< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/09/28

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: سه تعریف کلی و نقد وبررسی آنها

تنفس کسی که غصه دار ماست تسبیح است و غصه اش عبادت است و کتمان سرّ ما جهاد فی سبیل الله است و بعد حضرت فرمودند که این حدیث را باید با طلا نوشت ( کسی که غصه دار اهل بیت باشد امکان ندارد گرایش به ظالم در او شکل بگیرد)

مرحوم آخوند این فصل را نوعی اقتباسی کرده اند از مطارحات شیخ اشراق که تقریبا عین هم هستند و کلی را این طور بیان کردند که لایمنع الشرکة در تعریف کلی از روز اول تقریبا یکسان بوده است تا رسیده است به شیخ اشراق

فی تعریف الکلی اقوال

    1. الکلی هو ما یقبل الصدق علی کثیرین (این تعریف معروف است و جزئی خلاف این است و الجزئی خلافه (خلاف لغوی یعنی لایقبل الصدق) فراجع:

     منطق ارسطو، ج1،ص105. (ولما کانت المعانی بعضها کلیا و بعضها جزئیا و منظور از کلی یعنی آن چیزی که شأنیت حمل یا صدق را دارد و صدق هم یک نوع حمل است لذا فرق نمی کند که بگویی حمل یا صدق و جزئی این شأنیت را ندارد)

     المنطقیات فارابی،ج1،ص28. (کل معن یدل علیه لفظ فأما کلی فأما شخص، که از این عبارت بر می آید که شخص با جزئی مرادف است هر معنایی یا کلی است یا شخص، اول یک تعریفی کرده است که ما در تعریف دوم از فارابی خواهیم آورد ولی در ادامه گفته است که کلی آن چیزی است که شأنیت این را دارد که یحمل علی اکثر من واحد)

     همان، ج2، ص55 ( وسمیّ الشخص جزویاّ و حدالکلی این است که این شأنیت را دارد که بر بیش از یک چیز حمل بشود)

     همان، ص62.

     تلخیص الکتاب العبارة (که ابن رشد تخلیص کرده)، ص 70 (معانی دو گروه است یا کلی است یا جزئی و مقصود از کلی آن چیزی است که شأنیت این را دارد که حمل بشود بر اکثر بر همه ولی زید مشاره الیه شخصی است)

     المنطق عند الفارابی، ج1،ص75 (کل معن یدل علیه لفظ فأما کلی فأما شخص .. فأن الکلی ما من شأنه ان یحمل علی اکثر من واحد و الشخص مالیس من شأنه ان یحمل علی اکثر من الواحد)

     الفاظ المستعملة فی المنطق فارابی، مقاله سوم،، ص 42-43 انتشارات صداو سیما( معانی که از اسم ها فهمیده می شود، بعضی ها طوری است که شأنیت این را دارد که بر اکثر من واحد حمل بشود... فمنها مالیس من شأنها ... یا اصلا حمل نمی شود چون مصداق ندارد و یا اینکه بر یک نفر حمل می شود مانند زید و عمرو وهذا الفرس و...)

     منطق المشرقیین بوعلی، ص12(وقتی خود تصور معنای مفرد مانع نمی شود ذهن را مگر به سبب خارج از ذهن باشد، مانع نمی شود که این معنی حمل بشود و حمل بشود بر افراد مختلف می شود کلی. محال است یک شکل داشته باشید که سطح جانبی –قواعد آن را- آن را بیست تا مثلث تشکیل داده باشد این محال است ولی این مفهوم قابل صدق بر آن است. مانند شمس نه "این شمس" اشکالی ندارد که تعداد زیادی ستاره باشند که به آنها بتوان گفت "شمس" )

وهذا هو المختار (همه این طور تعریف کرده اند ولی فارابی اول کسی است که یک تعریف دیگری را آورده است که از اینجا انحراف شروع می شود فارابی در چند جا آورده است : )

     الکلی ما من شأنه ان یتشابه الاثنان او اکثر و الجزئی ما لا یمکن ان یکون به تشابه بین الاثنین (این به کلی صدق می کند و مایه تشابه است همه در انسان بودن شبیه هستند یعنی جامع افراد هستند ولی مانع اغیار نیستند)

وفیه:

وهذا التعریف و ان کان جامع للافراد الاّ انه لیس مانعا للاغیار (مانع اغیار نیست به این دلیل که معنای زید یک چیز است که تشابه داشته باشد با این چیز دیگر که دوقلوی تک سلولی است خیلی به هم شبیه هستند تشابه درست کردن کلیت درست نمی کند همه در این معنای قلم تشابه دارند ولی کلی نیست به صرف اینکه شأنیت تشابه وجود داشته باشد این شأنیت کلیت درست نمی کند چیزی که کلیت درست می کند قابلیت صدق بر کثیرین است این تعریف خیلی از جزئی ها را هم شامل می شود) فإن من الجزئیّ ما یکون به تشابه بین الاثنین [1] .

     منطقیات فارابی، ج1، ص28. (والکلی ما شأنه ان یتشابه بین الاثنین اول تعریف خودش را می آورد و بعد تعریف ارسطو را می آورد. این را هم در المنطقیات دارد و هم در المنطق عند الفارابی. بعد از فارابی شیخ اشراق آمد و آخوند و سبزوارای آمدند تعریف سومی را ارائه دادند)

3. الکلی هو مایقبل الاشتراک بین الکثیرین والجزئی خلافه فراجع:

- المطاراحات، ص331، (کلی به آن اصطلاحی که معنایش این می شود زیرا کلی به نه معنا به کار می رود او لا یمنع الشرک یعنی طوری است که مانع از شرکت نیست. آخوند هم عینا همین حرف را آورده است)

     الجوهر النضید، ص32-33 (والمانع از اینکه شرک در او واقع شود جزئی است این زیدی که به آن اشاره می کنیم.

     اسفار،ج2، ص6

     همان، ج1،ص322-323

     شرح منظومه، ج1،ص121-125 (مفهوم آب من شرکة، منظور از آب من شرکة یعنی همین .. ما عرضمان این است که این تعبیر درست نیست که کلی را قابلیتش شرکت بدانیم)

فإن من الجزئی ما یکون قابل للاشتراک (این خانه نیز قابل اشتراک است با اینکه جزئی است در حالی کسی به این خانه جزئی نمی گوید پس نگویید هر چه که قابل اشتراک نبود جزئی است ممکن است کسی بگوید: منظور ایشان این نیست. ما در جواب می گوییم اگر منظور این نیست باید در تعریف بیان کنند – مقام تعریف مقامی آن هم تعریف حدی جای این گونه سخن گفتن نیست.- ما به آخوند می گوییم که این را نباید می پذیرفتید از شیخ اشراق و..)

 


[1] مقسم کلی و جزئی را هفت جور تفسیر کرده اند ولی تا به حال هر چه خوانده ایم معنا بوده است ولی آخوند گفته است که کلیت صفت مفهوم است یعین صفت وجود ذهنی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo