< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/09

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد بررسی اشکال آخوند بر عدم وجود تشکیک بالکمال و النقص در ماهیت

امام صادق (ع): خداوند نیازی به نماز تو ندارد بلکه او خواسته است که رحمتش شامل شما بشود و از عذاب او دور باشیم.

 

بحث در این بود که تمایز چند قسم است و قول سوم این بود که تمایز در ماهیات سه قسم است و در یک وجود یک قسم هم اضافه می شود و کلا چهار تمایز است و سه تا در ماهیات ویکی هم در وجود می داند چون تشکیک در ماهیات را محال می داند چون تشکیک در ماهیات جایی بحث نشده است ادله تشکیک در ماهیت را می آوریم و بحث می کنیم آخوند هم می گوید که ما در اسفار تشکیک در ماهیات را قبول داشتیم ولی در شواهد آن را رد می کنیم استدلالی برای عدم تشکیک ماهیات

یستحیل التشکیک فی الماهیة بالکمال والنقص(این تشکیک به تقدم و تأخر و یا اولیت و عدم اولویت نیست زیرا همه آن را جائز می دانند) لأن التمایز اما بالذاتی او عرضی (چون تمایز یاباید به ذاتی باشد یا به عرضی، عین استدلال اول است منتها چون نحوه تقریر فرق می کند این را به عنوان تقریر دوم آوردیم در دو جا مرحوم آخوند این را فرموده اند) فراجع:

     اسفار، ملاصدرا، ج1، ص508. ( اکمل و انقص آیا به این گونه است که اکمل مشتمل بر چیزی است که انقص ندارد اگر این طور نیست که اکمل فرق با انقص ندارد واگر این طور نیست .. یا آن شئ زائد بر طبیعت است که یا فصل مقوم ان طبیعت باشد و یا اینکه عرضی آن طبیعت باشد که تقریرش را خواهیم آورد)

     شرح هدایة الاثیریه، ملاصدرا، ج2، ص174-176 (مفصل از این استدلال جواب داده اند که طولانی هم است: منتها چیزی که گفته اند شدت و ضعف در ماهیات نیست یا اکمل مشتمل بر چیزی است که انقص نیست اگر این طور نیست که فرقی نیست واگر مشتمل است یا اینکه ان شئ در ماهیت معتبر است یا اینکه نه و اگر معتبر باشد پس ان اضعف از آن ماهیت نیست چون بدیهی است که ماهیات منتفی می شود اگر جزئش منتفی می شود واگر گفتید ان شئ منتفی نیست بلکه تفاوت در بیرون ذات باشد که این خلاف مفروض است زیرا تشکیک باید خود ان ماهیت باشد نه بیرون آن)

تقریر:

مقدمه: لو کان لماهیة فرد اکمل و فرد انقص فاما ان یکون الاکمل مشتملا علی ما لیس فی الانقص او لایکون (اگر بگویید نه )

مقدمه2: لکنّ الشق الثانی باطل (این که بگویید مشتمل نیست این حرف باطلی است زیرا اکمل انقص نمی شود) لاستلزامه عدم الفرق بین الاکمل و الانقص (سیاهی دو فرد دارد اگر بگوییم سیاهی که پررنگ است چیزی نداشته باشد بیشتر از انقص که کاملتر نیست پس خلاف فرض است)

مقدمه3: واذا کان الاکمل مشتملا علی ما لیس فی الانقص (کان الاکمل و الانقص متمایزین بالضرورة)

مقدمه4: واذا کانا متمایزین فإما ان یکون تمایزهما بذاتیّ او بعرضیّ لأن مابه الامتیاز اما داخل فی الذات او خارج عنها (مابه الامتیاز یا داخل ذات است یا خارج از ذات است که می شود عرض)

مقدمه5: لکنّ الشق الثانی من التالی باطل (اینکه بگویید تمایزشان به امر عرضی است این باطل است) لأن المقتضی التشکیک ان یکون الامتیاز بنفس مابه الاشتراک (شما می گویید که این امری است خارج از این حقیقت است که این تشکیک نمی شود زیرا تشکیک یعنی همان حقیقتی که ما به الاشتراک فرق داشته باشد)

مقدمه6: واذا کان تمایزهما بأمر ذاتی فإما ان یکون بتمام الذات او ببعضها (دو فرض بیشتر ندارد)

مقدمه7: لکنّ الشق الاول من التالی باطل (اگر بگویید به تمام ذات با هم متمایز هستند نمی شود تشکیک ) لأن مقتضی التشکیک فردان من حقیقة واحدة (یک کلی با فرد خودش ویک کلی دیگر بافرد خودش که تشکیک نیم شود مشکک بودن صفت یک کلی است)

مقدمه8: واذا کان تمایزهما ببعض الذات کان تمایزهما بالفصل (یعنی اشدّ همان شدتش فصلش است یعنی در جنس مشترک هستند ولی یکی سیاهی 5 درجه است ودیگری 10 درجه است پس در 5 درجه مشترک هستند ولی یکی 5 درجه دوم را دارد ولی دیگر ندارد مقوم اول به داشتن 5 تای اضافه است و مقوم دومی در نداشتن است) لأن الممیز الذاتی بین فردین من حقیقة واحده منحصرٌ فی الفصل

مقدمه9: واذا کان تمایزهما بالفصل لم یکن مابه الامتیاز ومابه الاشتراک معناً واحدا (مابه الاشتراک می شود جنس و به الامتیاز می شود فصل که یک معنی نمی شود) ضرورة تغایر الجنس والفصل فی المعنی (جنس وفصل نمی شود معنایش یکی باشد)

مقدمه10: واذا لم یکن مابه الامتیاز ومابه الاشتراک معنی واحدا، لم یحصل التشکیک (تشکیک وقتی است که مشترک هستند در سیاهی در همان حقیقت سیاهی یکی بیشتر داشته باشد یکی کمتر با این استدلال نشد زیرا معنای فصل غیر از معنای جنس است)

اذن: لایکون لماهیة فرد اکمل و فرد انقص (تشدید در ماهیت به کمال ونقص نیست. این تالی ها همه باطل وفاسد هستند و این توالی نشان می دهد که مقدم هم باطل است)

مرحوم آخوند چهار تا اشکال به آن کرده است:

وردهّ الآخوند بوجوه فی شرح الهدایة الاثیره، و کذا فی الاسفار[1]

    1. ان فی المقدمه الرابعه مصادرة (تمایزشان یا به ذاتی یا به عرضی واین حرف شماست یعنی مدعایت را در دلیل آورده ای چیزی را رد می کنی که خودت بیان کرده ای در حالی که تمایز را مدعی می گوید که چهار گونه است واگر خصم شما می پذیرفت که تمایز به دو نوع است که دیگر بحث نیست)

    2. النقض بالعرضی (عین همین استدلال در عرضی هم می شود در این عالم که اصل تشکیک که قابل انکار نیست بلاخره این حرارت از حرارت دیگری که بیشتر است وروشن است که با هم تفاوت دارند شما هم می گویید که تشکیک در ذات و ماهیت نیست یعنی تشکیک در عرضی را که خودت قبولی داری را نقض می کند) فإن نفس الدلیل جار فیه

    3. المعارضه بالخط الطویل و الخط القصیر (خط بلند و کوتاه هر دو خط هستند ماهیتش یکی است ولی در عین حال اختلاف است شما یک دلیل می آورید وما هم یک دلیل برای خودمان می آوریم)

    4. التفاوت بین السوادین الاشدّ والاضعف لیس بشئ غیرالسواد (ما دو تا سیاهی که داریم می فهمیم که درخود سیاهی با هم تشکیک دارند یکی سیاهیش کمتر است یکی بیشتر است مابقی را نمی فهمیم که عرضی است یا ذاتی ... )فما به الامتیاز یرجع الی نفس مابه الاشتراک وهذا هو التشکیک

ولتحقیق المقام لابدّ من الالتفات الی امور:

مقدمه1: لیست التشکیک بالکمال والنقص بأن یکون مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز فی الوجود (منظور این نیست که این دو در وجود عین هم باشند زیرا محمولات شئ چه عرضی باشند چه ذاتی با آن وجود یکی هستند صرف اینکه مابه الامتیاز عین مابه الاشتراک باشد در وجود تشکیک درست کن نیست، شما جایی ندارید که دو چیز با هم تفاوت داشته باشند که در وجود نباشد زیرا قسم سوم هم باید تمایز به تشکیک باشد زیرا ذاتی عین وجود معروض است) وإنما هو بکون مابه الامتیاز عین ما به الاشتراک فی المعنی (یعنی این دو اگر در معنای سواد اشتراک دارند باید در همان معنای سواد اختلاف داشته باشند) بأن یکون المعنی المشترک بینهما بنفسه معنا به یمتاز احدهما عن الآخر در همین حرارت که مشترک هستند یکی بیشتر یکی کمتر)

مقدمه2: الذاتی والعرضی نسبیان (جوهر وعرض هر کاری کنی جوهر وعرض هستند یا موجود وصف است یا ذات است آن چیزی که وصف است را می گویند عرضی ولی ذاتی وعرضی نسبی است نمی شود گفت که پدر است ولی پدر هیچ کس .... پس اصلا پدر نیست در معنایش نسبی است اگر این شئ است شئ دیگری جای آن قرار دهیم برای آن ذاتی و عرضی نمی شود) فإن الفصل ذاتی للنوع و عرضی للجنس (وقتی می گویید که انسان مساوی است با حیوان ناطق ناطق برای انسان ذاتی است ولی برای حیوان هم حمل می شود حیوان هم ناطق منتها می گویید بعضی حیوان ناطق در همان جایی که حمل می شود یک وجود دارد ولی روشن است که برای یکی عرضی است برای دیگری ذاتی است (واینکه ذاتی وعرضی نسبی است از ما نیست همه منطقیین این را قبول دارند)

مقدمه3: افراد کل نوع افراد لجنس ذلک النوع آنی که فرد انسان است فرد حیوان هم است چون فرد یععنی همان کلی با همان تشخص انسان کلی است با تشخص زیدی و زید می شود فردی از انسان حیوان کلی است اگر با تشخص کلی باشد می شود فرد ان حیوان کلی درزید موجود است منتها با تشخص زید، طبیعت مشتخص را می گویند فرد)

اذا عرفت هذا ان السواد الاکمل والسواد الانقص فردان للسوادّ الجنسیّ وهو ماهیته وقد ذکرتم انهما متمایزان بفصولهما ولما کان الفصل غیرخارج عن الجنس فی المعنی فإن تفاوت الاشد من السواد لیس الا بنفس السواد فماهیة السوادّ الجنسیّ مشترک بین الفردین وان تفاوتا فی النوع فکان التفاوت بفصل ولکنّ الفصل عرضیّ للجنس (تفاوت به امری خارج است مهم خارج بودن وداخل بودن نیست مهم معنای مابه التفاوت غیر از معنای مابه الاشتراک نباشد یعنی سیاهتر و سیاه غیر از معنای سیاهی است (وان کان العقل یری درجة من السواد مشترکا بین الفردین و درجة اعلی منها مختصّة بالاشدّ لاتوجد فی الانقص (لذا لازم نیست در تشکیک که مابه الامتیاز و مابه الاشتراک در هر دو باشند بلکه ممکن است مابه الامتیاز در یکی باشد در دیگری نباشد مثلا در انقص و اکمل اکمل چیزی دارد که انقص ندارد)


[1] اسفار، مرحوم ملاصدرا، ج1، ص508-509.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo