< فهرست دروس

درس مبانی حکمت متعالیه استاد فیاضی

94/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم وچهار شیخ اشراق بر اصالت ماهیت وردّ آن
امام صادق ع: کیست که چهار خانه را در بهشت را در بهشت به او وعده دهم، در صورتی که چهار چیز را برای من ضمانت کند؟ انفق ولا تخف فقراً؛ خرج کن ونترس از فقر، اگر بدانند خودش و کیسه مال خداست نباید بترسد و افش السلام فی العالم در عالم سلام را افشا کند یعنی سلام بلند کن به همه ( ممکن است بعضی بگویند :چون می خواهند به او سلام کنند سلام می کنند خب بگویند) جدل نکن اگر دیدی جرّ وبحث می کند ولش کن. حالا بالفرض می خواستید پیروز بشی حالا پیروز نشی. طوری با مردم رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند، حق مردم را به مردم بده نخواه که آنها مجبور شوند حقشان را از تو بگیرند.
ادله اصالت الماهیة را آخوند به عنوان شبهات اصالت الوجود مطرح کرده است واین شیوه هم شیوه خوبی است.
سه تا از این شبه ها را مطرح کردیم و امروز به چهارمی می رسیم:
شیخ اشراق می گوید:
لو کان الوجود اصیلا (این وجود اگر یک امر موجود در خارج است یا جوهر است یا عرض) لکن اما جوهرا اما عرض ( جوهر اگر بود صفت برای ماهیت قرار نمی گیرد وقتی عرض وجود شد این عرض مقدم بر ماهیت است مؤخر از ماهیت است یا با ماهیت معیت دارد؟ هر سه فرضش ممکن نیست) وکلاهما محال ( هم جوهر بودن محال است و هم عرض لذا وجود اگر درخارج باشد دردسر درست می کند جوهر اگر باشد نمی شود، عرض هم باشد نمی شود)
-مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تلویحات، ج1، ص23 ( ثم اذا کان الوجود فی الاعیان صفة للماهیة فهی قابلة للوجود یعنی صفت، و این دیگری می شود موصوف، پس معلوم می شود که وجود آمده است، ولی موصوفش هنوز نیامده است یا اینکه ماهیت قبلا موجود است پس ماهیت قبل الموجود موجود است، اگر با وجود باشد وجود یک چیزی می شود در کنار او پس او خودش نیز وجود دارد، لذا او هم وجودی دیگری دارد و تسلسل رخ می دهد)
-همان، ج2، ص65،66 ( همین استدلال را آورده است. هئیت تعبیری است که شیخ اشراق استفاده می کند به عنوان ماهیت، البته این جعل اصطلاح نیازی نبود، نمی شود مستقل باشد و قبل از محلشّ پیدا شود. نمی شود که محلش هم با او باشد او با وجود پیدا می شود که لازمه اش تسلسل است و نمی شود که وجود بعد از محلش باشد، زیرا لازمه اش این است که ماهیت به یک وجود دیگری قبلا باشد همین استدلال را ملاصدرا نیز آورده است)
-اسفار،ج1، ص66-65
-همان، 299 (همین استدلال شیخ اشراق را مطرح کرده است)
-مجموعه رسائل فلسفی، ج4، 229
شکل منطقی کلام شیخ اشراق:
مقدمه1: .ولو کان الوجود اصیلا ( هر تفسیری از اصالت الوجود داشته باشی نمی شود) لکان اما جوهرا او عرضا لأن کل موجود اما موجود فی موضوع او لا فی موضوع (فرضی دیگری ندارد)
مقدمه2: لکن التالی بقسمیه محال اما القسم الاول فلأنه:
مقدمه3: لو کان الوجود جوهرا، لکان موجودا لا فی موضوع ( تعریف جوهر هم همین است) لأنه هو حقیقة الجوهر، (حقیقت جوهر همین است.)
مقدمه4: ولو کان الوجود موجودا لا فی موضوع لم تکن صفة للماهیة (زیرا همه صفات موجود لغیره هستند یعنی ناعت هستند) لأنّ کل صفة موجود لغیره والجوهر موجود لنفسه (پس بنابراین نمی تواند صفت برای ماهیت باشد اگر بخواهد جوهر باشد)
مقدمه5: لکن التالی باطل لانه یوصف بالماهیة ( همه می گوییم که الانسان موجود، اصالت وجودی می گوید وجود اصیل است و انسان اعتبار ذهن است و اصالت ماهیتی می گوید انسان در خارج موجود است و بعد متصفش می کند به وجود تا این جعل را نشان دهد)
اما القسم الثانی:
مقدمه6: لو کان الوجود عرضاً لکن اما موجودا قبل الماهیة او معها او بعدها ( ماهیت که موجود است که حرفی در آن نیست اما شما که می گوید وجود هم موجود است. وجود قبل از ماهیت یا بعد یا با ماهیت است)
مقدمه7: لکن التالی بشقوقه الثلاثة محال:
-اما الشق الاول: لو کان الوجود موجود قبل الماهیة ( اگر وجود قبل از ماهیت موجود شد) لکان مستقلا عنها پس وجود مستقل از ماهیت می شود زیرا هنوز ماهیت نیست، او هست که دیگر صفت ماهیت نمی شود)
مقدمه9: ولو کان مستقلا عن الماهیة لم تکن صفة لها ( صفت شئ نمی شود پیش از شئ باشد زیرا تابع شئ است صفت)
مقدمه10: واذا لم یکن صفة لها لم یحمل علیها ( زیرا فرق صفت و خبر در مقام اثبات است والا ثبوتا هر صفتی خبر است و هر خبری صفت است الاوصاف قبل ازعلم بها خبر است)
مقدمه11:لکن التالی باطل لضرورة حمل الوجود للماهیة ( پس اگر که وجود عرض است وقبل از ماهیت موجود است این خلف عرض بودن و صفت بودن است)
واما الشق الثانی: فلأنه :
مقدمه12: لو کان الوجود مع الماهیة ( اگر معیت دارند وجود یک چیز است ماهیت هم یک چیزی دیگر است) لکان الماهیة موجودة معه لابه ( دیگر نباید بگویید که ماهیت به وجود موجود است بلکه باید بگویی که ماهیت موجود است و وجود هم وجود است) وذلک لان للمعیة طرفین.
مقدمه13: لکن التالی محال ( نمی شود که موجود شود وجود با ماهیت)
- الاول: لزوم خلف ( وجود آن ماهیت باید وجود ان ماهیت باشد اینکه وجود برای خودش وجود باشد و ماهیت برای خودش، آن وجود آن ماهیت نخواهد بود)
- الثانی: لزوم کون الماهیة بوجود آخر و یلزم التسلسل
واما الشق الثالث: فلأنه :
مقدمه14: لو کان الوجود موجودا بعد الماهیة،(یعنی ماهیت قبل از وجود موجود است) لکانت الماهیة موجودة قبل الوجود (هنوز وجود نیامده است ماهیت موجود است)
مقدمه15: ولو کانت الماهیة موجودة قبل الوجود لکانت الماهیة موجودة حال عدمها ( یک چیزی قبل از وجود خودش موجود است یعنی وقتی که نیست موجود است یعنی درظرف عدم هست یعنی وقتی وجود ندارد موجود است. درظرف عدم وجود داشتن یعنی تناقض)
مقدمه16: لکن التالی محال لأنه تناقض ( پس بنابراین همه راه ها بسته است)
وفیه:
اولاً: ان المقدمة الاولی ممنوعة لأن الجوهر والعرض مقسمها الماهیة ( وجود هست ولی نه جوهر است نه عرض جوهر وعرض از اقسام ماهیت است -البته ما این را قبول نداریم که وجود نه جوهر باشد نه عرض بلکه هر چه که موجود است یا فی موضوع است یا لافی موضوع. ولی ما اینجا طبق مبنای قوم حرف می زنیم - وجود موجود است نه جوهر است نه عرض چون ماهیت ندارد) الا تری ان الواجب موجود ولیس بجوهر ولا بعرض ( به نظر ما خدا لا فی موضوع است وعرض است. اقایان می گویند ولی ما می گویم هر جوهر لافی موضوع است وهر لافی موضوعی هم می شود جوهر ولی آقایان می گویند که اگر ماهیتی لافی موضوع بود می شود عرض نه هر چیزی که لافی موضوع بود زیرا مقسم جوهر وعرض، ماهیت است)
ثانیا: ان المقدمة الرابعة ممنوعة ( مقدمه چهارم این بود که اگر وجود موجود شد، دیگر نمیشود لافی موضوع، صفت باشد؛ یعنی هر وجود ناعتی عرض است وهیچ جوهری، وجود ناعت نیست.) لأنها مبنیة علی ما یراه شیخ الاشراق ( بر اساس مذاق خودت استدلال تام است ولی مذاق شما را دیگران قبول ندارند ایشان می گوید که هر چیزی لغیره باشد عرض است) انّ کل موجود لغیره عرض ولیس کذلک فإن جمیع الصور الجوهریة (صورت وجودش لغیره است یا لنفسه؟ صورت وجود دارد وراء ماده، چه صورت جسمیه باشد چه نوعیه) موجودة لغیره الذی هو المادة (لذا آنجا که گفته اند وجود تقسیم می شود به فی نفسه وفی غیره و فی غیره یعنی رابط وفی نفسه یعنی وجود مستقل و وجود مستقل دو قسم است لنفسه و لغیره و لغیره دو قسم است صور جسمیه ونوعیه یا به تعبیر دیگر صورت جوهریه و یکی هم اعراض لذا منحصر به اعراض نیست. ناعت همانطور که می شود عرض باشد می تواند جوهر باشد اگر وجود موجود لا فی موضوع بود جوهر باشد مانع ندارد که وجود ناعت باشد ناعت همانطورکه می توان عرض باشد می تواند جوهر هم بشود.)
وثالثا: ما حالا پذیرفتم مبنای شما را که هر وجود لغیره عرض است ولی با اینحال مقدمه4 ممنوع است؛ فإّن المقدمه الرابعة منوعة ای لو سلمّ ان کل موجود لغیره عرض، اما موجود لغیره (یک موجود است و معروض یک موجود دیگر است و این مخصوص می شود به عرضهایی که محمول بالضمیه هستند ولی همه صفات که محمول بالضمیمه نیست) فذلک انما یختص بما یکون من قبیل محمول بالضمیمة واما اوصاف التی هی عین موصوفاته ( آن وصفی که عین موصوف است نه ضمیه به آن. در آن صورت نمی توان گفت که هر موجود ناعتی عرض است مثلا قادر بودن صفت است برای خداوند یعنی وجود لغیره دارند نه وجود ناعتی که ضمیمه ای باشد به موصوف که شما بگویید عرض است اینها ناعت تحلیلی هستند یعنی خارجا نعتی وجود ندارد و این است که کلام امیر المؤمنین ع و کما اخلاص نفی صفاته عنه لان شهادة کل صفة انها غیر الموصوف) فهی لیست بأعراض مطلقا بل تابعة لموصوفاتها فإن کان الموصوف جوهرا کان الوصف جوهرا وان کان الموصوف عرضا کان الوصف عرضا و ان لم یکن الموصوف جوهرا ولاعرضا کان الوصف کذلک ( شما در مورد خدا اگر گفتید که نه جوهر است نه عرض وصف او نیز نه جوهر و عرض است علم او هم نه جوهر است نه عرض زیرا وصف او با ذات او به یک وجود موجود است و ینواخت است)
و رابعا: ان مرادکم من التقدم و التأخرّ، والمعیة (تقدم و تأخرو معیت، دو جور داریم یک تقدم و تأخر خارجی است مثل امام ومأموم، مثل علت ومعلول ولی یک تقدم وتأخرتحلیلی داریم یعنی عقل وقتی یک وقت واقعیت خارجی را تحلیل می کند به دو معنی می بیند که یکی بر دیگری تقدم دارد. حالا این تقدم و تأخر که شما گفتید در مقدمه ششم کدام تقدم وتأخر است؟) ان کان هو الخارجیة منها فالمقدمة السادسة ممنوعة (شما گفتید که اگر وجود عرض باشد یا قبل یا بعد یا مع ماهیت باشد باید مرادش تقدم وتأخر خارجی باشد منتها ما اگر بخواهیم پاسخ بدهیم باید کامل پاسخ بدهیم یعنی همان منظور ایشان را بگوییم یک احتمال دیگر را هم بگوییم) لعدم انحصار شقوق فی الثلاثة اذ یمکن ان یکون الوجود عرضا من قبیل خارج المحمول ( وجود عین ماهیت است یعنی همین) وهو کذلک فی ما نحن فیه فإن الوجود عین الماهیة فی الخارج فلا یُتصور شئ من الشقوق ( شقوق شما درجایی است که دو چیز داشته باشید یک چیز که نمی شود بر خودش تقدم داشته باشد و... پس اگر مقصودتان تقّدم تأخّر خارجی است آن ملازمه ممنوع است. یک فرض دیگر هم دارد وآن خارج محمول است و خارج محمول عرضی است؛ یعنی چه؟ یعنی به عین وجود موصوفش موجود است و این یک فرض دیگر است واتفاقا وجود همینطور است.) وان ارید التحلیلی منها (اگر مرادتان تحلیلی از تقدم و تأخر است) فالمقدمة الثامنة ممنوعة ( شما سوال کردید وجود قبل از ماهیت است یا بعد از ماهیت است یا مع ماهیت است؟ ما می گوییم وجود قبل از ماهیت است) لأن الوجود علة لوجودیة الماهیة (شما می خواستید همه راه ها راببندید ولی ما یک راه پیدا کردیم اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال شمایید که باید اثبات می کردید که این کار را نکردید) فهو متقدمّ بالتحلیل حین هو عین الماهیة فی الخارج ( پس اینکه گفتید که اگر متقدم باشد می شود مستقل. این طور نمی شود زیرا مستقل مال زمانی است که تقدم و تأخر خارجیت باشد و ما می گویید در خارج عینیت است) فلیس مستقلاً عنها .
این هم چهارمین دلیل بر اصالت ماهیت شیخ اشراق

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo