< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/16

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: قول چهارم در تعداد تمایز ها (قول استاد حسن زاده که می فرماید تمایز5 قسم است) ونقد آن

در کافی شریف از امام صادق (ع) : وقتی شخصی در نماز، نمازش را کوچک می شمارد خداوند متعال می فرماید به ملائکه که برآورده شدن حوائجش به دست دیگری است نمی داند که برآوردن حاجتش به دست من است (وغفلت باعث می شود که انسان از انعام هم پایین تر برود زیرا در تعلیل "بل هم اضلّ" خداوند متعال آورده است اولئک هم الغافلون)

عرض کردیم در تمایز چهار قول است قول اول مال مشائین است که قائلند که تمایز سه قسم است که گفتیم که این حرف متقن و فلسفی است و گفتیم این متقن است قول دوم این بود که تمایز مطلقا چهار قسم است علاوه بر آن سه قسم تمایز به تشکیک یا همان کمال ونقص نیز هست قول سوم این بود که تمایز در ماهیات سه قسم است و یک قسم هم مخصوص وجود است که تمایز به کمال ونقص است و قول چهارم قولی است که از حضرت استاد حسن زاده می فرمایند (در شرح اسفارشان که تقریرات درس ایشان است[1] که علاوه بر آن چهار تا تمایز به احاطه را هم بیان می کنند که یکی محیط است ویکی محاط این تمایز به احاطه را دو جور تفسیر کرده اند)

قول چهارم:

التمایز علی خمسة اقسام بتمام الذات، ببعض الذات، بالعوارض، بالکمال والنقص و التمایز بالاحاطه والخامس ما یکون الامتیاز بشمول احد المتمایزین للآخر (گفته اند یکی دیگری را در بر می گیرد) واحاطته به (این در فلسفه هیچ وقت بحث نشده بود زیرا قبل از ملاصدرا اصلا زمینه برای این نبوده است قبل از ملاصدرا قائل به کثرت بودند اگر کثرت تشکیکی هم می گفتند تشکیک فهلیون را می گفتند تشکیک فهلویون این بود که وجودات کثیره هستند هر کدام برای خودشان موجود هستند و این وجودات متغایر هستند مثل آبی که در لیوان است با ابی که در پارچ است با ابی که در منبع و ... است همه آب هستند با اینکه هر ابی وجود خودش را دارد یک مملوک یک نفر دیگری مملوک کسی دیگر است ملاصدرا آمد گفت که جریان وجود این طور نیست که هر وجودی برای خودش وجود دارد یک وجود لایتناهی بیشتر نیست واو وجود همه چیز است البته همه موجود هستند ولی هر کدامشان برای خودشان وجود ندارد بلکه وجود لایتناهی وجود همه هست و تمایز وجود حق از وجود شمس چطور است؟ می گویند وجود حق محیط به وجود شمس است) کتمایز جمیع الناس عن زید (جمیع الناس همه است و زید هم در همه ناس است بلاخره جمیع با زید فرق دارد ولکن عقل علاوه بر اینکه می فهمد می فهمد که یکی از متمایزند دیگری را در بردارد) وتمایز العشرة عن الخمسة (ده از پنج نه پنج بیرونی نه این ده تا با 5 تای بیرون) التی فی ضمنه (از 5 تای درون خودش این ده، تمایز احاطی دارد) وتمایز الخط الطویل عن مافی ضمنه من الخط القصیر (شما خط یک متری که کشدید خط نیمتری هم در آن است تمایزش به این است که ان محیط در دیگری است اصل این مسأله مال عرفان است ودر کتابهای عرفانی گفته اند تمایز دو قسم است یک نوع تمایز همین است که تمایز به شمول است) ومنه تمایز النفس عن القوی بنائا علی ان النفس فی وحدتها کل القوی (اگر شما گفتید که النفس فی وحدتها کل القوی (یعنی حرف مشائین را کنار گذاشتید که می گفتن که نفس جوهری است که قوا در تسخیر او هستند و فاعل بالتسخیر یعنی فاعل های دیگر هستند ملاصدرا می گفت این طور نیست زیرا ان چیزی که می شنود من هستم و قوه سمامعه یعنی یک بعد از ابعاد خود نفس و نفس ساحتهای مختلف دارد در عین اینکه بسیط است زیرا یک بسیط می تواند خیلی چیزها باشد، چشم باصر نیست چشم مثل عینک می ماند چشم می تواند بسته باشد من ببینم و می تواند باز باشد ومن نبینم ولی معمولا وقتی باز است می بینم وآن چیزی که می بینند انسان است البته قوه باصره هم که مشائین می گفتند چشم نبود و چشم را الة القوی می گفتند این چشم ابزار قوه باصره است وقوه باصر چیزی دیگر است. خود نفس است که انگشتها را حرکت می دهد نه مثل سلطانی که زیردستهایش می روند فتح می کنند بلکه خود نفس امیر بلد را فتح می کند در فکر ملاصدرا رابطه نفس وبدن هم این گونه است البته ما این اخیری را قبولی نداریم ولی وحدت نفس وقوا را هم ما مثل ملاصدرا قبول داریم البته ملاصدرا می گوید که رابطه نفس وقوی رابطه محیط ومحاط است نفس محیط به باصره است) وکتمایز الواجب عن الموجودات (این مفید عموم است الف لام، تمایز خداوند از این قلم تمایز احاطی است بلکه موجود است به عین وجود حق و تشکیک یعنی همین و تشکیک یعنی وحدت شخصی در عین کثرت یعنی او در عین حال که واحد شخصی است کثرت اشخاص هم است و تشکیک ملاصدرا دقیقا یعنی همین البته طوری دیگری هم می توان تفسیر کرد ولی تشکیک ملاصدرا یعنی همین) بنائا علی ما ذهب الیه الآخوند من التشکیک اعنی الوحدة الشخصیة فی عین کثرة الاشخاص (وحدت شخص در عین کثرت که هر دو هم به شخص می خورد شخص در عین که واحد است کثیر است برای اینکه همه ان تشخص ها –تصریح خودشان است- همه موجود هستند به تشخص واحد حق تعالی است) و قد نشأ من تقسیم العرفا التمایز علی تقابلیّ و احاطیّ (در کتب فلسفی نیامده است که تمایز دو قسم است ولی در کتب عرفانی امده است. تمایز تقابلی همان چیزی است که تا به حال می دانستید مثلا جوهر وکم تمایز تقابلی دارد عقل و سفیدی هم این گونه است جنسشان با هم فرق دارد لذا قطعا فصلشان هم با هم فرق دارد به تمام ذات یا بعض ذات یا به عوارض یعنی همه این ها که می فهمیدید تا به حال تمایز تقابلی است اما انها می گفتند تمایز احاطی هم دارید) والتقابلی هو مالایکون احد المتمایزین فیه شاملا للآخر ومحیطا به (یکی دیگری را درون خودش ندارد مثل تمایزهایی که قبلا قائل بودید) کتمایزالواجب عن الممکن فی غیر الحکمة المتعالیه (در فلسفه اشراق یک نورالانوار است و یک نورهای دیگری دارند که موجودیت دیگری دارند علیت و جعل هست و نورالانوار علت برای نور ثانی است) وکتمایز الانسان عن الفرس وتمایز زید عن عمرو والاحاطی هو مایکون احد المتقابلین شاملا و محیطا به کما ذکرنا (گفتیم در کتب فلسفی به جز شرح اسفار استاد حسن زاده در جایی از کتب فلسفی چیزی پیدا نکردم ولی در کتب عرفانی وجود دارد) فراجع:

     تمهید القواعد، ابن ترکه، (چاچ دوم انجمن اسلامی حکمت وفلسفه ایران) با تعلیق و تصحیح مرحوم آشتیانی، ص91-92 ( التعین انما یتصور علی وجهین امتیاز یا تقابلی است یا احاطی،.. یا صفتی این دارد دیگری ندارد کل نسبت به اجزا این گونه است که همه را دارد و جز چیزی ندارد که کل نداشته باشد و العام من حیث العام نسبت به جزئیاتش این گونه است ولی زید که جزء جمیع الناس است یک حقیتی را کل دارد که جز ندارد)

     وتعلیقة میرزا محمود قمیّ بر کتاب تهمید (با همان چاپ)، ص91-92. (جزئیات عام مقابل عام نیست و اجزا کل مقابل کل نیست وظلال حق مقابل حق نیستند)

     تهمید القواعد، این ترکه، ص125 (همان چاپ) – (لایقال که شمای عرفا که یک وجود قائل هستید چطور تمایز قائل هستید؟ -تعین در کلام بن ترکه به معنای تمایز است والا تعین چند قسم است نه یک قسم- چون در حضرت حق برای غیر اثری نیست حتی اعتبار نمی شود در آنجا زیرا اگر غیری باشد با وحدتی که اساس فکر من است منافات دارد لذا انجا نیازی به امتیاز نیست پس چگونه می گویید خداوند تمایز دارد؟ می گوید شما این را نگو زیرا که تمایزی دیگری غیر از تمایز تقابلی هم وجود دارد و یک تمایزی هم داریم که به حسب احاطه وشمول است اگر در مورد خدا می گوییم تعینّ و تمایز آنی که شما می فهمید نمی گوییم این دومی را می گوییم که احاطی وشمولی است)

     وهمان، ص174. (تعین دو قسم است قسم اول این است که مبدأ اولش شمول واحاطه است الف ممتاز از "ب" است یعنی الف شمول دارد به "ب" جمیع الناس با زید وبکر عمرو متمایز است و یک تمایز هم داریم که از تضادّ و تمانع می آید مثل تعینّ یک چیز نسبت به چیری دیگری که در قبال اوست می گویید انسان و فرس که با هم متمایز هستند ولی تمایزشان این طور نیست که انسان، فرس را در خود داشته باشد و زید وبکر وعمرو هم تمایزشان تقابلی است زیرا یکی دیگری را در بر ندارد)

     عین النضخاة فی شرح تمهید القواعد، استاد جوادی آملی، ج2، ص100-103.

     همان، ص245-246.

     همان، ج3، ص21-22.

     تعلیقة الاستاد الرمضانی، ص74-75 (عبارت ایشان خیلی خوب و گویاست؛ ( نفس با قوا جداست ولی بینونة صفة –که این کلام حضرت امیر ع است- یعنی بینونتشان این است که آن محیط است ودیگری محاط یعنی صفتا مختلف هستند نه بینونت عزلت که یکی یک وجود داشته باشد ودیگری وجودی دیگر این تفسیر این اقایان است ولی ما فرمایش امیرالمومنین را طوری دیگری تفسیر می کنیم، و می فرماید که محیط و محاط از هم جدا نیستند محاط در درون محیط است آن محیط مجمع همه صفاتی است که محاط ها دارند ولذا می گویند بسیط الحقیقة کل الاشیاء بأشخاصها و این که بسیط الحقیقیه کل الاشیاء بکمالاتها یک تفسیری دیگری است)

وقد یفسر هذا القسمان من التمایز بأن التمایز علی سبیل الاحاطة هو مایکون بثبوت حقیقة لاحد المتمایزین وعدم ثبوتها للآخر (یک حقیقتی یبرای محیط است که آن حقیقت برای محاط نیست موجودیتی مغایر آن محاط ندارد که این حقیقتی داشته باشد که آن نداشته باشد ولی ما می گوییم که خداوند یک حقیقتی دارد که اشیاء ندارد و شمس هم حقیقتی دارد که خدا ندارد وجود نامحدود محال است که حقیقت شمس را داشته باشد ولی عارف می گوید که اصلا شمس وجودی ندارد که خدا نداشته باشد چون همان وجود خداست که وجود اوست او چیزی ندارد که خدا نداشته باشد) والتمایز علی سبیل التقابل هو مایکون بثبوت الحقیقة لأحد المتقابلین للآخر (به نظر ما درست نیست ولو اینکه در تهمید القواعد امده باشد زیرا که در تمایز تقابلی گفته اند که حقیقتی برای یکی باشد ومقابلش برای دیگری باشد می گوییم اگر این شمال دیگری می شود شامل احاطی هم می شود برای اینکه محیط چیزی دارد که محاط ندارد یک نوع تقابل داریم که تقابل تناقص عدم وملکه بود اول این تفسیر را گفته بود و در آدرس سوم تفسیر اول را گفته است و این تفسیر تفسیر حرف عارف نیست. ولی اینکه تمایز 5 قسم است باید گفت که حصر مشائین عقلی است یا مایه تمایز یا درون است یا بیرون اگر درون شد یا تمام ذات یا جزء ذات، حالا محاط ومحیط می گوییم خداوند با پیامبر متمایز هستند حالا اسم این را بگذار محیط یا محاط این دو محمول می شوند برای آنها محمول یا ذاتی یا عرضی اگر گفتید ذاتی است پس متمایز هستند به تمام ذات پس این هم یک نوع تمایز به تمام ذات بله این مثال که شما می گویید قبلا در فلسفه نبود که شما اوردید ولی مثال اقسام را زیاد نمی کند تقسیم به جای خودش باقی است)


[1] شرح اسفار، استاد حسن زاده آملی، ج4، ص566-567.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo