< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/11/24

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع:

امیرالمومنین : به دشمن عاقلت اعتماد بیشتری داشته باش از دوست احمقت چون دشمن عاقل را می توانی پیش بینی کند چه کار میکند اما ادم جاهل به هر کاری دست میزنه و احمقتر از کسی که دینش رو برای دنیاش میده نیست

مرحوم اخوند گفت مشهور است که تمایز سه قسمه اما اشراقیین نوع چهارمی را اضافه کردند . اما اون سه قسم حصرش عقلیه و ما تا اخر از اون دفاع خواهیم کرد اون حرف حرف درستیه . که تمایز به سه چیز است چون ما به التمایز یا امر داخلیه یا خارجی . خارجی باشه میشه عرضی داخلی شد یا تمام ذات است یا جز ذات این برو برگرد ندارد، اینکه شیخ یه تمایز دیگه رو اضافه کرده سوال اینه این تمایز به کمال و نقص که میگین کمال و نقص ذاتی اون معناست ؟ یا عرضی؟ ایا سواد کمال ذاتی آن است یا نقص؟ یقیناً هیچ کدام . چونکه سواد سواد است چه کامل باشد چه ناقص، علاوه بر اینکه کمال و نقص یه صفت نسبیه نه نفسی چونکه شما هر درجه ای از سواد رو که در نظر بگیرید یه درجه کمتر از اون میشه در نظر گرفت این میشه کامل نسبت به اون و هر درجه ای بالا که در نظر بگیرید یک درجه بیشتر از اون میشود در نظر گرفت آن وقت آن از این معنا کاملتر می شود و این میشود ناقص . ثانیا چه نسبی چه نفسی مقوم هیچ معنایی نیست اون اموری که قابل کمال و نقصند مثلا عدد میگیم دو ناقص و چهار کامل است ایا دو بودن برای عدد ذاتی است؟ ایا چهار بودن ذاتی است؟ نه عدد جنسه و با همه این انواع سازگار است و تمایزش به امر عرضی یعنی کمال و نقص و شدت و ضعف همان حرف مشایین درست است که تمایز به فصل است و اشتراک در جنس است، جنس هایشان همه عدد است همه سواد است اما انواع سواد با هم فرق میکنند . جنس همه حرارته اما انواع حرارت با هم فرق می کنند . البته مشایین برای اینکه بگویند که تمایز به شدت و ضعف و کمال و نقص است معقول نیست، یک دلیل انحرافی اوردند که دلیلشان اشتباه است اگر چه مدعی درسته .

این دلیلی که اخوند ازشون نقل کرده اند را اول ذکر می کنیم و سه جواب به این دلیل داده اند .

دلیل :

اذا امتاز الاکمل عن الاضعف و اما ان لا یکون مشتملاً علی شیئٍ لیس فی الانقص و اما ان یکون مشتملاً علی شیئٍ کذلک

لکن الشق الاول من التالی باطلٌ لانه

لو لم یکن الاکملُ مشتملاً علی شیئٍ لیس فی الانقص لم یکن بینهما تمایز

لکن التالی باطلٌ لانه خلف

و اذا کان الاکمل مشتملاً علی شیئٍ لیس فی الانقص فاما ان یکون ذلک الشیئ معتبراً فی الطبیعه و اما ان یکون زائداً علیها

و فیه :

اولا : النقض بالعارض کما مرَّ

و ثانیاً : بان الدلیل مصادرةٌ لانکم حصرتم ما به الامتیاز عند ما لم یکن داخلا فی الطبیعه معتبراً فی الطبیعه فی ما یکون زائدا علیها ( شما گفتید یا اون شیئ معتبر است در طبیعت یا زائد بر طبیعت است . اخوند میگوید زائد بر طبیعت مقابل معتبر در طبیعت نیست . شما باید میگفتید یا اون امر زائد در طبیعت معتبر است یا در طبیعت معتبر نیست )و هو اول الکلام اذ یمکن ان یکون مابه الامتیاز من سنخ الطبیعه کما هو المدعا فالحق ان یقال ( شما باید به جای اون مقدمه این را میگفتید :)و اذا کان الاکمل مشتملاً علی شیئٍ لیس فی الانقص فإما ان یکون ذلک الشیئ معتبراً فی الطبیعه او لا . و علی الثانی فاما ان یکون من سنخ الطبیعه او یکون زائداً علیها (شما اینجا گفتید اون شیئ ای که در اکمل هست و در انقص نیست دو فرض داره یا معتبر در طبیت یا نه . ما میگوییم نه سه فرض دارد که یا معتبر است در طبیعت که این فرض باطلیه، یا اینکه معتبر در طبیعت نیست که حالا که معتبر درطبیعت نشد یا از سنخ طبیعت است مثل اون چیزی که در تمایز تشکیکی گفته می شود اون چیزی که در اکمل هست سواد است . اگر اصل مشترک سواد است ما به الامتیاز هم سواد است . منتها این سواد از سواد بهره ای دارد که اون نداره تشکیک یعنی همین، تشکیک یعنی یکی از این افراد کلی از اون معنای کلی بهره ای دارد که اون دیگری اون بهره را ندارد ما میخواهیم تمایز تشکیکی را بگوییم، شما یک جوری تصویر میکنید که تمایز تشکیکی اصلا قابل تصور نیست نه اقا قابل تصوره . پس ما به الامتیاز زائد بر طبیعته چرا چون معتبر در طبیعت نیست، ولی در عین حال زائد یعنی امری خارج از طبیعت هم نیست که شما می خواستید بگویید امری است از سنخ طبیعت، اینکه از سنخ طبیعت است شما این رو فرض گرفتید که نمیشود، خب این مصادره است چون نمیشود شما دوفرض گرفتید در حالی که ما سه فرض داریم . عبارت اخوند اینه : و هذا الاحتجاج مع قطع نظر عن انتقاضه بالعارض ردیٌ جداً . بل هو مصادرة علی المطلوب . این مغالطه است برهان نیست اذ الکلام فی ان التفارق قد یکون بنفس ما وقع فیه توافق بین الشیئن لا بما یزید علیه ( نزاع در این است که تفارق گاهی به نفس چیزی است که توافق در آن هست یعنی اون مابه الامتیاز چیزی است که در اکمل هست خودش از سنخ اون چیزی است که مشترکه از سنخ طبیعته نه یه چیزی است زائد . شما گفتید اگر معتبر در طبیعت نبود یعنی مقوم طبیعت نبود باید امری باشد غیر طبیعت. نه اقا میشه مقوم طبیعت نباشد عرضی باشد اما این عرضی چی باشه از سنخ طبیعت . اما باید توجه داشته باشید ما تعبیر عرضی میکنیم شیخ اشراق و اخوند ابا دارند از تعبیر عرضی چون نمی خواهند این قسم بیافتد در آن سه قسم گذشته این یک قسم جدیده اما ما می گوییم این شدت و ضعف مقوم که نشد میشه عرضی پس تشکیک در عرضی است اینجا هم، اما تعبیر ما که عرضیه در بیان اخوند باید بگوییم امتیاز به چیزی است که از سنخ خود طبیعت است مقوم طبیعت هم نیست داخل در طبیعت هم نیست به معنایی که حقیقت طبیعت به این قائم باشه هم نیست اما امر زائد که غیر از اون باشه هم نیست بلکه از سنخ خودشه)

و ثالثاً :

لو کان امتیاز سواد الاشد عن الاضعف بفصل ( اینکه گفتید امتیاز شدید و ضعیف به فصل است امر نامعقولی است. شما می گویید ما یه جنسی داریم به نام سیاهی که یه انواعی دارد؛ یک نوعش سواد پر رنگه یک نوعش کم رنگه یا عدد یک جنس است یک نوع است و صد یک نوع دیگر خط یه جنس است و یک متر یک نوع خط است و چند کیلومتر هم یه نوع است. به حرف مشایین اینها امتیازشون به فصل است .اخوند می گوید اگه امتیاز سواد شدید به ضعیف بخواد به فصل باشه ) لم یکن الفصل الذی یمیز احدهما عن الاخر لم یکن مقوماً لحقیقة السواد ( یعنی اون سیاهی صد درجه، صد درجه جزء مقومش نیست چون اگر صد درجه جزء مقومش باشه که باید در هر دو باشد یعنی همه سیاهی ها باید صد درجه باشند چون ذاتی شیئ ازش جدا نمیشه) و الا لم یکن ممیزاً لعدم اختصاصه باحدهما.

و اذا لم یکن الفصل الذی یمیز احدهما عن الاخر مقوماً لحقیقة السواد کان عرضیاً لان کلَ محمولٍ اما ذاتیٌ مقومٌ او عرضیٌ زائدٌ

و اذا کان الفصل الذی یمیز احدهما عن الاخر عرضیاً کان معناه غیرَ معنی السواد

و اذا کان معنی الفصل الذی یمیز احدهما عن الاخر غیرَ معنی السواد کان ما به الامتیاز غیرَ مابه الاشتراک

و اذا کان ما به الامتیازُ غیرَ ما به الاشتراک لم یتمَّ ما اردتموه من التشکیک

لکن التالی باطل لانه خلف

و فیه انه ان ارید بالمعنی فی المقدمه الثالثه المفهوم فالمقدمه الرابعة ممنوعٌ لان مفهوم الکمال و الشده و الزیاده و الکثرة (تشکیک منطقی پنج قسم است تقدم و تاخر - اولویت و عدم اولویت - شدة و ضعف -زیاده و نقیصه - قلّت و کثرت و اگر سه قسم اخیر را تحت کمال و نقص بگذاریم تشکیک منطقی سه قسم می شود . حالا درست است مفهوم شدت غیر از مفهوم سواد و خط و ... است درست است مفهوم کمال غیر از سواد و خط و ... است اما وقتی صحبت از کمال و شدت و ضعف در مقوله سواد بکار برده می شود چیزی جز همان سواد مد نظرنیست) و ان کان غیر مفهوم السواد ( والخط و العدد و....) الا ان حقیقتها لیست إلا نفسَ حقیقةِ السواد.

لذا این نتیجه که شما در مقدمه چهارم گرفتید درست نیست که پس مابه الامتیاز غیر از مابه الاشتراک است نخیر. چرا که شاید مفهوما غیر از هم باشد اما واقعشان یکی باشد چون شدت حقیقتی نداره جز اینکه خود سواد بیشتر باشه .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo