< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/12/08

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: قول نهم در عامل تشخصّ وجود

پیامبر(ص): من کنوز البرّ کتمان مصائب، یکی اینکه بیماری های خود را کتمان کند ویکی اینکه صدقه را کتمان کند

بحث در مشخصّ بود یعنی آنچه که مایه تشخص می شود گفتیم که تشخص مرادف با جزیت است هر چند در بعضی از کلمات فرق گذاشته اند ولی آن بیان شاذ است ولی مشهور می گویند که معنای غالب تشخص همان جزیت و معنای غالب جزیت همان تشخص است

قول نهم در عامل تشخص این است که عامل تشخص خدای متعال است

9. المشخص هو الله تعالی (خیلی ها گفته اند این را ولی بیشترینش در کلمات میرداماد است حتی خود میرداماد هم کلماتش یکسان نیست) فراجع:

     الایماض[1] ات،میرداماد، ص 52-53 (آیا به گوشت خورده است قول معلم اول فارابی و معلم دوم ابن سینا و خودم که معلم سوم هستم، که هویت شئ و تعین وحدت و خصوصیت وجود همه یکی هستند فهو الحق فتوای ما هم همین است ما نمی خواهیم بگوییم تشخص مرادف با وجود است چون حمل اولی ذاتی جایی است که می خواهیم بگوییم که معنای موضوع همان معنای محمول است.. مبدع تشخص وجود یعنی امتناع حملش بر کثرین ارتباط او با موجود حق متشخص بالذات است چطور ارتباط برقرار کند؟ یک ارتباط خاصی که ما کنهش را نمی دانم و این که این با علت ارتباط دارد با برهان می توان فهمید ایا عقل صریح که مکدر نشده است با همنشینی طبیعت آیا حکم نمی کند که کلیات که به هم ضمیمه شده اند مثل یک کلی می ماند در اینکه تشخصّ به انضمام کلی نیست و به کلی صدتا هم قید بزنی تشخص پیدا نمی کند هیچ یک از آن چیزهایی که تحت مقولات ممکنات واقع می شوند تشخص با انها درست نمی شود لذا تشخص اشیاء به آن شئیت بخش است شخصیت اشیاء به آن است همانطور که وجود و وجوب اشیاء به آن است و تشخص شئ همان نحوه وجودش است که عقل آن را به آن اختصاص می دهد اگر آن موجود خودش مجرد باشد این جوهر حقیقتش بر حسب امکان ذاتیش صلاحیت دارد که تشخص را از ناحیه جاعل بگیرد

     همان، ص54. ( شاید کنه مسأله این باشد که این نظام کلی عالم با ان شخصیتی که دارد اکمل نظامات ممکنه است چون خالقش اکمل خالق هاست ولذا به بهترین وجه شما را خلق کرده است و محال ذاتی است که یک نظام بهترین از این و یا در رتبه این باشد پس این نظام کلی که واقع شده است به ذات خود مرتبط با خداوند است و خداوند متعال نیز بنفس ذاتش فاعل ان است پس این نظام به ناچار بک موجود شخصی بالذات و این نحوه وجودش تشخصش است کل نظام که این طور بود اجزائش هم این گونه است چون جزئی از آن است پس این هم می شود متشخص ایا تصور می شود که خود شئ شخص باشد ولی جزئش شخصی نباشد این اشیاء را وقتی مفصل در نظر گرفتید می شود گفت که این متعلق به آن است وهمه این مجموعه متشخص به اوست پس خدا می شود فاعل و غایت علی الاطلاق واو وجود و تشخص قائم بالذات است پس همه را خدا می دهد)

     همان، ص66

     تقدیسات، میردامات، م.م ج1، ص144 (تشخص به ماده است از این جهت که ماده تشخصات کثیر را می پذیرد همه می گویند که نوع مجرد منحصر در فرد است چه اصالت ماهیتی ها چه اصالت وجود ی ها، ماده فاعل تشخص نیست بلکه قابل تشخص است بلکه شریک فاعل است و ان چیزی که تقرر به ماهیت می دهد اوست که فاعل تشخص است بر این اساس که از ناحیه اوست این موجودیت متعبن از ناحیه او آمده است اگر این متشخص است به خاطر ارتباطی است که با متشخص بالذات که خود حق است اگر گفته می شود که این و وضع ... مشخص هستند این ها لوازم تشخص هستند)

     همان، ص189 (گمان نکن که مبدأ تشخص وجود ویا .... است وقتی که فطرتت را تکان دادی و راه این تکوین های ساختگی را ترک کردی پس به صورت قطع بدان که متشخصیت یک فرد ممکنه نحوه موجودیتش است آن نحوه وجودی که اختصاص به او دارد باز . واین استناد به حق علت تشخص است تشخص این ماهیات ممکنه به خداست موارد دیگر لوازم تشخص هستند بنابراین ان که خالق ذات است و به او موجودیت می دهد که صفت ماهیت است اوست فاعل بالتشخص است یعنی به کل تشخص می دهد و به اجزا ان هم تشخص می دهد

     تقویم الایمان (همراه با شرح)، میرداماد، ص236-237 ( اینکه نتوانی حملش کنی بر کثرین که در خود ذاتش امتناع از شرکت دارد در عالم امکان اصلا قابل تصور نیست چیزی که در ذات خود متشخص باشد وجود هیچ ممکنی در مرتبه ذاتش نیست چون تشخص قبل از وجود نیست بالبداهه عقل حکم می کند که تا موجود نشود تشخص پیدا نمی شود فإذن متشخص بالذات مگر نخواهیم داشت مگر خداوند و موجودیتش همان ماهیتش است وذاته وراء عالم ممکنات است واو نیست جز خدای متعال اگر وجودش نبود لم یکن وجود اصلا ونه تشخصیّ و تشخص تحقق پیدا نمی کند مگر از ناحیه خداوند و مابه التشخص است خدا چشمه تشخص یکی است تشخص از همان جایی می جوشد که تشخص در مرتبه ذاتش است)

     قبسات، میرداماد، ص74 (انی که به ازاء وجود مطلق است خود خداست و همه چیز به او مستند است واوست که وجود همه موجودات به معنای آنی که انتزاع می شود وجود همه وجود خداست - لذا این تشکیکی که ملاصدرا اورده است در کلام میرداماد بوده است- نه اینکه وجود او را حق می دهد این حرف قبلی میرداماد است بلکه او وجود کل موجود است آنی که انتزاع موجود می شود از او وکل موجود غیره فهو به موجود و بنفسه معدوم یعنی به وجود او موجود است –بعدا خواهیم گفت که این عبارات با یک هدف گفته نشده است و میرداماد می گوید وجود فقط منشأ انتزاع دارد حتی در خدا نیز قائل به اصالت ماهیت است وتصریح می کند که خداوند ماهیت است ولی ماهیتی است که به ذاته از آن وجود انتزاع می شود وتشخص می جوشد از چشمه وجود و تشخص از جایگاه منبوع است و همانطوری که ایّ می آید یک نوع را از میان اجناس جدا می کند "من" هم ... و هو سبحانه تشخص کل متشخص و این بالاتر از حرف قبلی است)

     همان، ص152

     همان، ص152-153

     شرح قبسات، میرسید عاملی، ص425، ص 425-426

     اسفار، ملاصدرا، ج2، ص9-10

     تعلیقات الهیات الشفا، ص919-920

فردا توضیح خواهیم داد ان شاء الله که قائلینی که می گویند مشخص خداست خودشان سه قول هستند.

 


[1] به معنای درخششهاست که در مصنفات میرداماد ج1 چاپ شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo