< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/07/26

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: وجه دوم اینکه چرا ماهیت کلی است (از استاد جوادی آملی حفظ الله)

امام باقر ع به فضیل گفت ایا می نشنید و با هم صحبت می کنید (در مورد امر ما) ما این کار را دوست دارم خدا رحمت کند کسی که امر ما را زنده نگه دارد هر کس که ما را یاد کند یا پیش او یاد ما بشود واز چشمم به اندازه بال مگسی از چشم او اشک بیاید گناه او به اندازه دریا باشد می بخشد (بلکه قرآن بیش از این دارد اولئک یبدل الله سئیاتهم حسنات، این کیمیای ولایت اگر به گناه بخورد تبدیل به حسنه می شود)

مرحوم اخوند وقتی ماهیت را تعریف کردند همان مایقال فی جواب ماهوست وبعد فرمودند که ماهیت همواره کلی است و اینکه چرا ماهیت کلیت است به این خاطر که مایقال است و حمل فقط در ذهن انجام می شود. واقع، تعدد ندارد که حمل صورت بگیرد و چون در ذهن چیزی حمل می شود پس باید در ذهن باشد و اگر ماهیت چیزی است که در ذهن پس ماهیت وجود ذهنی دارد و هر چیزی که وجود ذهنی دارد خودش کلی است و ما هر چه علم حصولی داریم از جهت کلی علم داریم امکان ندارد که به خصوصیت جزئی، و آن جزئی را می فهمیم به این حیث که کلی است علم حسی ما به زید معلومش زید خارجی است ولی زید خارجی معلوم شما به علم حسی نه از ان جهت که یک شخص است بلکه یه این خاطر که قیافه خاص وحجم خاص و ... دارد از این جهت قابلیت دارد که صدق بر دیگری کند شاهدش این است که اگر زید برادر تک سلولی دارد به طوری که والدین هم تشخیص نمی دهند که کدام زید هستند از نظر علم ابصاری به همان مقدار به او علم دارد که اولی علم دارد علم ابصاری یعنی علم به چهره که هم علم به چهره اولی است هم دومی لذا این حرف درست است که آخوند و دیگران که معلوم علم حصولی همواره کلی است ولو اینکه این علم حصولی علم به همه جزئیاتش باشد علم به تمام جزئیات است ولی نه بماجزئیات بلکه به هو فرد من الکلی

 

پس بیان اول این بود که ماهیت چیزی است که فهم حصولی از آن داریم و چیزی که از ان فهم حصولی داریم کلی است

واما وجه دوم که بیانی است که استاد جوادی آملی در رحیق فرموده اند که با توضیحی از ما این می شود:

الامر الثانی: انّ ماهو سؤال عن ذاتیات الشئ (فرموده اند که ما یک ما هو داریم و یک من هو و اولی سوال از ذاتیات است و به قول ملاعبدالله در حاشیه تهذیب ماهو سوال از تمام حقیقت است لذا در آن جا گفته است که سوال از ماهو گاهی از شئ واحد است و گاهی از اشیاء متعدد است و آن شئ واحد گاهی جزئی است و گاهی کلی است یک وقت می گوید زید ماهو اگر گفت زید ماهو؟ جوابش این است که انسان یک وقت کلی است می گویید الانسان ماهو؟ اینجا هم گفته است که حد تام در جواب باید بیاید یعنی جنس و فصل را جدا جدا بیاورید و اینجا که خود نوع را در سوال آورد باید تکی تکی بیاورید یک وقت هم از اشیاء متعدد است یک وقت متفق الحقیقة هستند مثل اینکه می گویند زید و بکر بنابر اینکه انسانها واحد هستند وماهیت انسان در زمان به دنیا آمدن و مردن یکی هستند چون یک جور هستند و حرکت در جوهرهم محال است. ملاصدرا می گوید که روز پیدایش یک نوع هستند ولی وقتی می خواهند از دنیا بروند این طور نیست هر کاری که انسان می کند در حقیقت او اثر دارد و حقیقتش توسط آن شکل می گیرد و یک نظر هم این است که انسان ها از اول یک نوع نیستند فقط صورتشان تفاوت دارند ...اینکه می گویند متفق الحقیقه بر اساس مشائین است یک وقت هم مختلفة الحقیقة هستند واحد یا جزئی است یا کلی .. مثل اینکه می گوییم الانسان و الفرس والبقر ماهیه؟ اینجا جواب داده می شود که حیوانٌ یعنی جنس که تمام حقیقت مشترک اینها جواب داده می شود ) والجواب لابدّ ان یکون بالنوع او الجنس و الفصل او بالجنس فقط. وواضح ان الذاتیات باجمعها کلیة (همه کلی هستند اینکه گفته بشود مایقال فی جواب ما هو، کلی است، حرف درستی است) فراجع:

     الحاشیة (ملاعبدالله) ص 36-37 (شاهد این است که بالاخره ذاتی کلی است و جواب ماهو باید از ذاتیات باید بیاید ولذا کلی است. آخوند می گوید وقتی ماهیت کلی است پس ماهیت شامل وجود نمی شود)

ولما کانت الماهیة کلیة لم تشمل الوجود (ماهیت مایقال فی جواب ماهو شامل وجود نمی شود ماهیت به دلیل اینکه کلی است شامل وجود نمی شود ) لان الوجود لا یمکن العلم الحصولی به (این در کلام ملاصدرا فراوان آمده است که علم حصولی به وجود میسرّ نیست پس یقال فی جواب ماهو نمی تواند قرار بگیرید یعنی نمی تواند محمول واقع شود اول باید بیاید به ذهن وجود را نمی توانیم به علم حصولی بفهمیم پس تعریف ماهیت شامل وجود نمی شود این بیانی است که در کتاب آمده است لان الوجود لا یمکن العلم الحصولی به و ایشان یک فصل برای همین موضوع قرار داده است)

وذلک (تعلیل اینکه به وجود نمی توانیم علم حصولی پیدا کنیم) العلم الحصولی عبارة عن حقیقة الشئ فی الذهن (علامه طباطبائی می گوید علم حصولی همان وجود ذهن است ما می گوییم ملازم به وجود ذهنی است ولی این دو با هم فرق دارد ) کما تقرر فی مبحث الوجود الذهنی (وجود ذهنی غیر از وجودی که در خارج دارد خودش به عینه وجودی در ذهن دارد) ولما کان الوجود الذهنی هو الوجود الذی لایترتب علیه آلاثار (پس چیزی می تواند بیاید در ذهن که نسبت به اثار لابشرط باشد) اختص الوجود الذهنی بما هو لابشرط بالنسبة الی الترتب الاثار وهی الماهیه حیث انها من حیث هی لیست الا هی (ماهیت نسبت به ترتب آثار لابشرط است می تواند آثارش باشد می شود نباشد مثل وقتی که نباشد در مورد ماهیت وجود ذهنی معنی دارد از اول وجود ذهنی را در مورد ماهیت می برند وبعد هم تصریح می کنند که غیر ازماهیت مثل عدم و... وجود ذهنی معقول نیست زیرا وجود خارجی عین ترتب آثار است ...) ولا موقع للوجود الذهنی فی ما حقیقته عین حقیقة ترتب الاثار فلیس للوجود وجود ذهنی (این فرمایشی است که ملاصدرا رویش تأکید کرد با اینکه قبلا شیخ صریحا می گفت که این طور نیست خود ماهیت وارد ذهن نمی شود شیخ می گفت صورته و نقشه می آید ولی ملاصدرا می گفت که خود ماهیت وارد ذهن می شود لذا قائل شد که محال است که ما علم حصولی که داشته باشیم به وجود و اعتبار یعنی اینکه خودتان برای خودتان مفهومی می سازید تا به آن اشاره کنید به آن، ولی فهم حصولی منحصر درماهیت است نه به وجود. علامه هم در بدایه و هم نهایه فصلی باز کرده اند که علم حصولی واقعی و علم حصولی ساختگی که هرچه غیر ماهیت است فهم حصولی میسر نیست مگراینکه خودت درست کنی اینجا هم چیزی را که انسان نفهمیده است چیزی دست و پا می کند که کار ذهنی با وجود انجام بدهد می آید چیزی اعتبار می کند ولی ما مکرر عرض کرده ایم که این فرمایش درست نیست.) ولا سبیل للعلم الحصولی الیه اگر یک چیزی علم حصولی نداشت دیگر علم حصولی درباره اش معنی ندارد) وقد مر مرارا ان مااّدعوه من حصول الماهیات بأنفسها فی الاذهان لم یمکنهم المحافظة علیه (این اشکالات را می گیرند که اگر ماهیت وارد ذهن می شود یعنی جنسش با اوهست و با فصل لذا باید جوهر باشد در حالی که کیف است ملاصدرا جواب داد که چیزی که در ذهن است مفهوم انسان است مفهوم جوهر است نه خود جوهر است که همان چیزی است که شیخ گفته بود یعنی جوهر به حمل اولی و انسان به حمل اولی و این به حمل اولی قید محمول است که ربطی با تقسیم اولی وشایع ندارد حمل حمل شایع است ولی محمول به قید اول دارد و مفهوم جوهر یعنی همان چیزی که ابن سینا می گفت یعنی خود جوهر نیست لذا جناب آخوند باید از اول می گفتید که برای اشیاء غیر از وجود خارجی مفهومی است و دیگران هم گفته اند که این حرف ملاصدرا بر می گردد به همان قول شبحی که شیخ می گفت) بعد ما ورد علیهم من اشکالات وجود ذهنی (که با همین جواب داد که آن چیزی که در ذهن من است اولی است مفهوم کفر در من ایجاد می شود نه اینکه کافر می شود لذا کسی می تواند بگوید که علم اساسا ساختنی نیست بلکه لفظ ساختنی است لذا اینکه از قدیم گفته اند وجود ذهنی در اینکه وجود ذهنی فلان شئ است یک چیز طبیعی است اعتبار در اینجا هیچ نقشی ندارد فهم آب و فهم وجود برای ما حاصل می شود لذا با این بیان که آخوند گفته اند نمی شود گفت ماهیت وارد ذهن نمی شود لذا ماهیت چون مایقال –یعنی حمل می شود- است می آید در ذهن و وجود، ماهیت شئ نیست. ماهیت که اصطلاح نبود بلکه یک معنای لغوی است چطور رنگ کمیت شئ نیست هر چیزی خودش خودش است ماهیت شئ وجودش نیست وجود هم در ذهن هست ولی قابلیت جواب قرار گرفتن در مقابل ماهو را ندارد) فخروج الوجود عن تعریف الماهیة لیس من جهة ان الوجود لیس له وجود ذهنی ولا یحصل له علم حصولی و انما هو من جهة ان ماهو سوال عن تمام الحقیقة التی یمتاز به الشئ عن ماعداه ولیس الوجود من ذلک فی شئ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo