< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال نهم بر وحدت وجود (پنجمین استدلال از راه صرف الحقیقه)
رسول اکرم (ص): کسی که پیام رزمنده ای را برساند مثل اینکه بنده ای را آزاد کرده باشد وشریک خواهد بود در ثواب جهاد او (حالا پیامی را از او به خانواده اش برساند ویا اینکه وصیت نامه او را برای دیگران بخواند و...)
عرض شد که مرحوم آخوند معتقدند که وجود خداوند وجود همه اشیاء است پس کثرت را منکر نیستند ومی گویند وجود واحد شخصی وجود همه موجودات است برای این موضوع ادله مختلفی را آورده اند که هشت دلیلش را آورده بودیم و امروز دلیل نهم را می گوییم که از راه صرف الوجود است:
وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لأن وجوده تعالی وجود صرف، لا ماهیة له ( چون خداوند وجود صرف است وجود همه اشیاء است وجود صرف بودن را از کجا اثبات می کنیم از انجا که می گویند وجود واجب ماهیت ندارد پس وجود صرف است اگر یادتان باشد در نهایه الحکمیة همین بحث که الواجب لا ماهیة له فرموده اند که یکی از فروع این مسأله این است که الواجب وجود صرف. این استدلال را اخوند در جاهای مختلفی به آن متمسک شده اند)
-اسفار ج1، ص 155-156 ( شما همه در ذهنتان مفهومی از وجود دارید که بدیهی است اگر به آن توجه کنید که این مفهوم وجود از چه حکایت می کند؟ از وجود لابشرط یا وجود بشرط شئ؟ وقتی دقت می کنیم در چیزی که وجود از آن انتزاع شده است، که وجود های خاص هستند یعنی خصوصیتی دارند، اگر مفهوم وجود از حکایت لابشرط حکایت می کند یعنی از وجودصرف حکایت می کند یعنی کنارش خصوصیتی نیست. بسیط در درونش کثرت نیست اما صرف نظر دارد به بیرون؛ این یک چیزی است که چیزی از بیرون به آن نچسبیده که با آن مخلوط بشود صرافت در مقابلش ترکیب می باشد یعنی درونش مرکب از اجزاء باشد ولی صرافت مقابلش اختلاط است ممکن است چیزی بسیط باشد ولی صرف نباشد یعنی مخلوط باشد ممکن است صرف باشد ولی بسیط نباشد حیوان و انسان صرف است یعنی تا زمانی که خصوصیتی به آن نچسبیده است صرف است. عقل صرف را می فهمد بدون منضمات یعنی بدون چیزهایی که از بیرون می آید یک ماهیت مرکب را وقتی ملاحظه کنید خودش را بدون اینکه چیزی از خارج به آن اضافه شده باشد می شود صرف.
-الان ما از راه صرافت داریم جلو می رویم دلیل قبلی از راه بساطت بود. صرف شئ لا یتثنی و لا یتکرر؛ دومی آیا امتیازی از اولی دارد یا ندارد؟ اگر امتیاز دارد می گوییم چه چیزی امتیاز دارد؟ چون صرف است تعدد بردار نیست؛ تعدد فرع تمایز است و تمایز فرع امتیاز است وقتی دومی نبود دیگر مابه الامتیاز ندارد در نتیجه تعدد نخواهد داشت کل ما فرضته ثانیا فاذا نظرت فهو هو اذ لا میز فی صرف الشئ، تمایز نیست که تعدد ایجاد بشود. مخلوط در مقابل صرف است صرف یعنی بیرون ذاتش چیزی نیست درون ذات می تواند مرکب باشد ومی تواند بسیط باشد لذا ما صرف مرکب هم داریم. انسان من حیث هو که مرکب است صرف است اگر این بخواهد دوتابشود. اگر یک انسان صرف داشته باشیم دیگری معقول نیست زیرا انسان صرف اول با صرف دوم ما به الامتیاز ندارد. صرف الوجود یعنی طبیعة الوجود لابشرط که به آن حقیقت وجود هم می گویند یک همچنین چیزی، چون صرف است ثانی بردار نیست دلیل بر این است که همه موجودات هم به این موجودند همه موجودات وجودات خاص هستند و وجود خاص همان صرف است بعلاوه خصوصیت چون هر وجود بشرط شئ همان لابشرط است بعلاوه تشخص خاص، آخوند می گوید همه موجودات به همین طبیعت وجود موجودند)
-همان، ج6، ص257-259 ( هیچ جا در عبارت آخوند پیدا نخواهید کرد که ملاصدرا گفته باشد که ماهیت حد وجود است این حاشیه علامه بر اسفار است نه خود اسفار، که می گوید ماهیت حد وجود است. ماهیت یک معنایی است که حد دارد. ماهیت اگر وجود پیدا کرد نمی تواند احاطه داشته باشد. یک همچنین چیزی در همه مراتب نیست چون وجود محدود است؛ چیزی که ماهیت دارد پس در خارج از محدوده خودش نبوده است که بعد وجود پیدا کرده است ولی امکانش بوده است. هیچ ممکنی نیست مگر اینکه در یک مرتبه از نفس الامر وجودش نیست واین یعنی همان که می گوییم ممکن ذا ماهیت است، ولی واجب حد محدود و نه ماهیت محدوده ندارد. این یعنی صرف است و وماهیتی جز وجود ندرد ماهیته انیته. لذا تمام حیثیتات آن حیثیات واحده است. اگر وجودش نهایت داشت به ازاء آن جهت باید داشت و به ازاء وجودش نیز باید جهتی می داشت که او را از بساطت خارج می کرد. هر چیز که واحد حقیقی است حد ندارد و چون صرف است باید همه چیز باشد؛ الا الی الله تصیر الامور به این معنی که موجودند به وجود واجب و به او منتهی می شوند دست روی او می گذاری موجودیتش به وجود واجب است این میز و برگه ها و.. این ها همه وجودشان به واجب منتهی می شوند یعنی وجودشان همان وجود واجب است)
-اسرار الایات، ص 65-66 ( ومما ینبهک ان وجوده تعالی وجود کل شئ ان وجوده عین حقیقة الوجود و سنخه که عدم با آن مخلوط نمی شود نه بسیط است نه صرف است یعنی هر دو دلیل را با هم مخلوط کرده است بلکه می شود وجود بعضی از اشیاء و عدم بعضی دیگر که ترکیب عدم و وجود رخ می دهد و وجود خداوند چون صرف حقیقة وجود باشد باید وجود همه موجودات باشد و از کنه او هیچ شئ ای خارج نمی شود فلا یخرج من کنه ذاته شئ من الاشیاء لانه تمام کل شئ و مبدئه و غایته و این کثرتها به نقصانها بر می گردد فهو الاصل و الحقیقة فی اصل موجودیة. کل شئ هالک الا وجهه یعنی همین الان)
-الحکمة العرشیه0 م رسائل فلسفی آخوند چاپ بنیاد حکمت، ج4، ص45، 47 (این حقیقت وجود همان است که به آن می گوییم واجب الوجود واگر حقیقت وجود نباشد هیچی موجود نیست یعنی همه موجود هستند به وجود او نه به ایجاد او اینکه می گویید هیچی نیست که خلاف بدیهی است و باطل است. غیر حقیقت وجود یا ماهیت است یا وجود خاص است اگر ماهیت باشد باید به حقیقت وجود منتهی باشد وجود خاص هم باشد باز به حقیقت وجود بر می گردد. ..)
-مشاعر، م رسائل فلسفی، ج4، ص383،-384 ( تقریبا عبارتش مثل عرشیه است)
-همان، ص 394-395 (للعلم حقیقة کما للوجود حقیقة، با اینکه واحد است ولی او وجود همه چیز است و مربوط به همه است یعنی علمی که شما در خودتان احساس می کنید چیزی نیست مگر علم حق)
-مظاهر الهیه، ص23-25 (اعلم ان انیته تعالی ماهیته و وجوده تعالی وجود کل شئ،...)
-مفاتیح الغیب، ج1، ص394-395

ولابد قبل بیان الاستدلال من تمهید المقدمتین:
1.حقیقة الوجود هی ما لا یشوبه شئ غیر الوجود وهی صرف الوجود و بعبارة اخری هی طبیعة الوجود لا بشرط (یعنی همان لابشرط مقسمی که می شود صرف الوجود و حقیقت الوجود)
2.حقیقة الوجود عند اصحاب حکمة المتعالیة لیست الا نفس واجب الوجود ( حقیقت وجود یعنی خدا، چون حقیقت وجود یعنی وجود صرف و خداوند ماهیت ندارد، لذا حقیقت وجود، خود خداوندمتعال می شود) فراجع
-الحکمة العرشیه مجموعه رسائل ج4، ص 45
-المشاعر، " " " "، ص 383
تقریر استدلال ( می خواهیم از راه صرف بودن واجب تعالی اثبات کنیم که وجود او وجود همه اشیاء است)
مقدمه1: الموجود اما واجب الواجب او غیره (یا وجود برایش ضرورت دارد)
مقدمه2: وایّما کان فهو موجود بوجود حقیقة الوجود (نه به ایجادها) اما الاول فلأن
مقدمه3: الواجب تعالی هو نفس حقیقة الوجود (اگر بگوییم که هر موجودی به حقیقت وجود موجود است پس واجب به حقیقت وجود واجب است پس هر موجودی به وجود حقیقت وجود موجود است.) فأما الاثانی فلانّ
مقدمه4: فلأن ما عدا الواجب تعالی اما ماهیة من الماهیات او وجود خاصّ ( این نشان می دهد که آخوند ماهیت را در خارج، موجود می داند والا معقول نبود که این چنین حرفی بزند اینکه موجود در خارج یا ماهیت است یا وجود خاص است نشان دهنده صحت برداشت ما از آخوند [برعکس کسانی که می گویند مرحوم آخوند قائلند که ماهیت در خارج وجود ندارد])
مقدمه5: وکلاهما موجود بوجود حقیقة الوجود (ماهیت موجود است به حقیقت وجود و ان موجود خاص هم هیمنطور) اما الماهیة فلأن
مقدمه6: کل ماهیة غیر الوجود فهی بالوجود موجودة (ماهیت به حقیقت وجود موجود است آن وجود باید بیاید که بشود موجود طبق اصالت وجود یعنی وجود خودش بذات موجود است و چیزهایی دیگر به واسطه همین وجود موجود هستند لذا ماهیت موجود است به وجود و وجود، همان حقیقت وجود یعنی وجود لابشرط) واما وجود الخاص فلأن
مقدمه7: کل وجود خاصّ مرکبّ من الوجود بما هو وجود (یعنی وجود صرف و طبیعت وجود و وجود لابشرط) ومن خصوصیة اخری غیر الوجود ( وجود دارد وبا یک خصوصیتی که شده است وجود خاص)
مقدمه8: و کل خصوصیة غیر الوجود فهی عدم و عدمی ( از وجود که گذشتیم می شود عدم، یا عدمی، یعنی عدمی که ارتباط دارد با وجود، وجود تا عدم بر سرش نیامده است عدم است وقتی گفتید عدم البصر می شود عدمی) اذ لیس وراء الوجود الا ذلک ( عدم وعدمی)
مقدمه9: ولا دخل فی العدم والعدمی فی موجودیة الشئ (این ساختمان هر چه ساخته شده است با وجود آجر و سیمان است با وجود ماسه است می شود گفت که یک جزء آن عدم است؟ خیر عدم در موجودیت نقشی ندارد)
مقدمه10: فکل وجود خاص موجود بحقیقة الوجود (هر وجود خاصی موجودیتش به ان خصوصیتش نیست بلکه به حقیقت وجود تنهاست)
اذن جمیع الموجودات موجود بوجود الواجب الذی هو حقیقة الوجود ( چون وجود واجب شد وجوب لابشرط و بدون خصوصیت پس تمام موجودات به وجود او موجودند)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo