ (یعنی خدا آن نیست) لکان وجود ذلک الشئ مسلوبا عنه تعالی (پس می گوییم که خدا قلم نیست)
مقدمه3: ولو کان وجود ذلک الشئ مسلوبا عنه تعالی (اگر وجود آن شئ از خدا سلب می شود پس در خدا دو حیثیت است) لکان لذاته تعالی حیثیتان؛ حیثیت کونه هو و حیثیته کونه لیس بذلک الشئ (ممکن است بگویید که دو حیثیت داشته باشیم ولی این دو حیثیتها عین هم هستند)
مقدمه4: ولو کان لذاته تعالی حیثیتان فاما ان تکون حیثیة کونه هو عین حیثیة کونه لیس بذلک الشئ او غیرها (یا این دو حیثیت عین هم هستند یا غیر هم...)
مقدمه5: لکن التالی بقسمیه محال اما القسم الاول :
مقدمه6: لو کانت حیثیة کونه هو عین حیثیة کونه لیس بذلک الشئ للزم ان یکون معقول من کونه هو نفس المعقول من کونه لیس بذلک الشئ.
مقدمه7: ولو کان المعقول من کونه هو نفس المعقول من کونه لیس بذلک الشئ (اگر بگوییم یک چیز است، که معنایش این می شود: "یک چیز است" بعد بگوییم یک چیز نیست معنایش این است "او غیرخودش نیست") لکانت طبیعة الثبوت بعینها نفس طبیعة العدم ("واجب است" با "قلم نیست" یعنی ایجاب با سلب یکی است، در حالی که ایجاب معنایش ثبوت است ودیگری معنایش سلب است[1]) لأن الایجاب مفاده الثبوت و السلب مفاده العدم.
مقدمه8: ولو کان طبیعة الثبوت نفس طبیعة العدم لاجتمع النقیضان (یعنی یک شئ از جهت واحد هم بود وهم نبود یکی باشد)
مقدمه9: لکن التالی محال ( اگر گفتید که خداوند متعال واجب است وقلم نیست یعنی گفته اید؛ ایجاب وسلب یکی است یعنی وجود وعدم یکی است) واما القسم الثانی
مقدمه10: لو کانت حیثیة کونه هو غیر حیثیته کونه لیس بذلک الشئ (اگر شد دو حیثیت) لکانت ذاته مرکبة من وجود نفسه و عدم ذلک الشئ (مثل همه موجودات ممکن که زید خودش است ولی امر نیست باید اینجا هم بگویید که واجب خودش است و این قلم نیست)
مقدمه11: ولو کانت ذاته مرکبة من وجود نفسه و عدم ذلک الشئ (اگر مرکب شد از دو چیز) لکانت ذاته محتاجة لأن کل مرکب محتاج (مرکب محتاج است زیرا مرکب باید اول اجزائش باشد تا خودش باشد)
مقدمه12: لکن التالی محال لأن الحاجة تنافی وجوب الوجود (ممکن است کسی بگویید که خدا واجب است یعنی به مقدمه 7 اشکال کند..:)
ان[2] قلت المقدمة السابعة ممنوعة لأن الایجاب یتعلق بکونه هو و السلب یتعلق بکونه ذلک الشئ و متعلقاهما مختلف ( ما که نگفتیم هم خدا هست و هم خدا نیست که بشود اجتماع نقیضین)
قلت: اذا صدق علیه الایجاب والسلب اجتمع النقیضان فإن متعلق الایجاب خارج عن حقیقته و متعلق السب خارج عن حقیقة السلب (ایشان می گوید حیثیت بودن و حیثیت نبودن یکی شدنشان مشکل پیش می آورد، متعلقش هر چه که باشد. مضاف الیه که درخارج است شما که می گویید که ثبوت عین سلب است این نمی شود و این جواب ایشان درست است ثبوت و سلب عین هم نیست، من کار به متعلقاتشان ندارم واقعا فهم ثبوت با فهم سلب یکی نیست. اما اشکال در شقّ دوم است هیچ کس نیامده است بگوید که حیثیت قلم نبودن با حیثت واجب بودن یکی است.)
در ادامه تقریر چهارم را بیان می کنیم وبعد جواب هر دو تقریر را با هم می آوریم:
-اسفارج2، ص 390 -392 مرحله 6 فصل 34( ابتدا می گوید اجمال که خودش یک تقریر است و بعد می گوید تفصیل که این تفصیل غیر از تقریر اجمال است در حقیقت این تفصیلٌ، تفصیل آن اجمال نیست..؛)
-مفاتیح الغیب، ج1، ص433؛ مفتاح5 مشهد3 ( بیان اینکه بسیط الحقیقه همه موجودات است هر چه را که خودش وجود دارد و وجود دیگر از او سلب شد این دو حیثیت دو تا هستند والا اگر عین هم باشند هر کس تعقل کند وجود چیزی را، تعقل کند عدم غیر را، ودر نتیجه ترکیب خواهد شد و ترکیب با بسیط الحقیقه بودن خدا منافات دارد)
تقریر
مقدمه1: لو لم یکن وجوده تعالی وجود کل شئ لخرج عن وجوده تعالی وجود شئ
مقدمه2: ولو خرج عن وجوده تعالی وجود شئ لکان وجود ذلک الشئ مسلوبا عنه تعالی
مقدمه3: ولو کان وجود ذلک الشئ مسلوبا عنه تعالی لکان لذاته تعالی حیثیتان؛ حیثیة کونه هو و حیثیتة کونه لیس بذلک الشئ.
مقدمه4: ولو کان لذاته تعالی حیثیتان لکانت حیثیة کونه هو غیر حیثیة کونه لیس بذلک الشئ لانه
مقدمه5لو کانت حیثة کونه هو عین حیثیة کونه لیس بذلک الشئ لزم ان یکون المعقول من کونه هو نفس المعقول من کونه لیس بذلک الشئ.
مقدمه6: ولوکان المعقول من کونه هو نفس المعقول من کونه لیس بذلک الشئ لکان کل من تعقل شیئا تعقل انه لیس بغیره
مقدمه7: لکن التالی باطل لانا کثرا ما نتعقل الانسان ولا نتعقل الفرس فضلا عن ان نتعقل کون الانسان لیس بفرس
اذن وجوده تعالی وجود کل شئ
والجواب: انّ الترکیب من الوجود و العدم علی اقسام ثلاثة (با یک نگاه دیگر سه نوع است هر چند با نگاه قبلی گفته بودیم دو نوع است)
1.الترکیب من الوجود المحدود و عدم نفس ذلک الوجود (یعنی یک وجود محدودی داریم با عدم همان وجود عدم آن عدم محدود است یا نامحدود؟ ... ) ولا ریب ان ذلک العدم غیر محدود
2.الترکیب من الوجود محدودا کان او غیر محدود مع عدم وجود غیر ذلک الوجود (یک وجود وجود دارد چقدر وجود دارد می تواند محدود باشد یا نامحدود این وجود غیر از خودش نیست خودش هست و وجود غیر نیست.)
3.الترکیب من الوجود غیر المحدود و عدم وجود المحدود
القسم الاول خاص بالممکن وواجب له (باید ممکن این چنین ترکیب داشته باشد) والقسم الثانی مشترک بین الواجب والممکن و واجبٌ لهما ( آن ترکیب هم لازم است هر وجودی مرکب است از وجود خود وعدم وجودهای دیگر و معنای تشخص یعنی همین) والقسم الثالث مختصّ بالواجب و واجب له (باید واجب این طور باشد) لأن الوجود المحدود ممتنع علیه و وجود نفسه واجب (این ترکیب بر خدا واجب است این ترکیب جون خدا تشخص دارد باید وجود های دیگر نباشد)



[1] این دلیل می خواهد بگوید که در معنی یکی نخواهند بود بحث در خارج نیست.
[2] . این ان قلت را خود مرحوم آخوند بیان فرموده اند و خودشان نیز جواب داده اند و به نظر ما این ان قلت اشکالش وارد نیست و جواب مرحوم آخوند هم درست است.(استاد).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo