< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/10/14

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: بررسی استدلال دهم بر وحدت وجود (تقریر دوم از راه صرافت وجود برای اثبات وحدت)

از فرمایشات امیرالمؤمنین است کسی که با خودش مبارزه می کند برای اینکه مطیع خدا باشد و معصیت خدا نکند در پیشگاه خداوند متعال به منزله نیکوکاری است که شهید است که هیچ نقصی نداشته باشد می باشد (این همان جهادی که سید الشهدا می فرماید که دو نوع جهاد داریم مبارزه با نفس و یکی مبارزه با دشمن .. )

عرض کردیم که مشهور از تشکیک این است که کثرت در عین وحدت و وحدت در کثرت است واین غیر از تشکیک منطقی است در تشکیک منطقی یک معنای کلی در افرادش متفاوت باشد یا به تعبیر دیگر افراد یک کلی در برخورداری از آن کلی متفاوت باشند آن تشکیک منطقی خواهد بود و گفتیم که تشکیک منطقی با تشکیک فلسفی ده تا فرق دارد لذا کسانی که می گویند تشکیک منطقی غیر از تشکیک فلسفی است وتشکیک را به معنای وحدت در عین کثرت می دانند خودشان دو دسته اند

یک دسته می گویند آن وحدتی که می گوییم وحدت طبیعت و سنخ وجود است و کثرت یعنی کثرت افراد که ما می گوییم این معنی از تشکیک قابل دفاع است وصحیح است ولی هرگز مرحوم آخوند این ر اقائل نیست وهیچ وقت هم برای تشکیک از ادله ای که این آقایان بر آن استدلال می کنند، استفاده نکرده است مثل علامه طباطبایئ دلیل که علامه آورد هاست خود آخوند نیاورده است تفسیر دوم تفسیری که خود آخوند آورده است و فرموده است وحدت یعنی وحدت شخص وجود وکثرت یعنی کثرت موجودات به آن وجود یک جا تصریح فرموده استکه کثرت وجود یعنی کثرت موجودات به آن وجود نظیر اینکه قائلید که خداوند واحد و بسیط است ول در عین حال صفات مختلفی دارد و همه صفات هم موجود هستند و آخوند قائل است که موجودات هم نعوت واجب هستند

برای این مطلب تا به حال نه استدلال آورده بودیم و امروز استدلال دهم را داریم که باز از راه صرافت است:

 

استدلال دهم

وجوده وجود جمیع الاشیاء، لأنه وجود صرف ( تقریر دوم ما فکر می کردیم که آخوند از راه صرافت مدعا را با یک تقریر اثبات کرده است ولی وقتی دقت کردیم دیدیم که چهار تا تقریر مختلف از بیانات ایشان استفاده می شود)

برای این تقریر فراجع:

در اسفار، ج1،ص155-156(چیزی که مفهوم وجود از او انتزاع می شود یعنی همان حقیقت وجود امری است قائم به ذات که همان واجب متعالی است یا موجود مطلق است که چیزی با او مخلوط نیست. نمی شود گفت که عام است یا خاص و تعدّد بردار نیست چون چیزی که همچنین وجود مطلق و لابشرط مقسمی دارد نمی شود بین او و چیزی دیگری تغایری پیدا کرد، لذا دوئیت نخواهد داشت، به این دلیل که اگر چیزی صرف شد دیگر در او تمایز معنی ندارد. وهمین دلالت می کند که همه موجودات به این وجود موجود هستند واینکه قرآن می فرمایند خداوند علی کل شئ شهید است، یعنی هر جا نگاه کنی او مشهود است یعنی در حقیقت او را داری نگاه می کنی)

مفاتیح الغیب، ج1، ص394-395

تقریر استدلال:

مقدمه1: مفهوم الوجود یحکی طبیعة الوجود لابشرط اعنی اللابشرط المقسمی (مفهوم وجود حکایت می کند از طبیعت وجود طبیعت وجودی که هیچ قیدی ندارد مفهوم وجود وقتی حکایت می کند حکایت می کند از وجود بدون هیچ قیدی) التی قد یعبر عنها بالوجود المطلق وصرف الوجود وحقیقة الوجود

مقدمه2: و طبیعة الوجود لا بشرط هو الوجب التعالی (زیرا ادله ای دلالت می کند که واجب وجودی است که ماهیت ندارد) لأن الادله تدلّ علی ان واجب الوجود لاماهیة له فهو صرف الوجود (پس می شود صرف الوجود و طبیعة الوجود لابشرط که همان چیزی است که اسمش را می گذاریم حقیقت الوجود)

مقدمه3: وطبیعة الوجود لابشرط لاتقبل التعدد (زیرا تعدد فرع بر تمایز است تا شرطی نباشد تمایزی نخواهد بود) لان التعدد فرع التمایز لأنه صرف الشئ ( صرف شئ تکرار بردار نیست. هذا الانسان یک انسان است و ذلک الانسان یک انسان دیگر است، ولی اگر تمایزی نبود تعدد معقول نیست وقاعده صرف الشئ لایتنثی و لا یتکرر درست است) ولذا قالوا صرف الشئ لایتثنی و لایتکرر.

مقدمه4: واذا کانت طبیعة الوجود لاتقبل التعدد (می دانیم که طبیعة الوجود تعددّ بردار نیست و از طرفی هم می دانیم که وجود ها متکثر هستند) من جهة وکانت الکثرة فی الموجودات بدیهة (آخوند می گویند که کثرت بدیهی است و نقل هم بر این اساس بیان شده است این همه آیات و سماء و.. نشان از تمایز است) من جهة اخری (لذا باید بگوییم که همه این کثرات موجودند به همان وجود واحد) کانت جمیع الموجودات موجودة بوجود طبیعة الوجود لابشرط (همه موجودند و شما هم در اصالت وجود می گویید که همه موجودند به وجود همان وجود لابشرط، همه چیز را تحلیل می کنید به ماهیت و وجود)

مقدمه5: واذا کانت جمیع الموجودات موجودة بوجود طبیعة الوجود لابشرط کانت جمیع الموجودات موجودة بوجوده تعالی لما مرّ فی المقدمة الثانیة من انّ طبیعة الوجود لابشرط هو الواجب تعالی.

اذن جمیع الموجودات موجودة بوجوده تعالی

مطلوب ما این بود که وجود واحد شخصی است در عین حال که یک وجود واحد شخصی داریم همه موجودات موجودند به همان وجود واحد شخصی است این نظیر اینکه بگوییم که ذات تعالی موجودند وصفاتش همه موجودند به وجود واحد با این که این صفات با هم فرق دارد

والجواب:

اولا: فبأن (مفهوم وجود حکایت می کند از طبیعة وجود لابشرط ولی گفته بوده ایم که خدا نمی تواند طبیعة لابشرط باشد) المقدمة الثانیة ممنوعة لأن للواجب، ماهیة (شما می گویید که واجب ماهیت ندارد ولی اگر گفتیم که واجب ماهیت دارد دیگر این استدلال درست در نمی آید همانطور که در نهایة هم بیان کردیم که چون واجب تعین وماهیت ندارد می فهیمم که واجب وجود صرف است در روایات هم زیاد داریم که خداوند ماهیت دارد أ للاله ماهیة وانیة؟ [آیاخدا هم ماهیت دارد هم وجود؟] امام می فرماید ما من شئ الا ان له ماهیة وانیة و اینکه گفته اند اله چون مردم متحیرّند که ماهیتش را بفهمند و واله در او می شوند)

ثانیا: سلمنا انه تعالی لاماهیة له (ماهیت ندارد معنایش این نیست که صرف الوجود است) لکنه لایستلزم ذلک کونه صرف الوجود فإن له تعین الوجوب (مفهوم وجود از وجوب حکایت نمی کند بلکه از خود وجود حکایت می کند پس وجوب وغناء یک چیز دیگر است تمام صفات خاصه خداوند یک معنای دیگر هستند که مفهوم وجود از آنها حکایت می کند چون هیچ مفهومی قدرت این را ندارد که غیر از معنای خودش را حکایت کند) والاستقلال و غیرهما من الصفات الخاصة.(صفات در مرتبه پایینتری از مقام هویت مطلقه هستند ما می گوییم یک وجودی که شما قائل شدید؛ بخواهید یا نخواهید یاباید مستقل باشد یا وابسته و...) ولااقل من التشخصّ وان الوجود الخارجیة (وجود محض را شما بدست آوردید اما این واجب که ما قائلیم باید تشخصی داشته باشد که هیچ کس آن تشخص را نداشته باشد و اختصاص به آن داشته باشد) فأن الوجود الخارجی مساوق للتشخص (لذا نمی توانیم بفهمیم که وجود لابشرط مقسمی در عین حال که لابشرط مقسمی است، تشخص داشته باشد؟!. البته مقسمی که در قسم بیاید این مشکلی ندارد ولی اگر وجود مقسمی را تا آخر استدلال نگه داریم اشکال ایجاد می کند)

وثالثا ان المقدمة الرابعة ممنوعة ( این که گفتید طبیعة لابشرط لا تقبل التعدد و کثرت هم بدیهی است این دلیل نمی شود که بگوییم همه موجودات به طبیعت لابشرط موجود باشند) لانّ طبیعة الوجود لابشرط وان کانت لاتقبل التعدد بذاته ای ما دام لابشرط و خالیة عن کل تعینّ (این را قبول داریم که طبیعة وجود لابشرط بما هو که هیچ میزی در آن نیست اما همین طبیعت وجود به وسیله امور خارج از ذات قابل تعدد است یا نه؟) ولکنه تقبل التعدد بخصوصیات افراده کما فی کل طبیعة لابشرط (مگر این قانون صرف الشئ یک مصداق دارد؟ همه طبائع لابشرط مصداق این است انسان اگر به حالتی که لابشرطی است و هیچی به آن اضافه نکنیم آیا تعدد پیدا می کند؟ [خیر] همین انسان وقتی خصوصیت عَمری را پیدا کرد می شود عمرو و اگر خصوصیت زیدی را پیدا کرد می شود زید) فإّن اللابشرط یجتمع مع الف شرط وقد بینوا فی مبحث الکلی الطبیعی ان الکلی الطبیعی لایوجود فی الخارج الا بوجود افراده (شما می گویید کلی طبیعی را در خارج موجود می کنید بدون فرد چون می خواهید به همان وجود لابشرطی بگویید کلی طبیعی [در حالی که] اگر موجود است بوجود افرادش است) وقد اکدواّ عل انّ نسبته الی افراده نسبة الآباء الی الابناء بمعنی انّ کل فرد منه واجد لطبیعة مغایرة للشخص لسائر الطبائع الموجودة بوجود سائر الافراد (هر فردی از انسان یک انسان غیر از انسانهایی که بقیه افراد هستند آنها هم انسان هستند ولی انسان دیگری هستند یعنی یک طبیعت بالشخص نیست این می شود حرف رجل همدانی: یعنی یک طبیعت وجود است که به همه وجود می دهد هر فردی یک طبیعت برای خودش دارد وقتی زید انسانٌ را می گویید و بعد می گویید عمرو انسانٌ اولی شخص انسان دوم نیست اولی عین عالِم است و دومی جاهل است یعنی انسان بعلاوه جهل است اگر این را نگوییم: یک انسان هم عالم است هم جاهل. مگر نگفتید هم ملکه وعدم ملکه در شخص واحد قابل جمع نیست لذا اگر زید فانی بشود انسانیت خودش فانی می شود نه اصل انسانیت همانطور که وقتی زید آمد و انشاء شد از طرف خدا یک انسانی بوجود آمد که شخص زید است که هیچ کاری ندارد با بقیه انسانها این یکی یک انسان خاصی است این ها خیلی روشن است و بدیهی و یا قریب به بدیهی [علمِ] فلسفه است. چطور ما بگوییم که وجود قابل تعدد نیست وکثرت هم بدیهی است بگوییم همه موجودات موجودند به همان طبیعت وجود؟ کی می شود این حرفها را مرتب کرد [وبرای آن دلیل آورد]؟)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo