< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/12/09

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: قول نهم از منظر قائلین به اصالت ماهیت و نقد آن

والقائلون ان المشخص هو الله علی طوائف

الف: الطائفة الاولی هم القائلون بأصالة الماهیة (میرداماد قائل به اصالت ماهیت بود و چنین قولی داشت) فهم حیث لم یکن هناک شئ سو الماهیة (ماهیت فی حد ذاته کلی است و چون هیچی جز ماهیت نیست) والماهیة فی نفسها کلیة جعلوا الواجب تعالی الذی ماهیته انیته ای موجودیته (آن هایی که می گویند ماهیتش انیتش است نمی خواهند بگویند که وجود در خارج است می گویند ماهیش ماهیتی است که موجودیتش لازمه اش وجود نمی تواند در عالم باشد ولی این ماهیت ماهیتی است که باید تحقق داشته باشد) بمعنی ان ماهیته یستحیل ان لاتکون متحققة فی الخارج (اگر ماهیت محقق شد پس خودش متشخص است) فهو متشخص بذاته (او ذاتا متشخص است) وما سواه من الماهیات متشخصة به تعالی (یک ماهیت که متشخص بذاته و مابقی ماهیات متشخص به آن زیرا لازمه اش موجودیت است اثنان بما هو اثنان زوج هم نیست، ولازمه این بودن در خارج است) فهذا هو المحقق الداماد یصرح بان الوجود لیس له الا المعنی المصدری الذی هو اعتباری بالاتفاق (وجود به معنای مصدری اعتباری است و معقول ثانی است. و وجود چیزی جز معنای مصدری اعتباری نیست) فراجع:

     تقدیسات، میرداماد، ص190-192 (کما لیس الوجود الا الموجودیة المصدریة لا حیثیة ما تقییدیة وارء الماهیة که ملاصدرا می گفت ماهیت وقتی موجود است که وجودبیاید در کنارش قرار بگیرد اگر باشد موجود است والا موجود نیست وانما صحة انتزاعه من الموجود الحق بنفس ذاته ولی این موجودیت از خدا که انتزاع می شود به حیثیت نیست نه تقییدیه ونه تعلیلیه چون واجب علت ندارد ودر مورد موجود ممکنه با یک حیثیتی انتزاع می شود که همان حیثیت استناد آنها به عقل است، پس این در حقیقت می گوید که وجود در خارج نیست منتها ماهیت ها دو گونه هستند ماهیت هایی که باید تعین داشته باشد و واجب یعنی همین که باید باشد ولی بقیه ذاتشان اقتضاء وجود ندارد پس تشخصشان را از حق تعالی می یاورند که حق تعالی می شود مشخص انها)

ومع ذلک یری ان المشخِص هو الواجب تعالی المتشخص بذاته فراجع:

     قبسات، میرداماد، ص152-153 (ضمیمه کردن کلیات نتیجه اش جزئیت نمی شود بلکه نهایتش این است که مایه تمایز می شود و آنی که ملاک امتناع است این است که این ها استناد به خداوند متعال پیدا کند یک استنادی که با بقیه فرق دارند استناد این به خدا یک استناد خاصی است وهمین استناد به خدا مایه تشخصش می شود و بعد استدلال می آورد برای اینکه واجب متشخص بذاته است وممکن تشخصش به واجب باشد استدلال می آورد)

واستدل علی ان المشخص هو الله تعالی انّ المشخص لابدّ وان یکون متشخصا بذاته یک چیزی که خودش مایه تشخص بشود باید خودش تشخص داشته باشد یانه؟ چیزی که مایه حرارت بشود باید حرارت داشته باشد یا نه؟ لذا هیچ متشخصی ندارند جز خدا چرا که موجودیتشان را باید از خدا دریافت کنند) ولاشئ من الممکن بمتشخصّ بذاته لأنه لیس بموجود بذاته (به موجودیت کار دارد نه وجود) فراجع:

     تقویم الایمان، ص236-237 (شما اگر بخواهید جزئیت درست بشود جزیتی که ابا دارد از شرکت در کثیرین وتصور ندارد در عالم امکان یک چیزی متشخص باشد در مرحله ذات و تشخص که نمی شود قبل از موجودیت است ...)

والصورة المنطقیة للاستدلال

مقدمه1: المشخص اما ان یکون واجبا او ممکن

مقدمه2: لکنه یمتنع ان یکون ممکنا وذلک لأن؛

مقدمه3: المشخص لابد ان یکون متشخصا فی مرتبة ذاته (یعنی متشخصا بالذات) والا لکان نفسه محتاجا الی مشخص آخر وذلک المشخص اما متشخص بالذات او ینتهی الیه لاستحالة الدور والتسلسل (چون دور تسلسل محال است مشخص شما اگر در مرتبه ذات مشخص نباشد باید به چیزی دیگه وابسته باشد که خودش باز ... ) ومن هنا قالوا ان کل ما بالعرض لابد وان ینتهی الی مابالذات

مقدمه4: ولاشئ من الممکن بموجود فی مرتبة ذاته (هیچ ممکنی در مرتبه ذات خود موجود نیست) اذ لو کان موجودا فی مرتبة ذاته لم یجز له العدم (برایش عدم جائز نیست) فلم یکن ممکنا هذا خلف

مقدمه5: واذا لم یکن بموجود فی مرتبة ذاته لم یکن بمتشخص فی مرتبة ذاته لأن مرتبة التشخصّ بعد مرتبة الوجود بالضرورة (تا موجودیت نباشد تشخصی معنا ندارد)

اذن: ینحصر المشخص فی الواجب تعالی فهو متشخص بذاته وماسواه متشخصة بالاستناد کما انها موجودة بالاستناد الیه

ویرد علیه

اولا: ان المشخصّ وان کان وجب ان یکون متشخصا بذاته (بله قبول داریم که مشخص یعنی متشخص بالذات باشد ولی نه این است که حیثیت تعلیله نداشته باشد چربی چرب باید مال خودش باشد یعنی حیثیت تقییدیه نداشته باشد نه تعلیله و این همان اشتباهی است که قائل به اصالت ماهیت می کند واین عین همان اشتباه است) الا ان معنی کونه متشخصا بذاته انه لایحتاج الی حیثیة تقییدة فی تشخصه سواء احتاج الی حیثیتة تعلیلیه کوجود الممکن او لم یحتج الیها کوجود الواجب پس بنابراین ان چیزی که مشخص است باید چیزی باشد تشخص مال خودش باشد یعنی تشخص بعنی مابه التشخص را از جایی پیدا نکرده باشد یعنی حیثیت تقییدیه در تشخص نداشته باشد) وفرد الوجود (وجود در خارج نه وجود مصدری) متشخصّ بذاته کما انه موجود بذاته (که معنای اصالت همین است) ای بلاحیثیة تقییدیه (پس بنابراین اینکه فرمودید که باید متشخص بالذات باشد درست البته هر حیثیت تقییدیه ،حیثیت تعلیله تحلیله است

وثانیا: ان الکلام فی هذا المبحث فی مابه التشخص ای العلة القریبة للشتخصّ (خدا علت تشخص است محل بحث نیست ممکنات برای موجودیتشان خدا را می خواهند ما می گوییم حالا که خدا ان را متشخص آورده است در عالم آن چیزی که خدا به ان می دهد که متشخص می شود چییست ؟ یعنی علت قریب ) وعلی ماذکرتموه یکون مابه التشخص هو التحقق نفس الممکن والواجب وان کان علة لهذا التحقق فهو علة للتشخص الا انه علة بعیدة وهو خارج عن محل الکلام( شما می گویید ماهیت را آورده است در عالم پس آوردنش در عالم علت تشخص است که شیخ اشراق می گفت وقوع علت تشخص است وبعبارة اخری استناد الممکن الی الواجب اما ان یوجب اختلافا فی حال الممکن او لا (شما می گویید که ممکن به واجب استناد پیدا کرد اگر بعد از استناد هیچ فرقی نکرده است و باز می گویید تشخص پیدا کرده است می شود انقلاب، واگر بعد از استناد تغییر پیدا کرده است ..) فإن لم یوجب لزم من موجودیة الممکن الانقلاب المحال (شما می گویید الله تعالی یک ماهیتی به او استناد پیدا کرد آن ماهیتی که موجودیت نداشت وهیچ فرقی نکرده است اگر می گویید که موجودیت پیدا کرد می گوییم علت تشخص همان موجودیت است) حیث ان الممکن مع کونه خالیا عن الموجودیة والتشخصّ لایکون خالیا عنهما (با اینکه خالی است خالی نیست) وان اوجب (موجب اختلاف شد) فالموجودیة الحاصلة من الله تعالی هو الموجب للتشخصّ کما صرحّ محقق الداماد نفسه بذلک (در جاهای دیگر) فراجع:

     ایماضات، میرداماد، ص52-53(تشخص شئ که عقل می فهمد که خدا به او می دهد پس اگر این است از مبدع این نحوه وجود تشخص می آورد )

     همان، ص66

     تقدیسات، میرداماد، ص144

     همان، ص186-189

     قبسات، ص152

وثالثا: ان جمع ماذکره مبنیّ علی اصالة الماهیة فهو فاسد بفساد مبناه[1]


[1] البته در اصل خلط بین حیثیت تعلیلیه و تقییدیه مبنای اصالت ماهیت دخیل نیست. (استاد).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo